کتاب من دو بار سرطان را شکست دادم (شما هم می توانید)
معرفی کتاب من دو بار سرطان را شکست دادم (شما هم می توانید)
کتاب من دو بار سرطان را شکست دادم (شما هم می توانید) نوشته حمید عشقی است. این کتاب را انتشارات آرمان رشد منتشر کرده است.
درباره کتاب من دو بار سرطان را شکست دادم (شما هم می توانید)
در سالهای اخیر رشد بیماری سرطان در کشور ما حالتی صعودی داشته است. او یکبار در سال ۱۳۸۵ و بار دوم در سال ۱۳۸۹ به این بیماری مبتلا شده است اما مجموعهای از عوامل که در این کتاب گفته خواهد شد؛ به بهبودی بیماری او کمک کرد. از اونجایی که این بیماری در سالهای اخیر رشد بسیار زیادی رو نشون داده؛ کتاب حاضر ترکیبی از مطالعات و تجربهٔ شخصی نویسنده است.
کتابی که هم اکنون در دست شماست تجربیات نگارندهای است که با پشت سر گذاشتن همین دشواریها و با امید به زندگی و بالا بردن کیفیت آن رابطهٔ معناداری به زندگی بخشید و با تلاش خستگیناپذیر به پیروزی رسید.
خواندن کتاب من دو بار سرطان را شکست دادم (شما هم می توانید) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که در زندگی ناامید شدهاند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من دو بار سرطان را شکست دادم (شما هم می توانید)
آقا شما باید شیمیدرمانی بشین.
دکتر وقتی داشت این حرفا رو میزد مستقیماً تو چشای من نیگا میکرد و من درحالیکه خیلی ضعف داشتم سعی کردم لبخند بزنم و گفتم:
منظورتون اینه که سرطان گرفتم؟!
نگاهی به همسرم انداختم. اونم هاج و واج داشت منو نگا میکرد رنگش پریده بود.
دکتر که انتظار شنیدن این حرف رو از من نداشت با تعجب گفت:
بله! اما چیزی نیست. اگه خواستین میتونید همینجا شیمیدرمانی بشین.
من نگاهی به دوروبرم انداختم. واقعاً جای شلوغی بود. نشمردم؛ اما فکر میکنم بیشتر از ۸۰ نفر اونجا بودن. من اصلاً از شلوغی اونجا خوشم نیومد به همین خاطر ازش پرسیدم:
جای دیگهای هست که بشه این کارو کرد؟
مطب من. هر روز از ساعت دو به بعد. اگه خواستین میتونین بیاین اونجا.
دکتر داروهایی رو که باید تهیه میکردم تو دفترچم نوشت و همسرم ازش آدرس مطبشو گرفت و از اتاق اومدیم بیرون. صادقانه بگم خیلی خوشحال بودم. بالاخره بعد از دو ماه دربهدری بیماری من تشخیص داده شده بود.
بیرونِ اتاق دکتر، پدرم با دیدن وضعیت همسرم جا خورد. نمیدونم من یا همسرم، کدوم یکی ماجرا رو بهش گفتیم. من واقعاً هیچ احساس بدی نداشتم. درواقع خیلی هم خوشحال بودم. دو ماه بود که بیماری من یه مشکل بزرگ شده بود و هیچ دکتری مشکل منو تشخیص نمیداد؛ اما حالا این مشکل حل شده بود.
وقتیکه روی تخت کلینیک دکتر سعادت دراز کشیده بودم احساس خوبی داشتم. چه خوب بالاخره نوبت درمان من رسید و من میتونستم دوباره خوب بشم، ورزش کنم، کارهای شخصیم رو بهراحتی انجام بدم؛ اما من چه مسیری رو طی کردم تا به اینجا رسیدم و روند بیماری من چطوری شروع شد و چی شد که من به اینجا رسیدم؟
حجم
۱۶۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۱۶۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی در رابطه با مسائل انگیزشی و مقابله با بیماری های صعب العلاج می باشد لکن پیشنهاد می کنم از عنوان کوتاه تری برای نامگذاری کتاب استفاده شود.