دانلود و خرید کتاب آنجل و انجمن امیدواران الهه محمدحسنی
تصویر جلد کتاب آنجل و انجمن امیدواران

کتاب آنجل و انجمن امیدواران

معرفی کتاب آنجل و انجمن امیدواران

کتاب آنجل و انجمن امیدواران نوشتهٔ الهه محمدحسنی در موسسه آموزشی تالیفی ارشدان چاپ شده است. منظور از هدف ، همان رویایی است که جدی می گیریم و پرورش می دهیم تا به مقصد نهایی برسیم . هرچه رویاها سفید‌تر باشد‌، هدف‌ها درست‌تر و مقصد‌ها به حقیقت ما نزدیک‌تر است‌. دنیا چیزی جز ذهن ما نیست و ما حقیقت اصلی آن هستیم‌.

درباره کتاب آنجل و انجمن امیدواران

ذهن می تواند همه چیز را عوض کند . این تصورات ماست که ما و اطراف ما را معنی می کند . اگر کنترل ذهنمان را به دست بگیریم کنترل همه چیز در در دست ما قرار خواهد گرفت.میزان تحمل ما به ذهن ما بر می گردد . این ذهن ماست که دوستداشتنی های ما را می سازد . ذهن پرواز می کند و رویا را با خود می آورد .

کتاب آنجل و انجمن امیدواران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی و دوست‌داران داستان‌های پریان‌، جادوگران و همچنین به همهٔ رویابافان توصیه می‌کنیم.

بخشی از کتاب آنجل و انجمن امیدواران

به سمت مخالف زمین حرکت کردند . ظاهراً قرار است به اعماق کهکشان بروند . مسیر تاریک و طولانی است . البته برای آنجل و دوستانش که تا به حال آنقدر از خانه دور نشده بودند خیلی شگفت انگیز به نظر می رسید . گذشتن از آن رود کهکشانی با آن پیچش های عالی برای شستشوی لباس خیلی هم برای آنها جالب توجه نبود ولی آن شبدر های آزاد نورانیِ دور سیاره اسفنجیِ پُرزدار که فقط تعریفش را شنیده بودند ، یا صدای قوهای وحشیِ سیاه که نشان از بودنِ آنها در تاریک ترین جای کهکشان دارد ؛

خیلی هیجان انگیز بود.....

از دور یک صف طولانی از نور های نقطه ای دیده می شد.

آقای اسکای : رسیییییدییییم. بچه ها اون کاروان شماست ... کاروان جوینده ها. می بینین؟

بله خوب هم می دیدند . صف نور ، همان ارابه های جوینده ها بود که مثل آنجل و همراهانش فانوسی از کرم شب تاب داشتند.همه کنار یک سیارک توقف کرده بودند.سیارک به اندازه ی صف جوینده ها طول داشت و درست مثل یک ایستگاه پر از صندلی برای نشستن بود‌.چند بزرگسال هم دیده می شدند که به نظر می رسید در حال حضور و غیاب هستند.

خانمی بلند قد با شنلی به رنگ کهکشان پر از ستاره های دنباله داری که حرکت هم می کردند مشغول حضور و غیاب بود . موهای زردش را زیر کلاه مثل قیفش ، پنهان کرده بود و پشت سرش یک تابلو بود که نوشته شده بود ( ایستگاه جویندگان کهکشانی بخش شمالی _شماره ی ۹۳۴).

آنجل_ سلام خانم .

_سلام عزیزم .اسمت( سرش رو به پایین بود تا اسم ها را پیدا کند و حاضر بزند.)

_آنجل اسکای هستم.

خانم شنل پوش و دو مرد دیگر که نزدیکش بودند با تعجب به آنجل نگاه کردند. خانم شنل پوش جلوتر آمد و با ذوق گفت: عزیزم . از دیدنت خیلی خوشحالم . حال مادرت چطوره؟من ریچل هستم . تارابویه! حتما اسممو از مامانت شنیدی؟ یکی از همکلاسی های مامانت بودم.

اما آنجل اصلا این اسم را تا به حال نشنیده بود!

۱۴۰۱/۰۴/۱۰

کتاب تخیلی و جالبی بود پیشنهاد میکنم حتما دریافتش کنید😉🤍

کاربر 1917176
۱۴۰۱/۰۱/۲۳

کتاب خیلی جذابی هست برای همه بخصوص نوجوانان. یه هدیه جذاب برای عزیزانمون

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۷۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

حجم

۸۷۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان