کتاب موسم هجرت به شمال
معرفی کتاب موسم هجرت به شمال
کتاب موسم هجرت به شمال اثر طیب صالح و ترجمه سید عطاالله مهاجرانی داستانی خواندنی درباره وضعیت دنیای پسااستعماری است. این داستان را بهعنوان مهمترین رمان عربی قرن بیستم از آکادمی ادبیات عرب، دمشق ۲۰۰۱ میدانند. موسم هجرت به شمال، یک اتفاق بزرگ در تاریخ ادبیات و زبان عربی است. این رمان کوتاه بهعنوان یکی از صد رمان برگزیدهٔ تاریخ ادبیات جهان انتخاب شده است؛ انتخابی شایسته. نثر موسم هجرت به شمال با شعر منصور محمد درویش پهلو میزند و در هر دو میتوان عطر موسیقی و ساختار آیات قران مجید را یافت.
درباره کتاب موسم هجرت به شمال
طیب صالح توانسته است فشرده تاریخ و فرهنگ و هنر سودان، عصارهٔ رنجها، غمهای عمیق و شادیهای ژرف را در یک رمان، بادقت و لطف و ابتکاری بیمانند میناگری و ثبت کند. مترجم کتاب این بخت خوش را داشته است که سالها با طیب صالح در مراوده و گفتگو باشد. او میدانست که این رمان به پارسی قرار است منتشر شود. زمانه یاری نکرد و کتاب به هنگام مجوز نشر نگرفت و منتشر نشد و او از جهان رفت ... اما جهان داستانی او هماره زنده خواهد ماند ... مصطفی سعید داستانی را روایت میکند که نام شخصیت محوری داستان را نمیدانیم ... در روستایی در انحنای نیل در سودان، نام روستا نیز در رمان نیامده است. اما میتوان آن شخصیت و نیز آن روستا را در سودان یافت.
کتاب موسم هجرت، در واقع فراتر از هجرت است. کتاب تقابل تمدنها و فرهنگها و سبک زندگی است. تقابل شرق و غرب، جنوب و شمال، افریقا و اروپا، استعمارزده و استعمارگر، سیاه و سپید، در نهایت، کتاب نگاهی بنیادین به انسان دارد، نگاه به گوهر انسانی که وجه مشترک است.
طیب صالح در کتاب موسم هجرت به شمال در قالب داستانی خواندنی و جذاب به نقد دنیای پسااستعماری پرداخته است. این داستان درباره مرد جوانی از قاره آفریقا است که برای تحصیل ادبیات به انگلستان رفته است و حالا با مدرک دکترا و پس از اتمام درسش به روستای زادگاهش بازگشته است. او در روستایشان با مردی به نام مصطفی آشنا میشود. مصطفی از اهالی آنجا نیست و زیاد هم با مردم گرم نمیگیرد. زندگی خودش را میکند و مردم هم چندان کاری به کارش ندارند. دوستی جوان با مصطفی آغاز راه و ماجراهای این داستان است.
آنها با یکدیگر صحبت میکنند و دوستیشان کمکم عمیقتر میشود. نقدی به دنیای مدرن غرب وارد میکنند و نقدی هم بر ابزارهای آنان دارند که تنها و تنها خودشان به شرق وارد شدهاند، نه تفکر پشت آنها همراهشان. بهطورکلی میتوان رمان موسم هجرت به شمال را یکی از قویترین کتابها در زمینه خودانتقادی دانست که در قالب یک داستان خواندنی و جذاب، شما را تا انتها همراه خود میکشاند.
کتاب موسم هجرت به شمال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهایی با مضامین و فضاهای عربی از خواندن این کتاب لذت میبرند.
درباره طیب صالح
طیب صالح یا الطیب صالح ۱۲ ژوئیه ۱۹۲۹ در سودان متولد شد. او یکی از مشهورترین نویسندگان عرب است که لقب نابغه رمان عربی را از آن خود کرده است. او در جوانی برای تکمیل مطالعات خود به خارطوم نقلمکان کرد و سپس به انگلستان سفر کرد و در آنجا تحصیلات خود را ادامه داد و رشته تحصیلی خود را برای مطالعه امور سیاسی بینالمللی تغییر داد. از میان آثار او میتوان به موسم هجرت به شمال، مریود و کشور من، سودان اشاره کرد. جایزه الطیب صالح به ارزش ۲۰۰ هزار دلار آمریکایی بخاطر نوآوری در نوشتن در زمینه رمان، داستان کوتاه به نام او نامگذاری شده و به رسمیت شناخته میشود. او در تاریخ ۱۸ فوریه ۲۰۰۹ چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب موسم هجرت به شمال
کناره نیل، سال به سال در برابر فشار آب فرو می ریزد و عقب می آید. از سوی دیگر آب پس می نشست. گاه در ذهنم اندیشه های غریبی پدیدار می شد. می اندیشیدم می بینم که بستر رود در جایی تنگ می شود و در جای دیگر فراخ. این ماهیت زندگی است، با دستی می بخشد و با دست دیگر را می ستاند. شاید هم بعد به این صرافت افتادم. اما حالا فقط توی ذهنم، این حکمت را درک می کنم. عضله هایم زیر پوستم نرم و رام بود. دلم خوش بود. من باید حقم را از زندگی با زور بگیرم. می خواهم با سخاوت ببخشم، می خواهم عشق از قلبم بجوشد، ببالد و به ثمر بنشیند. افق های بسیاری وجود دارد که باید آنها را دید و دریافت. میوه های بسیاری که باید چید. کتابهای بسیاری که باید خواند. صفحه های سپیدی در طومار عمر که در آن با شهامت عبارتی روشن خواهم نوشت. به رودخانه می نگرم که آبش تیره و گل آلود است. - حتما باران سنگینی در ارتفاعات حبشه باریده است - به مردانی که به گاو آهن تکیه کرده اند یا بر بیل خمیده اند. چشمانم سرشار از مزرعه هاست که مثل کف دست تا خانه ها ادامه دارد. آواز پرنده ای را می شنوم که می خواند، سگی که عوعو میکند. صدای تبری از میان شکاف چوب به گوش می رسد. احساس میکنم که هستم، ابهت دارم، ادامه دارم. جریانی رو به کمالم. نه... من سنگی نیستم که توی آب پرتاب شده باشد. دانه ای هستم که در مزرعه کاشته شده است. پیش پدربزرگم رفتم. او از زندگی چهل سال پیش برایم سخن می گفت، از پنجاه سال پیش، حتی از هشتاد سال پیش. احساس امنیت و آرامشم تقویت می شود. پدربزرگم را دوست دارم، او هم مرا عاشقانه دوست دارد. شاید هم دلیل دوستی و عشق من به پدربزرگم از آنجاست که از دوران کودکی با داستان های گذشته خیالم به پرواز می آمد.
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم میتونه مکمل کتاب غربزدگی جلال باشه