کتاب من یک لاک پشتم
معرفی کتاب من یک لاک پشتم
کتاب من یک لاک پشتم اثر علی علی بیگی، از زبان نوجوانی بازگو میشود که درگیریهای درونیاش در بستر بعد از جنگ روی میدهد و فضایی را مهیا میکند تا شما با چشمی دیگر به جنگ نگاه کنید. این کتاب را انتشارت نیستان منتشر کرده است.
درباره کتاب من یک لاک پشتم
لاکپشت تنهاست. زیر پنجههای واشنگتن. هر روز باید از او کتک بخورد. له شود. هر روز لاکپشتتر شود. تنها تکیهگاهش پدر است. پدر یقه به یقه میشود با واشنگتن. واشنگتن عقب میکشد. چند روزی لاکپشت نفس راحتی میکشد. اما یک روز صبح پدر میرود و این یعنی پرپر شدن تمام آرزوهای یک لاکپشت. واشنگتن متوجه نبود پدر میشود و لبخند میزند و پنجههایش را برای له کردن لاکپشت تیز میکند. لاکپشت مجبور است فرار کند. او گوشه شهر قایم میشود. نبودن پدر کلافهاش میکند. واشنگتن خوشحال است از فراری دادن لاکپشت.
در یک صبح بهاری پدر برمیگردد. لاکپشت از خوشحالی به آسمان میپرد. رؤیاهای لاکپشت دوباره زنده میشوند. لاکپشت پدر را در آغوش میگیرد. اولین فکری که به ذهن لاکپشت میرسد این است که به همراه پدر، برای تسویهحساب سراغ واشنگتن برود!
پدر برگشته است. اما چه برگشتنی! عجیبوغریب شده است. عصبانی است. شبها نمیخوابد. بدوبیراه میگوید و از همه مهمتر؛ پنجههای پدر، لاکپشت را یاد پنجههای واشنگتن میاندازد. لاکپشت ناگهان خود را زیر پنجههای پدر میبیند. او این صحنهها را باور ندارد. ولی این اتفاقی است که افتاده. هرچه هست خود را از زیر دستان پدر میرهاند. لاکپشت سرخورده میشود. نه پدر همان پدر قبلی است و نه واشنگتن کوتاهبیاست. باید خود، کاری بکند. تصمیمش را میگیرد. قرار در قبرستان، لاکپشت و واشنگتن! در فکر این است که روبروی واشنگتن بایستد و داد بزند: «من لاکپشت نیستم!»
رمان «من یک لاکپشتم» به همین شگفتی چند سطر بالاست. علی علی بیگی در اولین اثر خود، سراغ موضوعی عمیق و دردناک رفته و جنگ را جوری دیگر دیده و به شکلی دیگر خوانده.
رمان از زبان نوجوانی روایت میشود که واشنگتن نامی لاکپشت میخواندش و این آغاز قصه و همه قصه است. درگیریهای درونی این نوجوان که در بستر بعد از جنگ روایت میشود، فضایی را مهیا میکند تا با چشمی دیگر به جنگ نگاه کنیم.
این زاویه روانشناسانه و عمیق، وقتی با زبانی روان و شیرین همراه میشود، رمانی را برابر مخاطب میگذارد که یکنفس باید خواندنش.
خواندن کتاب من یک لاک پشتم را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به داستانهای ایرانی میتوانند این کتاب را مطالعه کنند.
درباره علی علی بیگی
علی علی بیگی در سال 1366 در یکی از روستاهای آذربایجان همیشه سرد و برفی متولد شده است. او کارشناسی برق الکترونیک را در تبریز تمام کرد؛ و در ادامه کارگردانی سینما خواند. چند داستان کوتاه و فیلمنامه و نوشتن چند نقد و ساخت چندین فیلم کوتاه و فیلم مستندرا از سال 86 آغاز کرد. هنوز هم برای سایت ها و خبرگزاریها مطلب، شعر و البته نقد مینویسد.
او تابهحال برنده جایزه بهترین فیلمنامه برای فیلم "اگر فردا بیاید" در جشنواره فیلم بسیج، جایزه بهترین فیلمنامه برای فیلمنامه "نهنگ" در جشنواره مدافعان حرم و برگزیده جایزه بهترین فیلم برای فیلمهای "اگر فردا بیاید" و " یک اتفاق ساده" شده است.
بخشهایی از کتاب من یک لاک پشتم
من یک لاکپشتم. یک لاکپشت سبز. این را اصغر واشنگتن میگوید. معلم ریاضیمان. لاکپشت بودنش را خیلی نمیفهمم، ولی سبز بودنش، بهخاطر بلوز کاموای سبزی است که میپوشم. بلوز سبز زیتونی. در مدرسه که هیچ، شاید در کل تسوج لنگه ندارد. پدر این را از میاندوآب خریده؛ چند سال پیش که رفته بود به هوای کار در کارخانه قند و پس از دو ماه برگشت. نمیدانم چرا برگشت. یا اصلاً اخراج شد.
کار من هر روز همین است؛ طیکردن مسیر خانه تا خانه تقی. امروز واقعاً احساس میکنم لاکپشتم؛ ازبسکه همهجا یخبسته و مجبورم آرام حرکت کنم. خاک، سفت، سفت شده است. چیزی تا کوچه تقی نمانده. بعضی وقتها احساس میکنم اصغر واشنگتن درون همه را میبیند و میداند هر کس به چه چیز شبیه است. مثلاً به تاجدهی که گوشه کلاس مینشیند، چنار میگوید. شاید بهخاطر قد بلندش است. کهتری را گاو صدا میزند. مرا هم لاکپشت. خیلی از بچهها را به اسمهای مختلف صدا میزند. اما میگوید لاکپشت فقط اسم نیست و مقام است. چون همیشه به تاجدهی چنار نمیگوید. یا همیشه کهتری را گاو صدا نمیزند، ولی مرا همیشه لاکپشت صدا میزند. آنقدر که فکر میکنم اسمم یادش رفته. آن هم در اینچنین شهر کوچکی.
اصغر واشنگتن. بچهها این اسم را برایش گذاشتهاند. یعنی از چند سال پیش که به تسوج آمد، این اسم هم با او بود. تقریباً همه اهالی تسوج او را به این نام میشناسند. خود اصغر واشنگتن هم بدش نمیآید از این اسم. میگویند او در واشنگتن درسخوانده. واشنگتن یکی از شهرهای آمریکاست. این را امسال که به مدرسه راهنمایی آمدم، فهمیدم.
جلو کوچه پسر داییام میرسم. تقی. من و تقی همکلاسی هستیم. هر صبح میآیم و صدایش میکنم و با هم میرویم مدرسه. اولازهمه چشمم به ماشین تویوتا میافتد. پدر میگوید این ماشینها ژاپنیاند و آنها را بهخاطر جنگ به ایران آوردهاند. ولی آخر تویوتا اینجا چهکار میکند؟ دو سرباز و یک مرد ریشدار که معلوم است رئیس آنهاست، کنار ماشین ایستادهاند. یکی از سربازها برگهای در دست دارد و یکییکی به بالای درِ خانهها نگاه میکند. شاید از شبستر آمدهاند. شاید هم از تبریز. صبح زود است و همهجا خلوت. صدای گرفته خروس تقی از انتهای کوچه میآید. نزدیکشان میرسم. سربازی که برگه در دست دارد، به من میگوید: «آی پسر! قرهآغاج همین محله است؟»
ـ بله
حجم
۱۱۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۱۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
نظرات کاربران
زبان روایت از دیدگاه یک نوجوان، کاملا منطقی و باورپذیر است. رمان کشش لازم را دارد. نویسنده اشراف دقیقی نسبت به اوضاع دهه۶۰ دارد و تصویرهای آن مقطع زمانی، منطبق بر حقیقتاند.