دانلود کتاب صوتی بانوی آبی ها با صدای راضیه تجار + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی بانوی آبی ها

دانلود و خرید کتاب صوتی بانوی آبی ها

گوینده:راضیه تجار
انتشارات:نشر سماوا
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی بانوی آبی ها

کتاب صوتی بانوی آبی ها نوشتهٔ ماهتینار احمدی است. گویندگی این کتاب صوتی را راضیه تجار انجام داده و نشر سماوا آن را منتشر کرده است؛ کتابی دربردارندهٔ زندگی‌نامهٔ داستانی خلبان «شهلا ده‌بزرگی»؛ اولین زن خلبان ایران.

درباره کتاب صوتی بانوی آبی ها

کتاب صوتی بانوی آبی ها دربردارندهٔ یک زندگی‌نامهٔ داستانی درمورد خلبان «شهلا ده‌بزرگی» است؛ اولین زن خلبان ایران. او در دوران جنگ ایران و عراق خلبان هواپیماهای جنگی بود و برای جمع‌آوری اطلاعات پرواز می‌کرد. مدرک خلبانی‌اش را پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ گرفته بود و پس از این انقلاب در دوران جنگ به خلبانی مشغول شد. این کتاب صوتی پس از جمع‌آوری صحبت‌های «شهلا ده‌بزرگی» به‌شکل یک روایت داستانی به قلم ماهتینار احمدی نوشته شده است. اتفاقات هیجان‌انگیز زندگی این زن قدرتمند و حوادث زندگی‌اش مخاطب را از ابتدا تا انتها با داستان همراه می‌کند و تصویر جدیدی از تلاش‌های زن ایرانی برای برابری به خواننده نشان می‌دهد.

شنیدن کتاب صوتی بانوی آبی ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران داستان و ناداستان و زندگی‌نامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی بانوی آبی ها

«انگار سلول‌های مغزش از کار افتادند. چشمانش سیاهی می‌رفت و دست و پایش خواب. دیده‌بان هم وضعیتی بهتر از او نداشت. به هر مصیبتی خود را به منطقه اوینکه، اطراف گرمسار، کشاند؛ جای خلوتی که باند فرود داشت. وضعیت قرمز بود و باید فرود می‌آمد. بعد طی مسافتی هواپیما ایستاد. احساس می‌کرد بدنش را کوبیده‌اند. گردنش به طرفی خم شد. صدای شلیک می‌آمد. وای مردم روستا به طرف هواپیما می‌دویدند و شلیک می‌کردند؛ آن هم با تفنگ برنو. مشت‌های گره‌کرده‌شان گویی بر سرش فرود می‌آمد. به‌سختی در هواپیما را باز کرد و با دست‌های بالابرده خود را بیرون انداخت و گفت: «اجازه دهید برادران... من... من یک خلبان ایرانی هستم. این برادر هم دیده‌بان من است. ما... ما برای گشت‌زنی آمدیم. مثل... مثل خود شما نگران مرزهای هوایی هستیم.»

*

«کوه‌ها زیر نور عصرگاهی بنفش و گاه آبی بودند. دیده‌بان موردی مشکوک را گزارش داد. پرواز را ادامه داد. گشت و گشت تا جایی که احساس کرد اکسیژن کپسولی که به همراه داشت، تمام شده است.

انگار سلول‌های مغزش از کار افتادند. چشمانش سیاهی می‌رفت و دست و پایش خواب. دیده‌بان هم وضعیتی بهتر از او نداشت. به هر مصیبتی خود را به منطقۀ اوینکه، اطراف گرمسار، کشاند؛ جای خلوتی که باند فرود داشت. وضعیت قرمز بود و باید فرودمی‌آمد. بعد طی مسافتی هواپیما ایستاد. احساس می‌کرد بدنش را کوبیده‌اند. گردنش به طرفی خم شد. صدای شلیک می‌آمد. وای مردم روستا به طرف هواپیما می‌دویدند و شلیک می‌کردند؛ آن هم با تفنگ برنو. مشت‌های گره‌کرده‌شان گویی بر سرش فرودمی‌آمد.

به‌سختی در هواپیما را باز کرد و با دست‌های بالابرده خود را بیرون انداخت و گفت: «اجازه دهید برادران... من... من یک خلبان ایرانی هستم. این برادر هم دیده‌بان من است. ما... ما برای گشت‌زنی آمدیم. مثل... مثل خود شما نگران مرزهای هوایی هستیم.»

روستاییان دور هواپیما حلقه زدند.

ـ دروغ می‌گویی. ما خلبان زن نداریم. شما عراقی هستند. جاسوس عراقی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۲ ساعت و ۳۱ دقیقه

حجم

۱۳۹٫۹ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

زمان

۲ ساعت و ۳۱ دقیقه

حجم

۱۳۹٫۹ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان