کتاب زندگی با عشق
معرفی کتاب زندگی با عشق
کتاب زندگی با عشق نوشتۀ مژگان بنیهاشمی است. کتاب زندگی با عشق را انتشارات آرمان رشد منتشر کرده است.
درباره کتاب زندگی با عشق
نویسنده در کتاب زندگی با عشق نوشته به موضوع عشق و دوست داشتن اهمیت زیادی میدهد که ایمان به قدرت سازندۀ عشق در محتوای کتاب بهوفور به چشم میخورد. او معتقد است که اگر انسانها را با تمام وجود و صمیمانه دوست داشته باشیم و به آنها عشق بورزیم، آنها آینۀ تمامقد ما میشوند و ما را دوست خواهند داشت. خوشبختی با نگاه شما و چگونگی احساسی که نسبت به انسانها دارید ساخته میشود و این بستگی به گفتار و رفتار و پندار شما دارد. شخصیت اصلی داستان دختری به نام ملینا است که پدرش برای درمان بیخوابی او را نزد یک روانپزشک میبرد تا علت را بیابد ...
خواندن کتاب زندگی با عشق را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به داستانهای عاشقانه و رمانتیک میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره مژگان بنی هاشمی
مژگان بنی هاشمی متولد سال ۱۳۴۵، منشی صحنه، بازیگر، دستیار چهرهپرداز میباشد.
بخشهایی از کتاب زندگی با عشق
همونطور که موهام رو میبافت تعریف کرد: وقتی من نوجون بودم، رسد و رسومات خیلی مفصلتر از حالا بود. جالبترینشون فالگوش ایستان و قاشقزنی بوده که این روزا مردم حتی به یاد هم نمیارن. فقط بلدن اتیشبازی کنن. بهجای اون همه رسم قشنگ قدیمی، فقط داریم صدای انفجار میشنویم. اون روزا محله ما حالت شهرک داشت و آپارتماننشین بود. البته طبقه اول هر بلوک، حیاط داشت و ساکنان طبقه اول اون رو به سلیقه خودشون گلکاری و تزیین میکردن. روز سهشنبه آخر هرسال هنگام زنگ تفریح، با همکلاسیهایی که توی به محله زندگی میکردیم، برای شب برنامهریزی میکردیم. نزدیک غروب که میشد طبق برنامه دور هم جمع میشدیم و ازتهدل میخندیدیم. همیشه اولین برنامه قاشقزنی بود.
با تعجب گفتم: «مگه قاشق رو می زنن؟
مادرم لبخندی زد و گفت: قاشقزنی اسم یکی از رسمهای چهارشنبه سوریه که هر کس به کاسه رویی یا مسی، قاشق و چادر گلدار همراه خودش میآورد. میرفتیم دم در خونه آشناها و چادر رو محکم بهدور خودمون میپیچیدیم. طوری که کسی نتونه چادر رو از سرمون بکشه و شناساییمون کنه. بعد کاسه رو بیرون از چادر نگه میداشتیم و محکم و بدون وقفه با قاشق به ته کاسه میزدیم تا صاحب خونه بیاد و توی کاسه هامون شیرینی، شکلات یا آجیل و باسلق بریزه. اینطوری صدای تقتق قاشق زدن رو قطع میکردن. در واقع بهنوعی اونا رو در شادی نزدیک شدن به عید نوروز شریک می کردن.
سرم رو برگرداندم و به مامان گفتم: مثل فیلمای خارجی که بچهها با یه کاسه بزرگ زنگ خونهها رو میزنن و شکلات میگیرن.
مامان لبخندی زد و گفت: «اره، راست میگی. تقریباً مثل روز هالووین خارجیاس؛ اما با این تفاوت که قاشقزنی کار هرکسی نبود. اول این که باید ناشناس میموندی. دوم این که باید فرز و چالاک بودی تا اگه کسی خواست شناساییت كنه بتونی سریع فرار کنی. بعدم با جنبه باشی. چون بعضی مواقع اتفاقای بدی رخ میداد.»
حجم
۱۵۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۱۵۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه