دانلود و خرید کتاب غیر از خدا هیچ کس نبود محمدرضا سرشار
تصویر جلد کتاب غیر از خدا هیچ کس نبود

کتاب غیر از خدا هیچ کس نبود

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب غیر از خدا هیچ کس نبود

کتاب غیر از خدا هیچ کس نبود نوشته محمدرضا سرشار است. این کتاب مجموعه پنج قصه کوتاه با نام‌های «هوش ثروت است»، «ایثار»، «سود تجارت»، «حامد، پسر ایوب» و «پزشک زیرک» است.

درباره کتاب غیر از خدا هیچکس نبود

داستان اول با نام «هوش ثروت است» داستان کشاورز فقیر و دخترش است که بدون اینکه بخواهند درگیر دردسر بزرگی می‌شوند. آن‌ها برای شخم زدن زمین گاو همسایه را قرض می‌گیرند و گاو می‌میرد، برای حل اختلاف نزد قاضی می‌روند.

داستان دوم با نام «ایثار» ماجرای جنگ بین سپاه کافران و اسلام است که در جنگ برموک اتفاق افتاده است. همه تشنه‌اند و سقا آب می‌آورد اما همه کاری می‌کنند که سقا حیرت زده می‌شود. 

داستان سوم با نام «سود تجارت» و مربوط به دوران امام صادق (ع) است. این داستان بر اساس قصه «بازار سیاه» از کتاب داستان راستان، باز نویسی استاد شهید مرتضی مطهری است. داستان تاجری که از راه خلاف مال به دست می‌آورد. 

داستان چهارم با نام «حامد، پسر ایوب» ماجرای کشمکش‌های حامد با نداهای درونی خود و با وسوسه‌های شیطانی و نفس اماره‌اش است. او درحالیکه فقیر است یک کیسه پول پیدا می‌کند. حالا باید تصمیم بگیرد. 

داستان پنجم با نام « پزشک زیرک» درباره یک پزشک باهوش است که اصل داستان در کتاب طبقات‌الاطباء آمده و محمدرضا سرشار این داستان را بر اساس کتاب تاریخ پزشکی ایران، به نویسندگی «سیر یل الگود» آمده است و سرشار آن را بازنویسی کرده است. 

خواندن کتاب غیر از خدا هیچکس نبود را به چه کسانی یپشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره محمدرضا سرشار

محمدرضا سرشار که با نام هنری رضا رهگذر فعالیت می‌کند در سال ۱۳۳۲ در کازرون به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۴ و پس از طی دوران سربازی، به صورت سرباز معلم، در رشته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت ایران قبول شد و به تهران آمد.

نخستین آثار او در سال ۱۳۵۲، در یکی از مجلات هفتگی ادبی، منتشر شد و اولین کتابش را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرده است. پس از انقلاب هم آثار مختلفی از او در قالب‌های نقد، پژوهش ادبی، داستان تالیف و ترجمه به چاپ رسیده است. او موفق شد تا برای آثار و نوشته‌هایش ۲۶ جایزه را در سطح کشوری از آن خود کند.

محمدرضا سرشار در کارنامه‌ هنری خود فعالیت‌هایی مانند سردبیری مجله رشد دانش آموز، عضویت هیأت داوران ششمین جشنواره تأتر فجر، مدرس ادبیات کودکان در دانشسرای تربیت معلم، استاد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، عضویت شورای داوران انتخاب کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضویت شورای نظارت بر کتاب های کودکان و نوجوانان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قصه گوی ظهر جمعه، دبیر چهارمین جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری، سردبیر گاهنامه قلمرو تا شماره ۶، سردبیر نشریه تخصصی دو فصلنامه گویش ، سردبیر مجله سوره نوجوانان ، عضو شورای سردبیری مجله ادبیات داستانی، مسؤول شورای نقد وبررسی واحد رمان بنیاد جانبازان را دارد. 

بخشی از کتاب غیر از خدا هیچ کس نبود

قاضی، وقتی هر دو را حاضر دید، رو به کشاورز ثروتمند کرد و گفت: چون شکایت از طرف تو است، اول تو باید جواب سؤالها را بدهی.

کشاورز ثروتمند، قبول کرد. قاضی، کشاورز فقیر را به خارج از اتاق فرستاد. بعد، رو به کشاورز ثروتمند کرد و گفت: حالا جوابهایت را بگو.

کشاورز ثروتمند، با خوشحالی دستها را به هم مالید و گفت: جناب قاضی! من درباره سؤالهای شما، خیلی فکر کردم. عاقبت هم، جواب آنها را پیدا کردم. به نظرم، جوابهایم، همه درست‌اند.

قاضی گفت: بسیار خوب! شروع کن.

کشاورز ثروتمند گفت: شما پرسیده بودید که نیرومندترین انسان دنیا کیست؟ قوی‌ترین آدم دنیا، پهلوانی است که در دِه بالایِ دِه ما زندگی می‌کند. گمان نمی‌کنم در تمام دنیا، کسی باشد که بتواند پشت او را به خاک برساند. در گذشته، پهلوانهای زیادی از دور و نزدیکْ آمدند تا او را شکست بدهند. ولی همه شکست خوردند و برگشتند. حضرت قاضی می‌توانند یک بار به آن دِه بروند و او را ببینند. کشاورز ثروتمند، به ظرفِ عسلی که همراه آورده بود اشاره کرد و گفت: اما، این عسلی را که برایتان هدیه آورده‌ام، شیرین‌ترین چیزِ دنیاست. من در باغم کندوهای عسلی دارم که زنبورهایش را خودم تربیت کرده‌ام. این عسل، از آن کندوهاست. کمی بچشید!

کشاورز ثروتمند، ظرفِ عسل را جلو قاضی گرفت. اما قاضی به آن دست نزد و گفت: جواب سؤال سوم را بگو!

کشاورز ثروتمند، ظرف عسل را کناری گذاشت و گفت: اما سؤال سوم! پرسیده بودید که تندروترین مَرکب دنیا چیست؟ تندروترین مَرکب دنیا، اسبِ سیاه من است. این اسب، در تمام روستاهای اطراف، نمونه ندارد! با یک تاخت، آدم را از این دِه، به آن دِه می‌رساند. تا به حال مشتریهای زیادی برای آن آمده‌اند. خیلیها خواسته‌اند آن را به قیمت خوبی از من بخرند. اما من، نفروخته‌ام. امروز هم، با همان اسبْ به شهر آمدم. حضرت قاضی می‌توانند آن را ببینند و امتحان کنند.

کشاورز ثروتمند، این را گفت و با خوشحالی، چشم به دهانِ قاضی دوخت. قاضی، لبخندِ معنی‌داری زد و گفت: موقعِ برگشتن، هدیه‌ها را بردار و با خودت بِبر! یک قاضی درستکار، هیچ‌وقتْ از کسی هدیه قبول نمی‌کند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
تندروترین مَرکبِ دنیا، خیال است. چون می‌تواند در مدت کمی، انسان را به دورترین نقطه دنیا و قدیم‌ترین زمانها بِبرد.
khorasani
خانواده من که از خانواده علی مرتضی عزیزتر نیست! بگذار شبی را هم به یاد آنان، گرسنه بخوابیم. دنیا که آخر نمی‌شود.
کاربر ۳۳۸۳۹۱۵
اگر مال دنیا چشمت را بگیرد و کاری خلاف رضای خدا انجام دهی! فراموش نکن که به دنبال هر شبِ تاریکی، روزی، پس از هر زمستان سختی، بهار دل‌انگیزی، و با هر سختی‌ای، آسایشی است. و خوش بر احوال آنان که صبر پیشه می‌کنند و در سختیها و فشارها، اختیار از کف نمی‌دهند.
کاربر ۳۳۸۳۹۱۵

حجم

۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
۸,۰۰۰
۵۰%
تومان