بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نخبگان آسمانی | طاقچه
تصویر جلد کتاب نخبگان آسمانی

بریده‌هایی از کتاب نخبگان آسمانی

انتشارات:انتشارات کویر
امتیاز:
۳.۸از ۲۰ رأی
۳٫۸
(۲۰)
قرآن خوندن‌های محمدحسین رو یادم نمی‌ره. هیچ وقت از قرآن خوندن خجالت نمی‌کشید، هرچند که صداش خیلی عالی هم نبود. اما نهایت تلاشش رو می‌کرد که قرآن رو صحیح و با لحن عربی بخونه. عینکش رو در می‌آورد؛ و خیلی مصمم شروع می‌کرد به قرآن خوندن، و این قدر توی حس و حال بود که بدنش کمی جلو و عقب می‌شد. شنیدم که در تورنتو هم حلقه‌های قرآن راه می‌انداخت.
محمدحسین
آنچه زینب عزیز را در کنار موفقیت‌های علمی و فعالیت‌های فوق برنامه‌اش متمایز می‌نمود، همت و اراده راسخ او در رعایت حجاب اسلامی بود. با وجود فعالیت های اجتماعی بسیار زیاد همیشه حرمت‌ها و فاصله‌ها را با افراد رعایت می‌کرد. خویشتنداری و رعایت اصول اسلامی از خصایص ذاتی و جدا ناشدنی او بود. او در انجام فرائض و اقامه نماز بسیار کوشا بود. با آنکه در بعد از رمضان سال ۱۳۹۸ امتحان بسیار مهم و سختی در سطح کشوری داشت، تمام روزه‌های طولانی که در تورنتو معمولا حدود ۲۰ ساعت طول می‌کشید، با عشق و صبر مثال زدنی انجام داد و در پاسخ به پیشنهاد پدر برای سفر کوتاه در ماه مبارک و تعویق روزه، با صبر و صلابت مثال زدنی بر روزه داری عاشقانه و کسب علم پافشاری می‌کرد.
محمدحسین
محمدحسین و زینب عزیزمان هر دو عاشق اباعبدالله الحسین علیه السلام بودند
محمدحسین
در ابتدا می‌پنداشتم که باید بزرگ شروع کنم اما دریافتم که باید کوچک شروع کنم تا به هدف بزرگ برسم.
محمدحسین
شور تشییع سردار در تهران، زینب و محمدحسین را تا میدان آزادی کشاند در حالیکه تنها یکروز بعد مهیای پرواز بی‌فرودشان می‌شدند.
محمدحسین
از محمدحسین پرسیدم و او گفت: واقعیت چیزهای دیگری بود.
محمدحسین
سعیم آن بود تا همواره با وضو و با توجه، به تو شیر دهم و ارتباط قلبی و حسی با تو برقرار کنم. می‌دانستم تربیت از همان زمان شروع می‌شود. بعضا برایت نوار قرآن می‌گذاشتم و حتی الامکان تو را از صحنه‌های پرتنش به دور نگاه می‌داشتم.
محمدحسین
من به یاد دارم که چگونه زینب با خودش رقابت داشت اما بی‌نهایت با دیگران همکاری می‌کرد.
محمدحسین
قهوه و بستنی خیلی به عبور از سختی‌ها و فراموش کردنشان کمک میکنند!
محمدحسین
میگفت علی من می‌خواهم چشم پزشکی بخوانم و وقتی که تمام مدارج عالیه را طی کنم دوست دارم به ایران برگردم چون خانه من ایران است و به کشورم بدهکارم.
محمدحسین
زینب گفت من خیلی ناراحتم از این که طوری ناراحتی می‌کنند که انگار من نیستم، چون من هستم و گفت: شما نمیدونید این دنیایی که ما هستیم خیلی خوبه، دنیای شما واقعا در مقابلش هیچی نیست و نباید توی دنیا انقدر غصه بخورید.
محمدحسین
بخوبی به یاد دارم که در آغاز حمله آمریکا و متحدانش به عراق در سال ۲۰۰۳، معلم کلاس دوم گفته بود برای یادبود سربازان انگلیسی، احترام بگذارید و سکوت کنید، و تو در پاسخ گفته بودی مگر سازمان ملل اعلام نکرده که صدام سلاح هسته‌ای ندارد؟ پس مشارکت انگلیس در حمله به عراق چه توجیهی دارد؟ در تجمعات ضد جنگ آمریکا و متحدان به عراق در مدرسه و خارج از آن با معدودی از یاران دبستانیت حضور فعال داشتی.
محمدحسین
در ایام انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ با دوستانش پیگیر برگزاری انتخابات در ونکوور بود که البته نشد. او در ونکوور بود اما تمام فکر و ذهنش ایران و آماده شدن برای کار موثرتر در ایران بود.
محمدحسین
محمد و زینب برای علم و یک فضا و محیط بزرگتر رفتند، قرار نبود فرار کنند! امید و آمال و آینده‌شان همین جا بود و در پیام‌هایشان دقایقی قبل از پرواز محمد به مادرش گفته بود شاید شرایط جنگی شود و ممکن است آمریکاییها هم بزنند و من میخواهم همین جا و بین مردم خودم بمانم و با آن‌ها بجنگم و همین جا شهید شوم.
محمدحسین
زمانی که این اتفاق افتاد زینب در چه حالی بود؟ او گفت: آنقدر زینب سرحال و خوشحال است که حد ندارد. پرسیدم: زمان حادثه چطور بود؟ دردی احساس کرد؟ گفت: کسی ضربه چندانی نخورد. همان رعد اولی که آمد زینب مثل مرغ پرواز کرد و آن زن جوان همزمان شروع کرد به باز و بسته کردن دستهایش همانند فرشته‌ها و وانمود کرد که زینب به این خوشحالی بوده و دوباره گفت: زینب خوشحال تر از همه پرواز کرد و رفت.
محمدحسین

حجم

۸۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

حجم

۸۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان