کتاب جادوی بزرگ
معرفی کتاب جادوی بزرگ
جادوی بزرگ از مجموعه میکروکتاب انتشارات لیوسا و چکیده کتابی به همین نام از الیزابت گیلبرت است.
درباره میکروکتاب جادوی بزرگ
میپرسی از این کتاب چه عایدت میشود؟ ارتباط با جادوی الهامبخش خلاقیت.
چه نواختن ساز در گروه موسیقی مدرسه باشد چه نوشتن مقاله و چه شرکت در کلاس سفالگری، همهی ما دستی در خلاقیت و سازندگی داریم.اما خلاقیت خیلی بیشتر از صرفاً انجام فعالیتی هنری است. پس میخواهی بدانی این پدیدهی گریزپا چیست؟
خلاقیت یعنی جستجوی الهاماتی که در دنیا وجود دارد؛ یعنی مشتاق و کنجکاو ماندن در زندگی بیآنکه اجازه بدهیم ترس مانع الهام و بصیرتمانشود. پس بگذار ببینیم یکی از بحثبرانگیزترین نویسندگانِ سالهای اخیر چه ئظری دربارهی خلاقیت و ایده و الهام دارد.
بعد از خواندن این نکات میآموزی که:
• جی.ک. رولینگ در ارتباط با کارِنویسندگیاش چه کرد که خلاق بماند؛
• چرا حفظ شغل روزانه اجازه میدهد خلاقیت آزادانه بروز کند؛ و
• چطور افکار و اندیشههای بِکر منتظرند تا درِ ذهنت را به روی آنها باز کنی.
خواندن میکروکتاب جادوی بزرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران کتابهای موفقیت مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب جادوی بزرگ
کرهای که ما روی آن زندگی میکنیم فقط محل سکونت انسانها و حیوانات و گیاهان نیست. افکار و عقاید هم در اطراف ما زندگی میکنند، نفس میکشند و رشد میکنند، و صرفاً برای کسی وجود دارند که آنها را درک کند.
ببین وقتی فکری ذهنت را درگیر میکند و وِلِت نمیکند، چه احساسی داری. اگر همهجا سروکلهاش پیدا شود و آرامش و خوابت را مختل کند، پس احتمالاً ایدهای عالی در دست داری. اجازه نده خرید روزانه، تلویزیون یا وظایفِ دیگر، ذهنت را از آن ایده منحرف کند. به خودت بستگی دارد که آن را بپذیری و به آن بپردازی.
درغیراینصورت، آن ایده معلق باقی میماند تا اینکه یکی دیگر آن را محقق کند. بهاینترتیب، ایدهها موضوعاتی شهودیاند. نویسندهٔ این کتاب شخصاً این مسئله را بهطور مستقیم با یکی از دوستان و رفقای نویسندهاش تجربه کرد.
نویسنده با الهام گرفتن از شوهر برزیلیاش، در فکرِ نوشتن رمانی بود که ماجرای آن در جنگل آمازون رخ میداد. بنا به دلیلی، این ایده بهبار ننشست. او از خیر نوشتن آن رمان گذشت و سراغ طرحهایی دیگر رفت.
تقریباً همان موقعها بود که با آن پَچِتِ نویسنده دوست شد و عجیب اینکه پَچِت مشغول نگارش رمانی بود که ماجرایش در آمازون رخ میداد. موضوع داستان تقریباً همان بود که نویسنده در ذهن داشت. هر دو نویسنده بهشدت یکه خوردند و امروز، قاطعانه معتقدند که این ایده بهسادگی بهحرکت درآمد تا کسی را پیدا کرد که به آن جان ببخشد.
هر قدر هم میترسی مبادا شکست بخوری، به خودت اجازهٔ سازندگی و آفرینش بده.
اطرافت پر از منبع الهام است و تو یکخروار استعداد داری. بااینحال، مدام وسط راه درجا میزنی، یا تلاش میکنی از نو شروع کنی. مشکل چیست؟
واقعیت این است که بزرگترین مانع بر سر راه بیشتر خلاقها خودشان هستند. دنبال هنر رفتن حرکتی شجاعانه است و دلوجگر میخواهد، و ما اغلب به خودمان میگوییم که اهل اینجور چالشها نیستیم. ندای درونیمان ما را بابت اینکه خیال میکنیم میتوانیم شاهکاری بینظیر خلق کنیم یا به ایدههایمان تحقق ببخشیم، مسخره میکند.
برای خلاص شدن از شَرِ این مانعی که سد راه خلاقیتت میشود، باید جلوی ندای درونیات بایستی. تو حق داری خلق کنی، پس اجازهٔ چنین کاری را به خودت بده و با صدای بلند بگو: «من نویسنده هستم» یا «من هنرپیشه هستم» یا «من عکاس هستم.» اینطوری به خودت- و به کائنات- اعلام میکنی که داری شوروشوق و علاقهٔ شدیدت را دنبال میکنی و هیچ عاملی نمیتواند تو را متوقف کند، حتی اگر طردت کنند.
حجم
۱۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹ صفحه
حجم
۱۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹ صفحه