دانلود و خرید کتاب یاغی زهرا قاسم‌زاده (گیسو)
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب یاغی اثر زهرا قاسم‌زاده (گیسو)

کتاب یاغی

امتیاز:
۳.۲از ۵۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یاغی

کتاب یاغی نوشته زهرا قاسم‌زاده (گیسو) است. این کتاب را انتشارات شقایق برای تمام علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه منتشر کرده است.

درباره کتاب یاغی 

یاغی سرگذشت عشق است و دلدادگی و جنون! عشقی که انسان را مجبور می‌کند تا انتهای بی‌راهه‌ای برود و به مقصد فکر نکند.  این قصه داستان خشم و نفرت و انتقام است. خشمی که در دل امیرطاهای داستان یا همان یاغیِ معروفِ دانشگاه لانه کرده و تخم نفرت در دل او کاشته است! یاغی، به‌دلیل وسوسه‌های دوست صمیمی‌اش؛ حسام، نقشه‌ انتقام‌گیری و بر زمین زدن سرمدی را می‌کشد. نقشه‌ای که به قول حسام درست مثل یک تیر و دو نشان زدن برای امیرطاها است.  هم تصرف عشقش الهه و هم بی‌آبرو کردن برادرزاده‌ سرمدی!

نفرت این دو دوست و برادر از سرمدی، پای محیای بی‌گناه را به داستان می‌کشاند و او ناخواسته وارد بازی کثیفی می‌شود که جزء به جزء آن، توسط این دو دوست، پی‌ریزی شده است. اتفاقاتی که زندگی او را تغییر می‌دهد.

خواندن کتاب یاغی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب یاغی

- این آخرین راهمونه! اگه مث تو حریف بودم، دریغ نمی‌کردم! مشکل من اینه که گیر خری مثه تو افتادم که جز حرف خودش حرف هیچکی رو به صنار سه شاهی قبول نداره!

"راک" را از محاصرهٔ توپ‌ها برداشتم و" کیو" را به دست گرفتم و خم شدم برروی میز. صدایش از نزدیک گوشم، بد آرامشم را برهم می‌زد.

- جون حسام اذیت نکن و بیا این یه بارو مردی کن و قبول کن... قول می‌دم ضرر ندی!

نگاهم شکارچیِ توپ"پیتوک" سفید شد! داشت دلبری می‌کرد در چشمم! دستم به همکاری از چشم شکارچی‌ام، مشت شد بر روی کیو و محکم در چنگ فشردمش.

- مگه تو نمی‌گفتی دست از سر اون نامرد نمی‌کشی؟ مگه نمی‌گفتی دوتایی به زمین گرمش می‌زنیم؟ چی شد اون رگ باد کردت؟ چی شد اون همه هارت و پورت!؟ اگه مرد عملی الان نشون بده! الان موقعشه!

بی‌توجهی به حرف‌هایش، دیگر داشت برایم سخت می‌شد. دیگر داشت به نقطه‌ای که نباید، نزدیکم می‌کرد. دست چپ و پر ازحرصم را بر روی میز سبز رنگ پیش رویم گذاشتم و" کیو" را با دست راستم برروی دست چپم قرار دادم و کمی بالا و پایین کردم. "پیتوک" را در چشم خود نتظیم کردم که نابودش کنم!

- نیما می‌گفت تو یه چشم بهم زدن می‌تونی کارو یه سره کنی! می‌گفت فوق فوقش باید یه مدت کم وقت بذاری! حتی نیما هم فهمیده درصد پیروزیمون چقدره می‌فهمی!؟

اخم‌هایم درهم شد؛ نمی‌گذاشت تمرکز کنم! صدایش اغواگرانه در گوشم نزدیک شد و ملایم‌تر:

- می‌دونی بایه تیر دو نشون می‌زنی؟ سرمدی رو به زمین می‌زنیم و این تازه اولشه! به وسیلهٔ اون دختر می‌تونی هرچی و می‌خوای بدست بیاری... حالیته؟ هرچی!

نگاهم از روی دسته مثلث توپ‌ها برروی مهتاب افتاد که از طبقه پایین حرکات دلبرانه‌اش را به عمد پیش چشمم به نمایش گذاشته بود! زیرچشمی نگاهی به نگاهم که زیرلامپ نزدیک سرم خیره‌اش بود انداخت و گیلاسش را با چشمکی به گیلاس سامان زد و سامان چیزی نزدیک گوشش گفت و صدای قهقهه‌شان بالا رفت... پوزخندم شد سوزنی در چشمش...

حسام نگاهم را دنبال کرد و با دیدن مهتاب نچی کرد و دندان روی هم فشرد.

- چند چندی با خودت؟

فشار آتش چشمانم را که حس کردم، با سایش دندان‌هایم چشم دوختم به پیتوک سفید پیش رویم؛ هنوز عدم تمرکزم اجازهٔ ضربهٔ وحشی‌ام را به او نداده بود!

نظرات کاربران

F.Z
۱۴۰۰/۱۲/۲۶

واقعا ارزش نداره که وقت بذاری واسش یه موضوع الکی و بچه گانه ولی بدترین نکته خشونت شخصیت مرد داستان اینکه هر جی میشه به دختره میگه بزنمت یا راحت کتک میزنه و دختر داستانم براش مهم نیست یه جورایی

- بیشتر
ZahAh
۱۴۰۱/۰۱/۰۷

ممکن است حاوی اسپویل باشد. داستان در مورد امیرطاهایی هست که به قصد انتقام گیری از عموی محیا و به دست آوردن دل الهه، به محیا نزدیک میشه. برای کسانی که کتاب زیاد می خونند همه می دونیم که این داستان

- بیشتر
مادرم
۱۴۰۰/۱۲/۲۴

قیمتش خیلی زیاده

__raspina___
۱۴۰۱/۰۲/۱۴

هرقدر میخوندم عصبانی و عصبانی تر میشدم. زن ستیزی و تحسین خشونت از کلمات و سطر به سطر این رمان میبارید. دلم میخواد با نویسنده صحبتی داشته باشم و بپرسم موقع شخصیت پردازی کاراکتر زن و مرد حال خودش بد

- بیشتر
....
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

اینجوری که نشر شقایق داره قیمت گذاری میکنه بعید نیست بزودی قیمت کتاب چاپی و مجازی برابر شه یا حتی کتاب مجازی رو از چاپی گرون تر کنن!!!

هانی
۱۴۰۱/۰۱/۱۷

این کتاب ٦٥ تومنه واقعاً؟؟؟ واقعاً کسی اینجور کتابا رو میخره اصلاً که چنین قیمتی هم روش گذاشتن؟

Farzan
۱۴۰۱/۱۰/۱۳

من دوتا کتاب از این نویسنده خوندم میشه گفت یکیش در حد خوب بود ولی این یکی متوسط و پر از ضعف های ادبی و اجتماعی،پر از تحقیر زن و نگاه ابزاری به زن و مقایسه دو قشر از زنان

- بیشتر
mitra
۱۴۰۱/۰۵/۱۲

این کتاب برخلاف نظرا و کامنتای بدی که گرفته واقعا یه اثر فوق العادس ک فقط نیمده یه عاشقانه رو به تصویر بکشه و توش رمز و رازم داره و بعضی جاها واقعا از هیجان نمی تونی خودت و کنترل

- بیشتر
کاربر ۴۴۰۱۴۰۴
۱۴۰۱/۰۲/۰۶

اصلااااااااا خوب نیستن این رمانا نباید اینا رو خوند اینا تو اینترنت هم پیدا میشن برید از نت رایگان دانلود کنید بابا جان شما که دارید وقت میذارید؛آره میدونیم چخوف و جین آستین و...نیستید ولی ارزش قائل شید برای خواننده

fatemeh
۱۴۰۲/۰۷/۲۲

شرمنده زیاد شد..!!! عالی بود، روان نویسی و نوشتن جزئیات بدون اینکه خواننده از خوندن آنها خسته و دلزده بشه، فراز و نشیب های هیجان انگیز که خواننده رو به زیبایی هر چه تمام تر دنبال خود می‌کشه و شخصیت پردازی

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳۲)
کاش می‌دانستیم! هر پرهیزکاری "گذشته‌ای" دارد! وهر گناهکاری "آینده‌ای"! قضاوت معنا ندارد!
راز
"آدم مغرور مانند کسی است که بالای کوه ایستاده و همه را کوچک می‌بیند! غافل از این که... مردم هم از پایین او را کوچک می‌بینند! "
راز
آدم وقتی یه لقمه بزرگ‌تر از دهنش برمی‌داره برای... برای بدست آوردنش ان‌قدر خردش می‌کنه تا بتونه بالاخره قورتش بده!
راز
وقتی که قضاوت نادرستی کنیم و دنیا تمام تلاشش را کند تا مارا درشرایط او قرار دهد! تا به ما ثابت کند! درتاریکی... همهٔ ماشبیه یکدیگریم! "داستایوفسکی
راز
حکایت ما آدما... حکایت دلامون... حکایت کفشاییه که اگه جفت نباشن هر کدومشون هر چی هم نونوار باشن باز تا عمر دارن لنگه به لنگه ان! کاش خدا وقتی خشت وگل آدما رو رو هم می‌چید و می آفرید، جفت هر کس و هم باهاش می آفرید، اون وقت این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها به اجبار، خودشون و جفت نشون نمی‌دادن…! امان از این دل... امان ازاین روزگار...
راز
"کاش بعضی مواقع می‌شد مردم و کنجکاوی‌هایشان را دیگر نبینی! کاش نبود اصلا خصلتی به نام کنجکاوی که بخواهد روزی شود حرف بی‌ارزش دهانشان وپشت سرمان کاهی شود به اندازه یک کوه! کوهی که فرو می ریخت تو را اگر به گوش خودت می رسید"
راز
و چه خوش خیال است او! "فاصله" را می‌گویم... به خیالش که تو را از من دور کرده! فقط به خیالش!
راز
اسم عشق که می‌آید آدم کور و کر و احمق می‌شود!
Yasi
مهم نبود وقتی محیا زجرش بیشتر از من بود. درد من کم بود وقتی او پیش من درد می‌کشید! سوختن یک ذره بازویم چیزی نبود وقتی او با سیلی من صورتش می‌سوخت..
راز
نفس کشیدم... موهایم را بدتر!
Yasi

حجم

۷۴۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۳۶ صفحه

حجم

۷۴۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۳۶ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۳۷,۵۰۰
۵۰%
تومان