دانلود و خرید کتاب کوکوم میشل ژان ترجمه زهره عرفانیان شایسته
تصویر جلد کتاب کوکوم

کتاب کوکوم

نویسنده:میشل ژان
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب کوکوم

کتاب کوکوم نوشتهٔ میشل ژان و ترجمهٔ زهره عرفانیان شایسته است. انتشارات نیستان هنر این رمان معاصر فرانسه - کانادایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب کوکوم

کتاب کوکوم برابر با یک رمان معاصر، فرانسه - کانادایی و هشتمین کتاب میشل ژان، نویسنده و روزنامه‌نگار کانادایی است که در سال ۲۰۲۰ میلادی برندۀ جایزۀ ادبی فرانسه - کبک شد. گفته شده است که کتاب‌های این نویسنده عمدتاً راوی زندگی بومیان کانادا است. «کوکوم» زندگی دختر یتیمی را روایت می‌کند که از مهاجران ایرلندی‌تبار است. «آلماندا» در پانزده‌سالگی، دلباختۀ جوانی سرخ‌پوست می‌شود؛ به همین دلیل از زندگی یکنواخت روستایی خود جدا می‌شود و زندگی جدیدی را در کنار بومیان ساکن حاشیۀ دریاچۀ «پکواکامی» آغاز می‌کند. این رمان با زبانی ساده و صمیمی، بخشی از سرگذشت مردم کوچ‌نشین شمال شرق آمریکا، محدودیت‌ها و دشواری‌های زندگیشان را تصویر کرده است.

خواندن کتاب کوکوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه - کانادا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کوکوم

«هر ضربهٔ پارو بر سطح آب، من را از یک زندگی دور و به ژرفای زندگی دیگری فرومی‌بُرد. من که بیشتر اهل حرف زدن بودم، رفته‌رفته یاد می‌گرفتم به این دنیای جدید و کهن، بیشتر گوش دهم و به آن عادت کنم.

رودخانهٔ پریبنکا تقریباً در یک مسیر مستقیم، به‌سمت شمال امتداد پیدا می‌کرد. برگ‌های قرمز و زرد انگار به پس‌زمینهٔ سبز محیطشان، لکه‌های رنگی می‌پاشیدند. با کم شدن دما، آب به رنگ آبی تیره درمی‌آمد.

زمانی که توما متوجه خستگی من شد، یکی‌دو روز توقف کردیم. من یاد گرفتم که چطور برای صید ماهی تور بیندازم، قایق را بدون آسیب به خودم حمل کنم و بی‌سر و صدا راه بروم. قدم‌به‌قدم جسم و به همان اندازه، ذهنم با جریان روزمرهٔ زندگی کوچ‌نشینی سازگار شد. با گذشت روزها زمان مفهوم خود را از دست می‌داد؛ اما هر روز صبح، طراوت دلچسب هوا به ما یادآوری می‌کرد که به هدفمان نزدیک می‌شویم.

قبل از اینکه گذرگاه‌های دانژرس را ببینیم، صدایشان را می‌شنیدیم. پژواک فریادشان که از دل زمین بیرون می‌آمد، در کوه‌ها طنین‌انداز می‌شد و جنگل را فرامی‌گرفت. هیاهو روزبه‌روز شدیدتر می‌شد و حتی در چند متری آبشار، انگار رطوبت هوا گیاهان را مرطوب می‌کرد.

کم‌کم در میان باران ریز و هوای نمناک، آن جانور ظاهر شد. اژدهای خشمگین غرش‌کنان از روی صخره‌ها می‌پرید و گردابی وحشتناک پشت‌سرش بر جا می‌گذاشت.

دریاچه‌ای با سر و صدایی مهیب که خون را در رگ‌ها منجمد می‌کرد، درون خلأ پرتاب می‌شد.

«قشنگه نه؟»

توما مجبور بود فریاد بزند.

«من... من نمی‌دونم. بیشتر ترسناکه.»

«باید از قدرت رودخونه بترسیم و به اون احترام بذاریم.»

ترس می‌تواند بازدارنده و در عین حال ترغیب‌کننده باشد. این هم یکی از آن چیزهایی بود که باید یاد می‌گرفتم.

توما کایاک را به‌سمت ساحل هدایت کرد و با اشاره به سرپناه چوبی کوچکی گفت: «امشب اون بالا می‌خوابیم و فردا وارد جنگل می‌شیم.»

در صدایش شور و هیجان موج می‌زد. به قلمروی سیمئون‌ها رسیده بودیم.

آخرین شب خلوت ما بود و سپیده‌دم به بقیهٔ اعضای خانواده می‌پیوستیم. با اینکه خسته و مضطرب بودم، سر و صدای آبشار خواب را برایم دشوار کرده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

حجم

۳۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

قیمت:
۱۳۲,۰۰۰
۳۹,۶۰۰
۷۰%
تومان