دانلود و خرید کتاب کفتربازان ببرک ارغند
تصویر جلد کتاب کفتربازان

کتاب کفتربازان

معرفی کتاب کفتربازان

کتاب کفتربازان نوشتۀ ببرک ارغند است. این کتاب را انتشارات آمو منتشر کرده است.

درباره کتاب کفتربازان

ببرک ارغند این بار، زندگی یک خانواده کفترباز، عین‌الله را رمان ساخته است. کفتربازی، داستان آشنایی این خانواده ندار را با رئیس اوشاری به ما نشان می‌دهد. رئیس اوشاری از وضع اقتصادی خوب و مناسبات گسترده برخوردار و کفتربازی را دوست دارد. با روی کار آمدن برهه نو سیاسی، رئیس اوشاری به پست بهتر می‌رسد. نازک بدن، دختر عین‌الله را به زنی می‌گیرد و این‌گونه با خانواده او خویشاوندی می‌کند. چنین می‌شود که زندگی عین‌الله و فامیلش نیز رونق اقتصادی می‌یابد.

پدیده‌های عشق، خیانت، شک و دشمنی در پهلوی فن کفتربازی مهره‌های اساسی رمان می‌شوند. خودخواهی و بدگمانی یک شخصیت در برابر خوش‌باوری و سادگی شخصیت دیگر قرار می‌گیرد. در دید نخست، زورمند بر بی‌زور کامیاب می‌شود.

کفتربازان باجذبه بسیار نوشته شده است و فرجام غمناک دارد.

خواندن کتاب کفتربازان را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات افغانستان می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

بخش‌هایی از کتاب کفتربازان

لالو سرش را پایین انداخته بود. تیغه نوری از لای شاخه‌های درختی تو همسایه روی گونه‌های برآمده‌اش افتاده بود. ظاهراً به گپ‌های پدر خویش گوش می‌داد؛ مگر فکرش پیش زنی بود که او را در روز عید از سر بام دیده بود. قامت بلند، چشمان پردرخشش، دلکش و خندان داشت. پدرش می‌گفت: "ظاهر زن‌ها ره نبین! ... میگن: سبزه ره باران، بنده ره دیانت. زن دیانت نداره که گرفتی، روز خوشت دندان دردیس!»

لالو در عالم خیال می‌دید که روز عید است و بهانه در صحن حویلی ایستاده است. چادری نقرابیش را از سر دور کرده و بالا، سوی کفتر خانه می‌نگرد. بالای ابروهایش را زرک چیده است و کومه‌های نازک و گلابی رنگش مانند یخناکی، خواستنی و گیرنده استند. سوی وی دزدانه می‌نگرد و می‌خندد. پدرش افکارش را قطع کرد: "بهانه بیواس. اگر چی زنی خوب و گذرانی و کاری و باری معلوم میشه؛ مگم سر شوی خوده خورده س. سر و بیادرهایشه خو می‌شناسی؟ کجا بیوہ خوده به دیگرا می‌مانن! عین‌الله تکرار کرد: "فامیدی چی میگم؟ ... ای کفترارام بفروش، سرته به کار و بار خانیت پایین کو. دگه وخت ای کارا گذشته‌س!... دگه دانه شیرین جور کدن و آوی کفترارہ کش کدن، به درد ما نمیخوره. چشمایته واز کو، پیش پایته ببین و قدم‌هایته سنجیده وردار، دگه او دوران‌ها گذشته که نیم شو از خانه می برآمدی و پیش جان آغایت، خدا ببخشیش، تا پشتی باغ داود می‌رفتی. و یا مه، نصف شود دشت بکواه منزل می‌زدم!»

لالو آب بینی‌اش را بالا کشید و با حسرت سوی بام نگاه کرد. زرد شیرازی بر لب بام نشسته بود و سیاه خالی گرد وی مستی می‌کرد. بق‌بقو می‌گفت، از جایش خیز برمی‌داشت و گم می‌کشید و زنگ‌های برنجی پاهایش شرنگ شرنگ صدا می‌دادند. لالو زبانش را روی لبانش چرخانید و گفت: "کت ای جانورا بزرگ شدیم. از اونا دل کنده نمیتانم!» چشمانش تیغه نوری را که از لای شاخه‌ها افتاده بود، منعکس ساخته بود.

yasaman
۱۴۰۰/۱۰/۱۹

من هنوز نخوندمش ولی به نظرم کتاب خوبیه

حجم

۳۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۹ صفحه

حجم

۳۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۹ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
تومان