دانلود و خرید کتاب کافه ای بر لبه جهان جان استرلکی ترجمه زهرا شکوهی‌فر
تصویر جلد کتاب کافه ای بر لبه جهان

کتاب کافه ای بر لبه جهان

نویسنده:جان استرلکی
امتیاز:
۳.۸از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کافه ای بر لبه جهان

کتاب الکترونیکی «کافه ای بر لبه جهان» نوشتهٔ جان استرلکی با ترجمهٔ زهرا شکوهی‌فر در موسسه انتشاراتی فلسفه چاپ شده است. کتاب کافه‌ای بر لبه جهان چندین داستان کوتاه درباره فلسفه زندگی بیان می‌کند. سوالات بنیادینی همچون ما چه هستیم و برای چه به این جهان آمده‌ایم، آیا از زندگی خود راضی هستیم و آیا از مرگ می‌ترسیم؟ این کتاب به چهل و دو زبان ترجمه شده و توسط بیش از ۶ میلیون خواننده در سراسر جهان خوانده شده است. در یک کافه کوچک در مکانی بسیار دورافتاده که وسط هیچ کجا نشسته است، جان، مردی که عجله دارد، در دوراهی است.

درباره کتاب کافه ای بر لبه جهان

این کتاب روایت زندگی مردی به نام جان است که برای کشف مفهوم زندگی و دوری از روزمرگی راهی سفری دور و دراز می‌شود. جان، نماد مردمانی است که در تب و تاب ظواهر زندگی غرق شده اند و هرگز در جستجوی معنای اصیل وجودی خویشتن نبوده اند؛ اما شاید یک شب، در اوج ناباوری، در مکانی غریب، با سؤالاتی روبه رو شوند که به سادگی نمی توانند از کنارش بگذرند.

کتاب کافه ای بر لبه جهان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به آثاری با درونمایه‌های عمیق عرفانی و فلسفی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب کافه ای بر لبه جهان

«بالاخره بعد از بیست‌وهشت مایل یک خروجی پیدا شد. وقتی به بالای سراشیبی رسیدم با خود گفتم: «این اصلاً امکان ندارد! من در تنها نقطه روی کرهٔ زمینم که ایستگاه پمپ بنزین ندارد، رستوران فست‌فود ندارد، یا هر چیز دیگری که در تقاطع بزرگراه‌ها می‌توان دید.» به سمت چپ نگاه کردم، هیچ‌چیز نبود. چشم‌انداز سمت راستم نیز به همان اندازه تهی بود.

گفتم: «خب، انگار فرقی ندارد از کدام سمت بروم.»

به راست پیچیدم. حواسم بود که دارم به سمت غرب می‌روم و در تقاطع بعدی باید دوباره به راست بپیچم. در این صورت دست‌کم می‌توانم به شمال بازگردم. جاده دوبانده بود؛ یک راه مرا از جایی که آمده بودم دورتر می‌کرد، آن یکی مرا برمی‌گرداند. واقعاً نمی‌دانستم کدام راه را باید پیش بگیرم.

جاده خیلی خلوت بود. نشانه‌های تمدن از میان رفته بود. خانه‌ای نامتعارف و چند مزرعهٔ خانوادگی دیدم و بعد دیگر هیچ‌چیز جز جنگل و زمین چمن دیده نمی‌شد.

یک ساعت بعد من رسماً گم شدم. تنها تقاطعی که از آن گذشتم، کوچک بود و تابلوی علائمش جوری بود که فوراً درمی‌یافتی که به دردسر افتاده‌ای. وقتی حدود چهل مایل هیچ‌کس را ندیده‌ای و نام جاده‌ای که در آن می‌رانی به واژهٔ «قدیم» ختم می‌شود، مثل «مسیر ۶۵ قدیم»، دیگر همه چیز به نظر تیره و تار می‌آید.

در تقاطع بعدی که واقعاً چندان بزرگ‌تر از باقی آن‌هایی که گذراندم نبود، به سمت راست پیچیدم. این عمل از شدت درماندگی از من سر زد. دست‌کم داشتم در جهت درست قطب‌نما حرکت می‌کردم؛ حتی اگر اصلاً نمی‌دانستم کجا هستم. در اوج دلسردی، اسم آن جاده هم به واژهٔ «قدیم» ختم می‌شد.»

فائزه
۱۴۰۱/۰۶/۱۲

این کتاب عالی بود. کمک می‌کنه به خیلی از سوال‌هایی که فکرمونو مشغول کرده، مث اینکه چجوری بفهمم از زندگی چی می‌خوام و با زندگیم چیکار کنم که خوشحال‌تر باشم و...، جواب بدیم. من خیلی دوسش داشتم چون واقعا خیلی

- بیشتر
Amir Hossein
۱۴۰۲/۰۳/۲۸

کتاب در قالب یک داستان، سوالات اساسی رو که هر کس در زندگی باید از خود بپرسد را مطرح کرده و در رسیدن به جواب درست خواننده را یاری میکند، پیشنهاد میکنم اگر در سنین جوانی قرار دارید این کتاب

- بیشتر
Moon
۱۴۰۱/۰۵/۱۷

رمان خوشخوان، کوتاه و شیرینی برای یافتن هدف زندگیه ، به قول دکتر فرانکل : کسی که چرایی زندگی خود را بیابد با هر چگونه ای خواهد زیست

علیرضا اسماعیلی
۱۴۰۲/۰۳/۲۴

رمانی جذاب و مفید و تاثیرگذار

مهشید د
۱۴۰۱/۰۵/۱۲

همونطور که از اسم کتاب مشخصه، داستانی با محوریت معنای زندگی تعریف می‌شه؛ سیرِ داستان تو کافه‌ای دنبال می‌شه و سوالات و جملات مهمی در حوزه‌ی زندگی مطرح میشه که در نوع خودش تلنگره، نه روان‌شناسی زرد! در کل برای

- بیشتر
katy
۱۴۰۳/۰۶/۰۴

عالی بود ،کتابی کوتاه ولی خواندنش در شما تغییر ایجاد میکند.

fariba.
۱۴۰۲/۰۶/۲۲

ایده جذابه ولی خوب پرداخت نشده. حوصله منو که سر برد. فقط داستان لاک پشت سبز دریایی رو دوست داشتم

فاطیما
۱۴۰۲/۰۶/۲۱

کتاب کوتاه اما بسیار تاثیر گذار و جذابه.

زمانی چیزی رضایت‌بخش است که خود ما آن را رضایت‌بخش می‌دانیم؛ نه به‌خاطر این‌که دیگران این را به ما می‌گویند
NKH
در زندگی فقط خودت هستی که می‌دانی از زندگی چه می‌خواهی. هرگز نگذار کسی یا چیزی تو را به جایی برساند که احساس کنی دیگر کنترلی روی سرنوشت خودت نداری. در انتخاب راه خود کوشا باش؛ در غیر این صورت راه را برایت انتخاب می‌کنند.
Amir Hossein
«با گذشت زمان، مردم درمی‌یابند که یک روز فرصت خود برای رسیدن به زندگی دلخواه‌شان را از دست می‌دهند. آن‌چه از آن می‌ترسند همان روزی است که در آینده کمین کرده است، زمانی که دیگر فرصتی برای آن‌ها باقی نمی‌ماند. آن‌ها از روز مرگ‌شان می‌هراسند.»
فاطیما
یک شب، وقتی با انباشت قبض‌هایی مواجه شدم که دوباره بخش اعظمی از حقوق من را می‌خورد، روی تخت افتادم و به سقف زل زدم. این تنها کاری بود که از من برمی‌آمد تا جلوی جاری شدن اشک‌هایم را بگیرم. دریافتم که زندگی داشت از کنارم می‌گذشت و من داشتم آن را با شغلی که واقعاً اهمیتی برایم نداشت تلف می‌کردم و سعی داشتم با خریدن چیزهایی که باز برایم ارزشی نداشتند، زندگی ازدست‌رفته‌ام را جبران کنم. بدتر از همه این بود که برای بازگشت به زندگی دلخواهم، باید تا شصت‌سالگی کار می‌کردم، یعنی تا زمان بازنشستگی.»
fariba.
نکته این است که زندگی یک داستان فوق‌العاده است. فقط ما گاهی فراموش می‌کنیم که نویسندهٔ آن خودمان هستیم و می‌توانیم هر طور که بخواهیم آن را بنویسیم.»
katy
گاهی نگاه کردن به مسائل از یک زاویهٔ متفاوت، می‌تواند کمک‌کننده باشد.»
katy

حجم

۸۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۸۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان