دانلود و خرید کتاب ستاره ها هم می میرند نرگس فرجاد امین
تصویر جلد کتاب ستاره ها هم می میرند

کتاب ستاره ها هم می میرند

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ستاره ها هم می میرند

کتاب ستاره ها هم می میرند نوشتۀ نرگس فرجاد امین است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.

درباره کتاب ستاره ها هم می میرند

ستاره ‌ها هم می میرند دومین اثر داستانی نرگس فرجاد امین است که از سوی انتشارات کتاب نیستان منتشر می‌شود. او اثر داستانی نخست خود با عنوان «مثل شیشه مثل سفال» را با تمی که به موضوع انتظار نزدیک بود روانه بازار کرد و در این اثر تازه نیز سعی کرده در قالب یک داستان بلند با تمی عاشقانه روایتی از ایثار را پیش چشم مخاطبان خود بکشاند.

داستان بلند «ستاره‌ها همه می‌میرند» راوی زنی را در پیشخوان خود دارد که در بدو داستان با همسر خود برای یک سفر علمی تفریحی به کویر رفته‌اند؛ سفری که بهانه‌اش رصد بارش شهابی است اما در واقع برای بازگویی دو راز بزرگ میان این زوج شکل‌گرفته است. راز تولد فرزندشان و راز مرگ قریب‌الوقوع یکی از آنها.

فرجاد امین در چنین مختصاتی داستان خود را با توصیف‌هایی زیبا که با رصد آسمان شب در کویر بی‌ارتباط نیست شروع می‌کند و رفته‌رفته تصویری جذاب از احساس درونی زنی در آستانه مادر شدن و در هنگامه ازدست‌دادن شوهرش را به تصویر می‌کشد. تصویری از زنی که باید آخرین روزها و لحظات زندگی با همسرش را با شیرینی هرچه‌تمام‌تر در درون خود مزه‌مزه و اندوخته کند و درعین‌حال مهیای پذیرش زندگی‌بخشی به موجودی تازه نیز باشد.

صحرا که همراه همسرش یحیی برای تماشای بارش شهاب به کویر رفته، حامل خبری مهم برای اوست: تولد فرزندشان. اما در این میان ابتلای یحیی به سرطان و تسلیم‌شدن او در قبال بیماری، از شیرینی این اتفاق می‌کاهد. او باید راضی به زنده ماندن شود.

خواندن کتاب ستاره ها هم می میرند را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان ایرانی می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

بخش‌هایی از کتاب ستاره ها هم می میرند

نگاهم را از دست بزرگ و گندمی یحیی که توی دست‌هایم عرق کرده برمی‌دارم و می‌برم سمت نیم‌رخش؛ نور دَم غروبی که از شیشۀ اتوبوس به آن سمت صورتش تابیده این سمت صورتش را که زیر نگاه من است تاریک کرده، اما توی همین تاریکی هم حلقه‌های ارغوانی پای چشمش را می‌بینم. گندم پوستش اما هنوز گندم است. ماسک سفید را از روی دهان و بینی سُرانده تا روی چانه‌اش؛ انگار که ته‌ریش مشکی‌اش یکهو سفید شده باشد. این‌طوری بیشتر از خیلی شبیه آسدخلیل می‌شود. سرش را تکیه داده به پنجره و خوابیده؛ به پنجره که نه به بال برفا ... سرش را گذاشته روی بال برفا و خوابیده.

از پنجره بیرون را تماشا می‌کنم. خورشید دارد کنار جاده جان می‌کند، انگار سنگینی می‌کند که سریع‌تر بیفتد توی حفرۀ مغربش، دلش به ماندن نیست، آسمان به‌زور نگهش داشته. نگاهم از خون‌مردگی‌های روی سر خورشید در حال احتضار می‌لغزد تا روی حلقۀ تاب‌دار موهای یحیی که از عرقِ ضعف خیس شده و چسبیده روی شقیقه‌اش. با انگشت اشاره‌ام روی پرموی دستش را نوازش می‌کنم و توی دلم می‌گویم:

«طفلک من! آخه چرا آنتروپی‌ات دارد این‌طور با شتاب زیاد می‌شود؟ مگه چقدر زمان بهت گذشته که این‌جوری افتادی توی سرازیری هرج‌ومرج؟! لعنت به قانون دوم ترمودینامیک!»

بهناز
۱۴۰۲/۱۰/۰۸

بسیار سوژه ی خوبی بود که نویسنده خرابش کرده بود سوژه ازدواج دختری با یک پسر مبتلا به سرطان اما داستان منشی و رییس که یحیی اون جا کار می کرد واقعا مسخره و بی ربط به داستان و وصله

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

حجم

۱۰۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

قیمت:
۲۹,۴۷۵
۸,۸۴۲
۷۰%
تومان