کتاب صدای طغیان
معرفی کتاب صدای طغیان
کتاب صدای طغیان با عنوان فرعی «مژده جمالزاده چگونه به افغانستان امید آورد؟» نوشتۀ ربرتا استیلی و ترجمۀ مرتضی رجبی و مهدی سجودی مقدم است. این کتاب را انتشارات مهراندیش منتشر کرده است.
درباره کتاب صدای طغیان
کتاب صدای طغیان که داستان یکی از زنان پر آواز افغانستان است، چشمان ما را بر زندگی مصیبتبار پناهندگان میگشاید و باعث میشود احساس کسانی را درک کنیم که میکوشند خودشان را با زندگی تازه سازگار کنند و با آنان همدردی نشان دهیم. داستانی اثرگذار از مواجهه با جامعهای آشوبزده، گرفتار جنگ و نابسامان و تلاش برای کامیابی و موفقیت.
خواندن کتاب صدای طغیان را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به ادبیات افغانستان میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره برتا استیلی
برتا استیلی، ویراستار مجله، نویسنده و مستندساز است. او از افغانستان، السالوادور، هائیتی و بیشتر کشورهای دنیا گزارش تهیه کرده است. یکی از مستندهایش که برنده جایزه شده است، برندهتر از شمشیر نام دارد. این مستند نشان میدهد که چگونه زنان در رسانههای افغانستان کار میکنند تا بر فرهنگ سکوت و نادیدهگرفتهشدن چیره شوند.
درباره مرتضی رجبی
مرتضی رجبی، مترجم، حقوقدان و کارآفرین است. او در فعالیتهای مدنی و حقوق بشری فعال است. رجبی بنا دارد تا با تلاش و کارآفرینی در بازسازی وطنش و فردای روشن کشورش سهیم باشد.
بخشهایی از کتاب صدای طغیان
بشیر دروازه صنف را باز کرد و بهطرف میزش رفت و گفت: «بسیار معذرت میخوایم. نانی ره که چاشت خوردم، دل دردم کرده. باید بروم. خواهش میکنم تا وقتی که زنگ را نزدن، از صنف خارج نشین تا برای محصلهای دیگه صنفها مزاحمت ایجاد نشه. فصلهای پنج و شش را همین قسمی که در چوکیهایتان نشستین، بخوانین. باز ده جلسه درس فردا سرشان بحث میکنیم.»
بشیر خودکار و کتابچهاش را برداشت و درون کیف سرشانهای بنددار رنگرفته چرمی گذاشت. بهطرف دروازه رفت و گفت: «به خیر، فردا باز میبینمتان. مطمئنم تا فردا حالم بهتر خواد شد.» زمانی که از صنف خارج شد، میتوانست صدای گپهایی را بشنود که میان دانشجویان درگرفته بود. آنان میتوانستند احساس کنند که مسئله، چیزی بیشتر از یک دلدرد ساده بود؛ اینکه مسئله واقعاً جدی بود. اگر سربازان همین حالا به دانشگاه رسیده باشند، چه؟ مجبور خواهند بود اول بروند به دفتر مرکزی تا شماره صنف درسیاش را پیدا کنند.
بشیر بر طول گامهایش افزود تا سریع راهرفتنش، دویدن به نظر نرسد. با هر قدم، کیفش، محکم به پایش ضربهای میزد. به سمت پلکانی رفت که به دروازهای در پشت ساختمان میرسید. اگر از ساختمان بیرون میرفت، میتوانست از محوطه دانشگاه بگذرد و تاکسی بگیرد. با هر قدم، کف کفشهای چرمیاش به پلکان ضربه میزد. سرانجام به یکی از دروازههای پشتی دانشگاه رسید. آن را آهسته باز کرد و خارج شد. چشمانش را از آفتاب خروشان پوشاند و چهارچشمی، حواسش به سرباز با موترنظامی بود. ترسش رفتهرفته به خشم تبدیل شد. مدیر دانشگاه تعلیموتربیت معلم کابل که غفور علیپور نام داشت، مشخصاً پشت این ماجرا بود. او عضو حزب کمونیستی دولت حاکم بود که به آن «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» میگفتند یا بهاختصار، ح. د. خ... مینامیدند. غفور، یکی از خبرچینان این حزب بود. او تمامی دانشجویان و استادان مخالف را برای فعالیتهای ضددولتی زیر نظر گرفته بود. او از بشیر متنفر بود؛ چون بشیر، حامی حزب نبود و از رفتار خشن و سرکوبگرانه نیروهای ذخایر دولت نجیبالله احمدزی نیز انتقاد کرده بود.
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۸ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۸ صفحه