دانلود و خرید کتاب بود نبود، بودگار بود محمدحسین محمدی
تصویر جلد کتاب بود نبود، بودگار بود

کتاب بود نبود، بودگار بود

معرفی کتاب بود نبود، بودگار بود

کتاب بود نبود، بودگار بود نوشتۀ محمدحسین محمدی است. او این کتاب را از افسانه‌های محلی افغانستان جمع‌آوری کرده است.

درباره کتاب بود نبود، بودگار بود

در سال ۱۳۸۱ بود که نامه‌رسان یک پاکت را به دست نویسنده رساند. وقتی بازش کرد، دید دست‌نوشته‌های تعدادی از شاگردان مکتب «شهید بلخی» در مشهد است که افسانه‌های محلی افغانستان را جمع‌آوری کرده بودند. در یادداشتی برای او نوشته بودند که این افسانه‌ها به در خواست معلم درس انشای آن مکتب توسط نوجوانان جمع‌آوری و نوشته شده‌اند. محمدحسین محمدی در همان سال‌ها کار روی این افسانه‌ها را آغاز کرد. افسانه‌ها به شیوه‌های مختلفی گردآمده و برخی نیز شیوة کارشان را هم نوشته بودند.

بسیار خوب می‌شود که دیگر معلم‌ها نیز در درس انشا از این نوع کارها که خلاقیت نوجوانان را بالا می‌برد، انجام بدهند. نوجوانان درست همان احساس‌هایی را نوشته بودند که خود نویسنده هم در نوجوانی داشت. همیشه دوست داشت از افسانه‌ها و قصه‌های محلی افغانستان بشنود.

در طول این سال‌ها چند تا افسانه را بازنویسی و در مجله‌هایی منتشر کرده بود. زمانی که تعدادی از این افسانه‌ها به دست او رسید، آنها را خواند، دید نوجوانان چه‌قدر خوب و دقیق کارکرده‌اند. نام راویان هم ذکر شده بود؛ اما برخی از آنها نیز افسانه‌هایی را از کتاب‌هایی چاپ شده نقل کرده بودند. برخی با تغییراتی و برخی بدون هیچ تغییری. برخی از افسانه‌ها نیز به نظر نویسنده برای نوجوانان با کودکان جذابیت آن‌چنانی نداشت. آنها را کنار گذاشت و آن‌هایی را که مناسب کودکان و نوجوانان بود، بازنویسی کرد.

خواندن کتاب بود نبود، بودگار بود را به چه کسی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای دوستداران داستان‌های کوتاه مناسب است. این کتاب در گروه سنی نوجوانان نوشته شده است.

درباره محمدحسین محمدی

محمدحسین محمدی در سال ۱۳۵۴ در مزارشریف متولد شده است. او نویسنده ادبیات معاصر افغانستان است. محمدحسین محمدی در سال ۱۳۶۱ به ایران مهاجرت کرد و تحصیلاتش را تا کلاس دوازدهم در مشهد گذراند و در سال ۱۳۷۵ به شهرش بازگشت "... تا شهریار خود باشد" و در دانشکدۀ طبی بلخ مشغول به تحصیل شد. ولی پس از جنگ‌های سال ۱۳۷۶ و سقوط مزارشریف به دست طالبان، تا دو قدمی اسارت - شاید هم مرگ - پیش رفت اما توانست از چنگ آنها فرار کرده و دوباره در فصل پاییز به ایران کوچید.

محمدحسین محمدی در کنار نوشتن و کار در مطبوعات، برای گذران زندگی، مدتی را خیاطی کرد تا اینکه در سال ۱۳۷۹ وارد دانشگاه صدا و سیمای ایران شد و در رشتهٔ کارگردان تلویزیونی به تحصیل پرداخت. محمدی از سال‌های آخر مدرسه به داستان‌نویسی روی آورد.

بخش‌هایی از کتاب بود نبود، بودگار بود

شیر را پشک ناز دم‌دراز نوش جان کرده بود.

پیرزن بسیار عصبانی شد و به جان پشک ناز دم‌دراز رفت. تا می‌خواست او را بگیرد، پشکی ناز دم‌دراز گریخت. پیرزن فقط توانست از دم او بگیرد. پشکی ناز دم‌دراز بسیار تیز دوید تا از دست پیرزن بگریزد، ولی دمش کنده شد و در دست پیرزن ماند.

پشک ناز دم‌دراز بیرون رفت تا با بچه‌ها بازی کند؛ اما همین که بچه‌ها پشک ناز را دیدند، او را به یکی دیگر نشان دادند. آنها خنده‌کنان آواز خواندند: «پشک ناز دم‌بریده! هو ... هوا پشک ناز دم‌بریده! هو ... هو!»

پشک ناز به دمش نگاه کرد و غصه‌دار شد. او فکر کرد بهتر است برود پیش پیرزن و دمش را پس بگیرد. برای همین پیش پیرزن آمد و گفت: «دم مرا پس بده.»

پیرزن گفت: تو شیر را پس بده.

پشک ناز دم‌بریده دوباره گفت: «دم مرا پس بده.»

پیرزن هم دوباره گفت: تو شیر مرا پس بده.

بعد پشکی ناز دم‌بریده گفت: من شیر تو را پس می‌دهم، تو هم دم مرا پس بده.

☔︎C̸ᴜͥʳ⸸sͣᴇͫᴅ☕︎
۱۴۰۲/۱۱/۰۴

یه کتاب خوب

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان