کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است؟
معرفی کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است؟
کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است مجموعه اشعار و غزلهای عاشقانه و اجتماعی سروده علیرضا رجبعلی زاده است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است، در بردارنده ۴۵ غزل آزاد با موضوعات عاشقانه و اجتماعی است. علاوه بر این، چند غزل آیینی و غزل دفاع مقدس و ۳ قطعه هم در این مجموعه شعر به چشم میخورد.
شعر آیینی به شعری گفته میشود که در آن، شاعر، از آموزههای دینی و مذهبی سخن بگوید و یا از ارادت و محبتش نسبت به پیامبر (ص) و یا امامان (ع) بنویسند. به طور کلی میتوان گفت که هر شعری که متاثر از آموزههای دیانت اسلام باشد، شعر آیینی نام دارد.
کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است تجربه زیبایی برای تمام دوستداران شعر رقم میزند.
بخشی از کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است
چو بید کهنه مجنونِ سر به زیر فقط
مرا به شانه سری مانده ناگزیر فقط
سر ـ این قفس، قفس تنگ از تن آویزان ـ
سر ـ این «پرنده ـ قفس» ـ این سر اسیر فقط
سر، این سری که سرِ درد دارد و عمری است
به دستمال نباشد شفاپذیر فقط
سری «امیرکبیر» انه با رگی پُرخون!
سری نه گرم به گرمابهای حقیر فقط
سری سر از همه سرها! سری دمیده به نی!
سری که جز ننشیند بر این سریر فقط
سر بریده در «کوی عاشقان» گشته!
سرِ رها، سرِ سرهای این مسیر فقط
سری که زخمِ عمیقِ مرا نشان داده است
به من، در آینه زخمی کویر فقط
سری که بیشه خاموشِ ببرهای قفس!
سری که غرّشِ غمگینِ شیرِ پیر فقط!
چو قرصِ ماه چه نسبت سرِ مرا با «او»؟!
مگر شبی که در آغوشِ آبگیر فقط...
چه سرسری سرِ دوشم کشیدهام، افسوس
تو را سر ای همه عمرِ دور و دیر فقط
سرِ مرا سرِ بیخوابی هزار شب است
یکی به گریه سرِ شانهات بگیر فقط...
***
من همینم: یکی از خیلِ هزار افتاده
برگِ پاییزی از چشمِ بهار افتاده
ماهی مرده سرخی است دلم بر گُلِ فرش
که لبِ تاقچه از تُنگِ انار افتاده
ساحلی خسته و متروکم و گهگاه خوشم
به یکی تخته با موج کنار افتاده
خواندهناخوانده رها کردی و این کهنه کتاب
گوشهای بی تو همآغوش غبار افتاده
مرگ میخندد و پیغامِ خوشی خواهد داشت
برقِ آن چشم که در چشمِ شکار افتاده
اولین دانه برف آمد و آرامآرام
نفس باغچه دیدم به شمار افتاده
مهربانی کن و با فاتحهای شادم کن
آه ای سایه بر سنگ مزار افتاده...
***
از بوی بدبختی شنیدن در همین کوچه...
ای هوش و حیرانی سرود و سِرّم، آه ای «غم»
دانم که میآیی سراغم هر بهگاه ای غم
گاهی چو روز روشنان با روشنانِ روز
گاهی چنان چون تیرهتر شبها سیاه، ای غم
و همچنین دانم که با آن کهنه انبانت
میآوری یک چنگ بغض و مشتی آه ای غم
و راست این است و نمیدانم چرا در من
وقتی که سر بر میکنی کوه است کاه ای غم!
در باد و بارانت شگفتا اینکه چون گنجشک
آوردهام سوی خودت هر شب پناه ای غم
با کشته سربازت ـ من این از مهره کمتر نیز
شطرنج روز و شب مباز ای پادشاه ای غم
یک نیمه از نامم به زهر تاک آغشته است
یک نیمه از نامم به تنهایی و چاه ای غم
نزدیکم امشب با جنون؟...
آری تواند بود
حرف از چه بود؟
از ـ ها؟ ـ شب تار و تباه ای غم
میخواستم از رنگ خوشبختی بپرسم چیست
زرد است؟ یا خاکستری؟ یا سرخ؟ یا...
هی غم!
بیهوده از من میگریزید
آی میدانید؟!
بیهوده میترسید از من، بیگناه، ای غم
میخواستم درد دلی با رهگذاری...
هیچ...
بگذر، تو هم بگذر از این غمکوچهراه ای غم
نزدیکم امشب با جنون ـ این روشن تاریک ـ
زل میزند در چشمهایم قرص ماه ای غم
زل میزنم در چشمهای قرص ماه انگار
«ماییم و هیچ» انگار «ماییم و نگاه» ای غم
ها! گربهجانم؛ گربه تنهاییام! خوابی؟
میخواستم درددلی با...
هیچ... آه ای غم تا دستهای خُرخُرت گرمند سر بگذار
«شبخوش» نثارت باد تا صبح پگاه ای غم...
حجم
۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه