دانلود و خرید کتاب هدایا نورالدین فرح ترجمه آیدا الهی
تصویر جلد کتاب هدایا

کتاب هدایا

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هدایا

کتاب هدایا نوشته نورالدین فرح است و با ترجمه آیدا الهی در انتشارات مهراندیش منتشر شده است. این کتاب روایت زنی در سومالی است.

درباره کتاب هدایا

نورالدین فرح که در آثار خود به دفاع از حقوق زنان شهرت دارد، در این کتاب نیز به شیوهٔ غیرمستقیمِ خاص خود و به‌دوراز شعارپردازی یا افراطِ غیرمنطقی رسالت خود را دنبال می‌کند. کتاب هدایا داستان خانواده‌ای سومالیایی و کوشش‌های مادری است که تلاش می‌کند زندگی فرزندانش را بسازد. دونیو مادری مجرد است که به شغل پرستاری در زایشگاهی در موگادیشو مشغول است، او تمام تلاشش را می‌کند که از دوقلوهای نوجوانش مراقبت کند. اما همه‌چیز وقتی تغییر می‌کند که دختر سرکشش نوزاد رهاشده‌ای را به خانه می‌آورد، همه چیز در دنیای آن‌ها تغییر می‌کند. اما اتفاق اصلی زمانی می‌افتد که دونیو پیشنهاد مردی ثروتمند و عاشق‌پیشه از دوستان خانوادگی‌اش را می‌پذیرد و با اتومبیل او  سر کار می‌رود، این اتفاق تمام زندگی‌اش را زیرورو می‌کند.

خواندن کتاب هدایا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره نورالدین فرح

نورالدین فرح، زادهٔ ۱۹۴۵، سومالی، نویسندهٔ شهیر آفریقایی است که آثار برجسته‌ای را تألیف کرده است. فرح تحصیلات عالی خود را در رشتهٔ فلسفه و ادبیات در دانشگاه چاندیگار هندوستان به اتمام رساند و سال‌هایی را در دبیرستان و نیز دانشگاه ملی سومالی و سپس در دانشگاه‌هایی در اسکسِ انگلستان و دانشگاه جاس در نیجریه به تدریس پرداخت.

فرح از معدود نویسندگانِ مردی‌ است که توانسته مشکلات زنان را درک کرده و با مهارت و به‌گونه‌ای روان دربارهٔ آن‌ها قلم بزند. علاوه بر این، در آثارش دیکتاتوری، خرافات، نظام عقب‌ماندهٔ سیاسی و نظایر این‌ها را به باد انتقاد می‌گیرد. او با شناختی که از جامعهٔ خود، سومالی، دارد، توانسته است مسائل و معضلات فکری و فرهنگیِ سرزمینش را به‌خوبی بیان کند.

فرح تعداد قابل‌توجهی رمان، فیلم‌نامه و نمایشنامه نوشته و علاوه بر جوایز گوناگون، در سال ۱۹۸۰ موفق به دریافت جایزهٔ ادبی انجمن انگلیسی‌دان‌ها و انگلیسی‌زبان‌ها شده است. بعضی آثار او عبارت‌اند از: زن از دنده چپ (۱۹۷۰)، سوزن برهنه (۱۹۷۶)، شیر ترش، شیر شیرین (۱۹۷۹)، ساردین‌ها (۱۹۸۱)، سسمی بسته شو! (۱۹۸۳)، نقشه‌ها (۱۹۸۶) و نمایشنامهٔ حضرت یوسف و برادرانش که در ژوئیه ۱۹۸۲ در نیجریه به روی صحنه رفت.

بخشی از کتاب هدایا

به هرطرف که نگاه می‌کردی، مردم از درهای باز بیرون ریخته بودند. خیابان‌ها از جنب‌وجوش زنده بود: زن‌ها با همسایه‌ها مشغول پرچانگی بودند؛ گروه‌گروه بچه‌های یونیفرم‌پوش به مدرسه می‌رفتند؛ والدین، خردسالانی را که برای حمل کیف‌های خود زیادی کوچک بودند، به مهدکودک می‌بردند. گُله‌به‌گُله مردمی را می‌دیدی که مشغول بنزین کشیدن از خودرویی به خودرویی دیگر بودند. اغلب ماشین‌ها با کاپوت‌های بالازده و موتورهای سرد و خاموش رها شده بودند. هرازگاهی، ماشینی عبور می‌کرد و همه به آن زُل می‌زدند، اول برای آنکه انگار معجزه‌ای دیده باشند و بعد، به شخصی که پشت فرمان بود خیره می‌شدند، شاید به امید آنکه سوارشان کند. یک تاکسی که توقف می‌کرد، جمعیت به آن هجوم می‌بردند و جنجالی به پا می‌شد، و راننده ناگزیر شتاب می‌گرفت و امن‌وامان در اتومبیل خود با درهایی قفل دور می‌شد.

برخلاف انتظار، با وجود تمام غریبه‌هایی که مایل بودند در باب هر موضوعی وارد صحبت شوند، هرچند مهم‌ترین مسئله در ذهن همه کمیاب شدن سوخت و قطع مکرر و روزافزون برق بود، حس رضایت و خشنودی در هوا لمس می‌شد. برخی مردم آگاهانه در مورد سیاست‌های کمبود کالا صحبت می‌کردند و حدس می‌زدند که چه مدت دوام خواهد داشت. مردی ادعا می‌کرد مطلع است که یک هیئت دولتی مأموریت دارد به کشورهای عربیِ تولیدکنندهٔ نفت سفر کند، به این امید که با تانکرهایی پر از بنزین بازگردد.

دونیو از خیابانی آسفالته عبور کرد که گرچه آن‌طور که بایدوشاید تابلوی راهنما نداشت، مرزی بود میان دو محله؛ یکی فقیرنشین که خودش در آن زندگی می‌کرد و دیگری اگر نگوییم مرفه، طبقهٔ متوسط. از نوع گفت‌وگوها و لهجه‌ها می‌دانست در هودان۱۰ است. وارد خیابانی خاکی شد که دو خیابان آسفالته را به هم متصل می‌کرد، خیابانی وسیع که مثل کوچه‌ای بن‌بست ساکت بود. ناگهان به‌شدت آشفته شد. سکوت اطراف مضطربش می‌کرد. نفس‌هایش تند شد و انگار وارد سرزمین خطرناکی شده باشد، وحشتی غریب او را درربود و در استخوان‌هایش لرزی افتاد. ایستاد. نمی‌خواست جلوتر برود.

در آن لحظه متوجه گربه‌ای شد شبیه آنچه در خواب دیده بود. گربه، بی‌آنکه هراسی داشته باشد، مقابلش چُندک زده و منتظر بود دونیو از زمین بلندش کرده و نوازشش کند. اما دونیو چنین کاری نکرد. او و گربه به هم خیره شدند و این باعث شد بیشتر متوجه استرس درونی‌اش شود.

چند ثانیه بعد، در فاصله‌ای مبهم، چیزی دید که ابتدا به نظرش پروانه‌ای بود با بال‌هایی رنگارنگ که مثل فرفره چرخ می‌زد. در کمال شگفتی، معلوم شد یک تاکسیِ راه‌راهِ زرد و قرمزِ خالی است.

بی‌آنکه حرفی بزند، سوار شد و روی صندلی عقب آرام گرفت.

ندایی در درونش می‌گفت دربارهٔ این خوش‌شانسی کنجکاوی نکند مبادا از دستش برود، اما از خودش می‌پرسید آیا کرایه کردن تاکسی دربست در روزی مثل آن می‌توانست به معنای ولخرجی باشد. محتاطانه نگاهی به داخل کیفش انداخت و خیالش راحت شد. اما چرا راننده حرکت نمی‌کرد؟ آیا مسافران دیگری را دیده بود که ممکن بود بخواهند تاکسی را با او شریک شوند؟ بعد متوجه شد که در تاکسی را نبسته است. در را بست و ماشین راه افتاد.

راننده دستش را روی کلاه گلفی که به سر داشت، کشید و پرسید: «می‌خواید کجا ببرمتون خانم؟»

- ضاق صدری :) -
۱۴۰۱/۰۵/۰۲

چرا طاقچه که یه برنامه ایرانیه شگفت انگیز هاو بیشتر تخفیفات و رایگان بودن رو مختص کتاب های خارجی گذاشته! واقعا جای تاسفه که بجای رایگان کردن و تخفیف های این چنینی گذاشتن برای کتاب های واقعا مفید و بدرد بخور

- بیشتر

حجم

۳۴۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۳۴۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۲۱۸,۰۰۰
تومان