کتاب نرگس ها
معرفی کتاب نرگس ها
کتاب نرگس ها نوشته راضیه تجار نویسنده زن برگزیده دفاع مقدس است. این مجموعه داستان را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
درباره کتاب نرگس ها
این کتاب مجموعه ۱۰ داستان با نامهای تصویرهای شکسته، نرگس ها، هفت بند، بیست و چهار ساعت، از ستاره تا ستارگان، نگهداری لاله در باد سخت است، طلوع، باغ اما ویران، مرغ دریایی و ماه است. راضیه تجار نویسنده زن برگزیده ادبیات دفاع مقدس از طرف حوزه هنری است. او در آثارش به بخشهای کمتر توجه شده جنگ میپردازد و روایتهای جذابی را بازگو میکند.
داستانهای کتاب نرگسها داستانهایی جذابی هستند که حس و حالی عالی و بینظیر به شما منتقل میکنند و میتوانند تصویر متفاوتی از اتفاقات در ذهن شما بسازند و تجربههای تازهای بازآفرینی کنند.
خواندن کتاب نرگس ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره راضیه تجار
راضیه تجار در سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد. او فارغ التحصیل در رشته روانشناسی، محقق، نویسنده و از اعضای هیئت مؤسس انجمن قلم ایران است. راضیه تجار فعالیتهای ادبی بسیاری مانند تدریس داستاننویسی (دانشگاه صدا و سیما)، مسئولیت جلسات نقد و بررسی داستان حوزه هنری، همکاری با روزنامه جامجم، مجله زن روز، مجله سروش، عضویت در شورای هنر، تدریس در خانه داستان فرهنگسرای انقلاب و هلال احمر، سردبیری ادبیات داستانی و دبیری انجمن قلم ایران از بدو تأسیس را در کارنامه خود دارد. رمانهای کوچه اقاقیا، نرگسها و هفتبند که به عنوان رمان برتر یک دهه در آموزش و پرورش انتخاب شدند نیز از او هستند.
بخشی از کتاب نرگس ها
پسربچهای دوازدهساله، داخل اتاق، روی زمین دراز کشیده است و کتاب میخواند. مادرش، کمی آنسوتر، در خواب است و کودکی هم در کنارش. پسر، با بیحوصلگی، کتاب را ورق میزند و بعد آن را به کناری میاندازد. به پشت برمیگردد و به سقف خیره میشود. بیکاری کلافهاش کرده. از جا بلند میشود و به کنار پنجره میرود. از پشت شیشه، به خیابان نگاه میکند. خیابان، فرعی است و همه جا در رخوت و سکوت یک بعدازظهر داغ فرورفته. درختها بهآرامی تکان میخورند و صدای چند گنجشک تلنگری به سکوت میزند.
پسر پیشانیاش را به شیشهٔ پنجره میچسباند و خیره به آنسو میشود. پنجرههای خانههای روبهرو بعضی بسته و بعضی نیمهبازند. گربهای به دنبال غذا، کیسههای زباله را از هم میدرد.
دو کارگر، از آن سوی خیابان، از یک کارگاه، آینهای را بیرون میآورند. آنها، با دقت، آینه را در وانتباری که کمی جلوتر ایستاده است، جا میدهند و بعد آینهای دیگر را؛ اما به غفلتی، آینه از دستشان میافتد. در زیر نور خیرهکنندهٔ نیمروزی، صدها تکهٔ روشن به روی زمین میریزد. کارگرها با وحشت به دهانهٔ کارگاه نگاه میکنند. باهم کمی حرف میزنند و بعد سوار ماشین میشوند و میروند.
پسر برمیگردد و به چهرهٔ مادر نگاه میکند. او همچنان در خواب است و کودک هم. پسر بهسرعت لباس میپوشد. کفشها را به پا میکند و بندهایش را میبندد و از پلههای آپارتمان به طرف پایین میآید. در حال پایین رفتن، گاهی به بالا نگاه میکند؛ مثل اینکه میترسد کسی مانع رفتنش شود. لحظهای بعد، در کنار شکستههای آینه است؛ درحالیکه، تصویرش تکهتکه شده و هر کدام در گوشهای به نوعی حضور یافته. او خم میشود و تکهای را، که از همه بزرگتر است، برمیدارد. نگاهی در آن میکند و بعد به حرکتش درمیآورد. تکه نوری لرزان و لغزنده به هرسو میچرخد و دست به چهرهٔ آب و سایه و خاک میکشد.
پسر آینه را روی پنجرهای میزان میکند. در قاب پنجره، کودکی است که با تیر و کمان به طرف گنجشکی نشانه رفته است.
حجم
۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه