دانلود و خرید کتاب نخبگان آسمانی زهرا مجد
تصویر جلد کتاب نخبگان آسمانی

کتاب نخبگان آسمانی

معرفی کتاب نخبگان آسمانی

کتاب نخبگان آسمانی نوشته زهرا مجد و محسن اسدی لاری است. این کتاب یادمان شهیدان دکتر محمدحسین و زینب اسدی لاری که در فاجعه شلیک موشک به هواپیمای مسافربری در ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ مظلومانه به شهادت رسیدند.

درباره کتاب نخبگان آسمانی 

هدف خانواده این دو جوان از انتشار این مجموعه آن است که جوانان و آینده سازان می‌توانند به قلل رفیع علمی در دنیای امروز برسند و در عین حال شاخصه‌های اخلاقی و دینی را در کمال مورد انتظار از اشرف مخلوقات حفظ کنند. می‌توان دو بال انسانیت و علم را با هم داشت و این برای رسیدن به کمال انسانی و اعتلای جهان امروز و آینده، یک ضرورت است. این کتاب روایت دو جوان است که در شلیک موشک به هواپیمای اوکراین شهید شدند.

خواندن کتاب نخبگان آسمانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی‌نامه پیشنهاد می کنیم.

بخشی از کتاب نخبگان آسمانی

بیست و چهارسال تمام تلاش و هدفم این بوده که فرزندانی تربیت کنم که نمونه کاملی از انسانیت و الگوی عملی از اسلام و با کسب درجات بالای علمی و اجتماعی باشند و در این راه متحمل مشقات بسیاری شدیم. محمدحسین دلبندم، زینب نازنین و مظلومم؛ می‌نویسم از کودکی‌تان، تا نوجوانی و جوانی که چگونه این مسیر سخت و پر پیچ و خم را باهم طی کردیم تا بدانجا که شما گلهای خوشبو و سروهای سرافراز زندگیم را پرپر کردند. ماهها با خودم مبارزه کردم تا بتوانم خاطرات زیبای مراحل رشد و پرورش گلهای زندگی‌ام را در حالی روی کاغذ بیاورم که از بوییدنشان محرومم کرده‌اند. می‌نویسم درحالیکه اشکهایم اجازه دیدن کاغذ را نمی‌دهد، قلبم از سینه‌ام بیرون می‌جهد و بغض، گلویم را می‌فشارد. می‌نویسم تا داستان قهرمانان مظلوم زندگی‌ام را زنده نگاه دارم، تا همگان بدانند چه گلهایی را پرپر کردند. امیدوارم مسیر زندگی ان‌ها، چراغ راهی باشد برای آنان که به دنبال حقیقت هستند. 

محمدم، پسر دردانه و دلبندم، می‌نویسم از آغازین روزهای حیاتت در درونم، که چه شادی زایدالوصفی را برای ما و همه خانواده بعنوان اولین نوه و اولین نتیجه خانواده مادری، آفریدی! از آن زمان بود که تمام تلاشم رعایت اصول دینی، رعایت نکات تغذیه‌ای و روانشناسی برای رشد حداکثری فکری و جسمی تو بود. از آنجا که تمام حالات مادر بر جنین مؤثر است، هر روز برایت قرآن می‌خواندم تا از همان زمان جنینی با قرآن و کلام خدا آشنا شوی و هردومان آرامش بگیریم. محمدجان! از آن کشیکهای سخت دوران انترنی در بخشهای داخلی و زنان بگویم که صبورانه همراه و یاورم بودی تا زمانی که تنها یک ماه به پاگذاشتنت به این دنیای پرتلاطم مانده بود.

عزیزدلم! آنقدر یار و همراه صبوری بودی که باورش برای دیگران سخت بود که چگونه مادرت موجود کوچک (و بغایت بزرگ) را حمل می‌کند و چگونه می‌توانم با وجود حمل جنین نازنین، وظایفم را انجام دهم. از آن زمان همدمم بودی و از نقشه‌هایی که برایت داشتم با تو صحبت می‌کردم؛ اینکه آرزو داشتم انسان بزرگی بشوی، به درجات بالای علمی و معنوی برسی تا آنکه از یاران امام غایبمان (عج الله تعالی فرجه) بشوی.

آنگاه که در بیمارستان خاتم الانبیاء برای اولین بار برای شیردادن در کنارم قرارت دادند و چشمانم به صورت زیبایت افتاد، حس زیبا و غیرقابل توصیف مادری را برای اولین بار به من چشاندی.

Ftmh_Yavari
۱۴۰۰/۰۴/۲۱

عالی بود... به خاطر شهادت چنین افرادی باید خون گریست کتابی کاملا به دور از شعار زدگی و سیاست زدگی خاطرات از کودکی تا بزرگسالی دو ( نخبه ی آسمانی) که در تمام زمینه ها میتوانند برای ما الگو باشند... ب معنای

- بیشتر
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۴۰۰/۰۹/۲۷

هیچ بیان و درکی قادر به همدردی و دادن تسلی نیست از اعماق وجودم متاسفم وچون یقین دارم هیچ کار خدا بدون حکمت نیست به خواست و ا راده خالق هستی احترام می‌گذارم وحتما والدین گرامی شهیدان والا مقاممان هم خود

- بیشتر
کاربر ۳۴۱۵۷۵۹
۱۴۰۰/۰۶/۲۵

تا قبل از آشنا شدن با محمدحسین جان و زینب جان الگویی برای زندگیم نداشتم. درحال حاضر مفتخرم که اعلام کنم محمدحسین و زینب الگوی زندگی من هستند و اگر در تمام طول عمرم بتونم اندکی به شخصیت‌های بزرگ چنین

- بیشتر
..nu
۱۴۰۱/۰۱/۱۲

کار درست و زیبایی انجام دادن ولی درست تر این بود کتاب جامع تری می نوشتند . کمر همت می بستند و از خانواده های جوانان نخبه ای که در هواپیما پرپر شدند اطلاعات جمع می کردند. بسیاری از خانواده

- بیشتر
قرآن خوندن‌های محمدحسین رو یادم نمی‌ره. هیچ وقت از قرآن خوندن خجالت نمی‌کشید، هرچند که صداش خیلی عالی هم نبود. اما نهایت تلاشش رو می‌کرد که قرآن رو صحیح و با لحن عربی بخونه. عینکش رو در می‌آورد؛ و خیلی مصمم شروع می‌کرد به قرآن خوندن، و این قدر توی حس و حال بود که بدنش کمی جلو و عقب می‌شد. شنیدم که در تورنتو هم حلقه‌های قرآن راه می‌انداخت.
محمدحسین
آنچه زینب عزیز را در کنار موفقیت‌های علمی و فعالیت‌های فوق برنامه‌اش متمایز می‌نمود، همت و اراده راسخ او در رعایت حجاب اسلامی بود. با وجود فعالیت های اجتماعی بسیار زیاد همیشه حرمت‌ها و فاصله‌ها را با افراد رعایت می‌کرد. خویشتنداری و رعایت اصول اسلامی از خصایص ذاتی و جدا ناشدنی او بود. او در انجام فرائض و اقامه نماز بسیار کوشا بود. با آنکه در بعد از رمضان سال ۱۳۹۸ امتحان بسیار مهم و سختی در سطح کشوری داشت، تمام روزه‌های طولانی که در تورنتو معمولا حدود ۲۰ ساعت طول می‌کشید، با عشق و صبر مثال زدنی انجام داد و در پاسخ به پیشنهاد پدر برای سفر کوتاه در ماه مبارک و تعویق روزه، با صبر و صلابت مثال زدنی بر روزه داری عاشقانه و کسب علم پافشاری می‌کرد.
محمدحسین
محمدحسین و زینب عزیزمان هر دو عاشق اباعبدالله الحسین علیه السلام بودند
محمدحسین
از محمدحسین پرسیدم و او گفت: واقعیت چیزهای دیگری بود.
محمدحسین
شور تشییع سردار در تهران، زینب و محمدحسین را تا میدان آزادی کشاند در حالیکه تنها یکروز بعد مهیای پرواز بی‌فرودشان می‌شدند.
محمدحسین
در ابتدا می‌پنداشتم که باید بزرگ شروع کنم اما دریافتم که باید کوچک شروع کنم تا به هدف بزرگ برسم.
محمدحسین
زینب گفت من خیلی ناراحتم از این که طوری ناراحتی می‌کنند که انگار من نیستم، چون من هستم و گفت: شما نمیدونید این دنیایی که ما هستیم خیلی خوبه، دنیای شما واقعا در مقابلش هیچی نیست و نباید توی دنیا انقدر غصه بخورید.
محمدحسین
میگفت علی من می‌خواهم چشم پزشکی بخوانم و وقتی که تمام مدارج عالیه را طی کنم دوست دارم به ایران برگردم چون خانه من ایران است و به کشورم بدهکارم.
محمدحسین
قهوه و بستنی خیلی به عبور از سختی‌ها و فراموش کردنشان کمک میکنند!
محمدحسین
من به یاد دارم که چگونه زینب با خودش رقابت داشت اما بی‌نهایت با دیگران همکاری می‌کرد.
محمدحسین
سعیم آن بود تا همواره با وضو و با توجه، به تو شیر دهم و ارتباط قلبی و حسی با تو برقرار کنم. می‌دانستم تربیت از همان زمان شروع می‌شود. بعضا برایت نوار قرآن می‌گذاشتم و حتی الامکان تو را از صحنه‌های پرتنش به دور نگاه می‌داشتم.
محمدحسین
در ایام انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ با دوستانش پیگیر برگزاری انتخابات در ونکوور بود که البته نشد. او در ونکوور بود اما تمام فکر و ذهنش ایران و آماده شدن برای کار موثرتر در ایران بود.
محمدحسین
بخوبی به یاد دارم که در آغاز حمله آمریکا و متحدانش به عراق در سال ۲۰۰۳، معلم کلاس دوم گفته بود برای یادبود سربازان انگلیسی، احترام بگذارید و سکوت کنید، و تو در پاسخ گفته بودی مگر سازمان ملل اعلام نکرده که صدام سلاح هسته‌ای ندارد؟ پس مشارکت انگلیس در حمله به عراق چه توجیهی دارد؟ در تجمعات ضد جنگ آمریکا و متحدان به عراق در مدرسه و خارج از آن با معدودی از یاران دبستانیت حضور فعال داشتی.
محمدحسین
زمانی که این اتفاق افتاد زینب در چه حالی بود؟ او گفت: آنقدر زینب سرحال و خوشحال است که حد ندارد. پرسیدم: زمان حادثه چطور بود؟ دردی احساس کرد؟ گفت: کسی ضربه چندانی نخورد. همان رعد اولی که آمد زینب مثل مرغ پرواز کرد و آن زن جوان همزمان شروع کرد به باز و بسته کردن دستهایش همانند فرشته‌ها و وانمود کرد که زینب به این خوشحالی بوده و دوباره گفت: زینب خوشحال تر از همه پرواز کرد و رفت.
محمدحسین
محمد و زینب برای علم و یک فضا و محیط بزرگتر رفتند، قرار نبود فرار کنند! امید و آمال و آینده‌شان همین جا بود و در پیام‌هایشان دقایقی قبل از پرواز محمد به مادرش گفته بود شاید شرایط جنگی شود و ممکن است آمریکاییها هم بزنند و من میخواهم همین جا و بین مردم خودم بمانم و با آن‌ها بجنگم و همین جا شهید شوم.
محمدحسین

حجم

۸۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

حجم

۸۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان