دانلود و خرید کتاب زنی از خوابگاه ببرک ارغند
تصویر جلد کتاب زنی از خوابگاه

کتاب زنی از خوابگاه

نویسنده:ببرک ارغند
انتشارات:انتشارات آمو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنی از خوابگاه

کتاب الکترونیکی «زنی از خوابگاه» نوشتهٔ ببرک ارغند در انتشارات آمو چاپ شده است.

درباره کتاب زنی از خوابگاه

این بار ارغند به بُعد دیگری از پرداخت آفرینشی رسیده است. زنی می‌آفریند که در متن اسطوره‌های بومی سنگستان و بُت‌های تراشیده در صخره‌های بلند - آهنگِ بامیان از بیغوله‌های تاریخ قَد می‌کشد و در روزمرگی تلخِ شهری زمستانی، چون کابل، با آدم‌ها و آدم‌واره‌های زیستگاه خود پرورش می‌یابد و شبانه‌های سرد زندان را تجربه می‌کند.

نثر ارغند در این اثر شسته‌تر از پیش، استوار‌تر بر قواعد و هنجارهای زبان فارسی آشکار می‌شود. رُمان زنی از خوابگاه همه چهره‌های واقعیت را تصویر می‌کند. «۳ عقرب معروف» چرخشگاه داستان است، چرخش‌گاه واقعیتِ تلخ جامعۀ افغانی به سوی فرا‌واقعیتیِ خواستنی. بدین گونه است که ساره، زنی از خوابگاه، از خوابگاه کوچ می‌کند؛ نخست با پاهای گوشتی ـ استخوانی و سپس با اندیشه‌های فراز‌جویانه‌اش از ورای ابرهای ایدئولوژی‌های سنگ‌ساز. ساره “خوابگاه قرون” را با عظمت یک اسطوره، با نجابت یک زنِ اسطوره شده، با شهامتِ فشرده شده در سایۀ غوره‌ای نگاهش، پُشت سر می‌گذارد و در اسطورۀ بلندی‌های برف‌گیر کوه‌ها که باشگاه وَخشُوران و برگزیدگانِ سَرمَدی است، لانه می‌سازد.

کتاب زنی از خوابگاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به ادبیات افغانستان پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب زنی از خوابگاه

همه ساکت و غرق در حیرت بودیم و به گپ‌های این زنِ عاقل و حکیم گوش می‌دادیم. دودی از عنبر بر‌می‌خاست و مغاره را چرخ می‌زد و سخنانِ آن زن را خوش‌بو‌تر می‌ساخت. من از آن رایحه خوشم می‌آمد‌. هر وقتی که به مغاره‌ی خود می‌رفتم، از آن عنبر روشن می‌کردم. من عنبر را دوست داشتم. تمام مغاره‌نشینان عنبر را دوست داشتند. زن همان‌گونه با وجاهت افزود‌: «نابینایی روشندل و به احتیاط راه سپردن او گواهی بر قدرت آفتابی است که به آن خیره است. آیا این را می‌دانستید‌؟ خواهان دانایی باید برای افراشته داشتن قصر خویش بیاموزد که کوه را چگونه سنگِ بنا سازد. و از جای جنباندن کوه‌ها بر خرد دشوار نیست. آیا این حقیقت را می‌دانستید‌؟»

‌کسی سراسیمه از بیرون داخل شد. بساط ما را مختل کرد. خبر آورده بود. آسیمه‌سر می‌گفت‌: «‌ریگِ روان‌!.‌.‌.. ریگِ روان هنوز توقف نکرده است‌! می‌ترسم شهر را غرق کند‌. دانایی را غرق کند. یک سال است که از هر سو بر ما روان است‌. دیوار‌ها هم نتوانستند جلو‌دارش شوند‌.»

‌زن حکیمانه پرسیدش‌: «‌آسمان چگونه است‌؟»

«‌هنوز صاف است. اما ابر‌هایی از دو سو نمایانند.»‌

‌مردی از میان ما با آشفته‌گی خطاب به پیک گفت‌: «‌تو راست می‌گویی. این ریگِ روان ما را غرق می‌سازد‌.‌.‌..»

‌و سوی ما نگریست‌: «باید در فکرِ چاره‌یی شد‌.»

‌پیر‌زنی که ابروانِ پیوسته داشت گفت: «من سلسال پسرِ شیر بامیان را می‌بینم که همان‌جا در پهلوی خنگ‌بت و سرخ‌بت ایستاده است. تاجی بر سرش می‌درخشد و جامه‌ی ارغوانی به تن دارد. معلوم است تنِ اژدهایی را که می‌خواسته دخترانِ جوان را ببلعد، دریده است. من خنجرِ طلایی کمر و گل‌های شقایقِ سرش را می‌بینم. سینه‌ی ستبر و زره پولادینش را می‌بینم. جسدِ پلنگِ وحشی‌یی را که گردن‌ بریده و پیشِ پاهایش افتیده است، می‌بینم. این شهزاده عنانِ توفان‌های ‌ویرانگر را گرفته است. این را شما می‌بینید‌؟»

کسی که از بیرون آمده بود‌، گفت‌: «‌همان توفان‌ها دوباره بنای طغیان را گذاشته‌اند. گویا سلسال پسرِ شیرِ بامیان را می‌خواهند. یک بار بیرون را نگاه کنید‌!.‌.‌.. آفتاب وحشت‌زده می‌گریزد و ابر‌های سیاه به دنبالش‌اند. سیاهی و تیره‌گی شهر را آرام‌آرام استیلا می‌کند. چرا ساکت نشسته‌اید‌؟ برخیزید‌، دعایی بکنید‌!»

کاربر ۴۶۰۲۲۲۳
۱۴۰۲/۰۵/۰۷

خیلی عالی بو د ،🌹🎉

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

حجم

۱۹۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان