کتاب سمفونی گورستان
معرفی کتاب سمفونی گورستان
کتاب سمفونی گورستان نوشتۀ فرهاد خادمی الکوهی است. این کتاب را انتشارات آزادمهر در سال ۱۳۹۴ منتشر کرده است.
درباره کتاب سمفونی گورستان
کتاب حاضر، مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با زبانی ساده و روان نگاشته شدهاند. «دفترچه خاطرات پیرمرد»، «دفاع»، «دیدار صبحگاهی»، «راشین»، «عشقآفرین»، «گدایی»، «مرخصی» عنوانهای برخی از داستانهای کتاب هستند.
خواندن کتاب سمفونی گورستان را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به داستانهای کوتاه و کسانی که رمانهای طولانی برایشان خستهکننده است میتوانند با خواندن این کتاب سرگرم شوند.
بخشهایی از کتاب سمفونی گورستان
تو خودم بودم. دعوای دیشب در برابرم مجسم شد، داد و هوارهایی که سر زنم میکشیدم در مقابل چشمانم رژه میرفتند، آرامآرام درحالیکه چند قلوهسنگ را در پیادهرو با پایم شوت میکردم از برابر درهای بسته مغازهها و کرکرههای پایین کشیده آنها میگذشتم، چراغ مهتابی روشن مغازه آقا مهدی کلهپز چشمانم را خیره کرد، صدای آهنگ ورزش باستانی که از رادیو پخش میشد به گوش میرسید، با اینکه میل به غذا نداشتم یهو هوس خوردن یه پرس کله و پاچه حسابی بهدور از دغدغه حضور زن و بچه را کردم! بدون اونا می تونستم دلی از عزا در بیاورم و حسابی سوروسات شکمم را ردیف کنم. میخواستم این بار با خیالی آسوده به خودم برسم، اگر اونا بودند یا مجبور بودم کم بخورم و یا اصلاً نخورم!! | تو این حال و هوا بودم که خودم را جلو مغازه آقا مهدی دیدم، بفرمای پهلوون گونه آقا مهدی مرا به خود آورد و بیاراده درحالیکه سعی میکردم لبخندی زورکی بر لبام نشانم جواب سلام او را دادم و جایی برای خودم انتخاب کردم و نشستم. آقا مهدی مثل همیشه، اول مقداری آب گوشت و یه نون سنگک داد به شاگردش که جلوم بذاره و سپس با چنگال یک کله را از توی قابلمه درآورد و با دستهای زورمندش مانند اونوقتها که میل و کباده تو زور خونه محل میزد چنان از وسط جدا کرد که صدای ترق استخوان عرق سردی رو پیشونیم نشوند، من مات و متحیر از این شرکت آقا مهدی یکلحظه دعوای دیشب در نظرم مجسم شد که چگونه سرزنم را فشار میدادم! برای اینکه کلهپاچه و سایر مخلفاتی که شاگرد جلوم گذاشته بود سرد نشه و از دهن نیافته فوری با چند لقمه جانانه اونا رو به قعر شکمم فرستادم، از اشتهای خود حیرت کردم! بالاخره تموم شد و با چند تا تو بمیری و من بمیرم پول صبحونه را که آقا مهدی میخواست نگیره دادم و از مغازه خارج شدم.
حجم
۸۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
حجم
۸۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه