
کتاب به دنبال تو می گردم
معرفی کتاب به دنبال تو می گردم
کتاب الکترونیکی «به دنبال تو میگردم» (۳) نوشتهٔ «شمیم خاکسار» و منتشرشده توسط انتشارات نسل روشن، روایتی داستانی از عشق، خاطره و جستوجوی هویت است. این اثر با نگاهی به روابط انسانی، دلبستگیها و جداییها، در قالب داستانی معاصر و با زبانی توصیفی، به دغدغههای عاطفی و ذهنی یک جوان میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب به دنبال تو می گردم
«به دنبال تو میگردم» اثری داستانی از «شمیم خاکسار» است که در فضای معاصر و با محوریت زندگی یک جوان دانشجو روایت میشود. داستان در بستر شهر تهران و خاطرات اراک شکل میگیرد و به روابط عاطفی، دلبستگیهای عمیق و جداییهای ناگزیر میپردازد. نویسنده با تمرکز بر ذهنیت و احساسات شخصیت اصلی، تجربهٔ عاشقانهای را به تصویر میکشد که میان واقعیت و خیال در نوسان است. این کتاب در دورهای نوشته شده که دغدغههای هویتی، تنهایی و جستوجوی معنا در زندگی جوانان پررنگ است. روایت، از زاویهٔ دید اولشخص، به کندوکاو درونیات و خاطرات میپردازد و در عین حال، فضای شهری و روابط خانوادگی را نیز به تصویر میکشد. «به دنبال تو میگردم» با بهرهگیری از عناصر خاطره، رویا و واقعیت، تصویری از پیچیدگیهای عاطفی و ذهنی نسل امروز ارائه میدهد.
خلاصه کتاب به دنبال تو می گردم
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با روایت اولشخص «جاوید» آغاز میشود؛ جوانی که در میان خاطرات و احساساتش نسبت به دختری که دوستش دارد، سرگردان است. او در تهران دانشجوست و خاطرات آشنایی، دلبستگی و لحظات مشترک با معشوقش را مرور میکند. رابطهٔ آنها با لحظاتی از شادی، امید و اضطراب همراه است؛ از دیدارهای کوتاه در کافه و دانشگاه تا قدمزدنهای شبانه و گفتوگوهای صمیمانه. اما همیشه فاصلهای میان آنها وجود دارد؛ فاصلهای که گاه از ترس، گاه از محدودیتهای خانوادگی و گاه از ناتوانی در بیان احساسات ناشی میشود. جاوید در خاطراتش غرق میشود و با هر نشانهای از معشوق، امیدی تازه مییابد. اما تدریجاً واقعیت و خیال در ذهنش درهم میآمیزد؛ خاطرات رنگ میبازند و او در جستوجوی حقیقت رابطه و حتی هویت خودش، دچار تردید و سردرگمی میشود. حضور مادر، خاطرات کودکی و دغدغههای بازگشت به خانه، همگی در کنار عشق نافرجام، او را به مرز فروپاشی ذهنی میبرند. در نهایت، جاوید با پرسشهایی دربارهٔ واقعیت عشق، هویت معشوق و حتی وجود او، تنها میماند و روایت در فضایی مبهم و رویاگونه به پایان میرسد، بیآنکه پاسخ روشنی به این پرسشها داده شود.
چرا باید کتاب به دنبال تو می گردم را خواند؟
این کتاب با تمرکز بر تجربههای عاطفی و ذهنی یک جوان، به پیچیدگیهای عشق، خاطره و هویت میپردازد. روایت داستان، خواننده را به دنیای درونی شخصیت اصلی میبرد و امکان همذاتپنداری با احساسات، تردیدها و امیدهای او را فراهم میکند. «به دنبال تو میگردم» برای کسانی که به داستانهای روانشناختی و روایتهای مبتنی بر ذهنیت علاقه دارند، فرصتی برای تأمل در معنای عشق و جستوجوی خود در جهان معاصر است.
خواندن کتاب به دنبال تو می گردم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای معاصر فارسی، روایتهای عاشقانه و دغدغههای هویتی مناسب است. همچنین کسانی که تجربهٔ جدایی، دلتنگی یا جستوجوی معنا در روابط انسانی را داشتهاند، میتوانند با فضای کتاب ارتباط برقرار کنند.
بخشی از کتاب به دنبال تو می گردم
«نگاهش میکنم. همزمان میبویمش. بوی گرمی میدهد. گرمایی درست در وسط زمستان. آتش گرمی که میسوزاند. او از کجا میآید؟ من آغشته به اویم. به حضور و وسعت او. زیرلب میگویم: «دوستت دارم.» زیرلب میخندد و میگوید: «چه قدر؟» میگویم: «قدر وجود. چون همیشه هست. از بین نمیرود. وسیع است و البته قدرتمند.» از جوابم میخندد. مهم نیست که جوابم را درک نمیکند. خندههایش را دوست دارم. حس میکنم زندگی آنجاست. اگر زندگی خانهای داشت، در میان خندههایش ساکن میشد. خندههایش به راستی حقیقت بود. با چشمهایش میخندید. امان از آن چشمها. چشمهایش مرا از خودم گرفته بود. مایک زمانی همدیگر را دوست داشتیم. اقلاً من اینگونه فکر میکردم. زیباییاش به همین بود. دیشب دیدمش. همان پیراهن سرخ را به تن داشت. پیراهن سرخی که من برایش خریده بودم. همان پیراهنی که از پشت ویترین مغازه چشمش را گرفت و من نتوانستم در برابر نگاههای مظلومانهاش طاقت بیاورم. در آن پیراهن دستنیافتنی و درخشان بود. مثل یک تکه الماس که فقط میتوانی از دور تماشایش کنی. مثل رنگینکمانی که نمیتوانی در دست بگیری. مثل سایهای عظیم که هرچه قدر جلو میروی از تو دورتر و دورتر میشود. در رویا میدیدم که چگونه فراتر از درک و فهم بود. در رویا خواستنیترین بود و من مغلوبتر از هر زمانی به تماشای حضورش مینشستم. لحظهای نگاهم را از چهرهاش برنمیگرداندم. حس میکردم اگر لحظهای از او غافل شوم یا مشغول چیز دیگری، هر چیز به غیر از او شوم زندگیام را به هدر دادهام. چطور میشد از او رو برگرداند؟ چطور میشد چشمها را از او برگرداند؟ موج دریا بالا میآمد. دریای عظیم؛ دریای سهمگین؛ دریای فناکننده و نافذ.»
حجم
۳۹۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
حجم
۳۹۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه