کتاب دیوان مظفر شیرازی
معرفی کتاب دیوان مظفر شیرازی
کتاب دیوان مظفر شیرازی که به مناسبت هشتادمین سال خاموشی شاعر منتشر شده است، دربردارنده اشعار شاعر غزلسرای معروف قرن اخیر شیراز، غلامحسین مظفر شیرازی است.
این اثر به کوشش علینقی بهروزی و با مقدمه و بازنگری دکتر منصور رستگار فسایی در انتشارات کویر منتشر شده است.
درباره کتاب دیوان مظفر شیرازی
کتاب دیوان مظفر شیرازی دربردارنده اشعار شادروان غلامحسین است که به ملا مظفر معروف بود و به مظفر تخلص میکرد. اشعار او، آیینهای تمام نما از ذهنیات و درونیات او هستند که عشق را میستاید و همیشه عشق و عقلش در جدالند. با اهل ظاهر و ریاکاران سر جنگ دارد و ایمان و اعتقاد عمیقش به دیانت اسلام از ژرفای کلامش مشخص است. او همچنین وطن پرستی را به شعرش آورده است و عشقش به وطن را ابراز میکند.
او به آزادی اعتقاد دارد و لحظهای از مشکلات مردم غافل نمیشود. او در باب علل عقبافتادگیهای جامعه، اندیشههایش را بیان میکند و حق طلب و عدالتخواه است. سخن کوتاه میکنیم و شما را دعوت میکنیم به خواندن اثری جذاب از این شاعر توانا و عاشق پیشه.
کتاب دیوان مظفر شیرازی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب دیوان مظفر شیرازی را به تمام عاشقان شعر و ادب ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دیوان مظفر شیرازی
مضراب عشق دل به خروش آردم چو چنگ
تا حسن یار داده مرا گوشمالکی
بسیار سرو ناز بدیدم به هر چمن
چون قامت تو یافت نشد نونهالکی
دستی به دل مرا ننهاده است ای عجب
انگشت او چرا به در آورده سالکی
بیمال، وصل روی نکویان بود محال
ای کاش داشت عاشق بیچاره، مالکی
غمهای عاشقان رخ و زلف خویش را
از لوح دلزدای به غنج و دلالکی
خواهی نهان شو از نظر و خواه جلوه کن
دل را بود به یاد تو وجدی و حالکی
مشکن دل مظفّر مسکین به سنگ کین
کاین کوزه را به بحر بود اتصالکی
***
آنرا که ز عاشقی خبر نیست
از حاصل عمر بهرهور نیست
بیگانه بود ز لذت عشق
بر روی تو هر که را نظر نیست
ای لالهعذار، در جهان کیست
کش داغ غم تو در جگر نیست؟
گرخشم کنی وتلخ گویی
تلخ تو مرا کم از شکر نیست
هر سو که نظر کنم تو بینم
غیر از تو به دیده جلوهگر نیست
از هجر تو حاصل من ای شوخ
غیر از لب خشک و چشم تر نیست
ای شام فراق خوبرویان
آخر مگرت ز پی سحر نیست؟
در پای تو خاک راه گشتم
گرچه به سر منت گذر نیست
ای تازه نهال باغ خوبی
جز جور و جفا تو را ثمر نیست
در پیش خدنگ ترک مستت
غیر از دل عاشقان سپر نیست
در سنگ، فغان من اثر کرد
یک جو به دل تواش اثر نیست
دردا که «مظفّر» از فراقت
جان داد و تو را از او خبر نیست
***
آن کمان ابرو که از مژگان به قصدم تیر دارد
پیش تیرش دل هدف کردم، چرا تأخیر دارد؟
کرده جمعی را گرفتار خم زلف پریشان
باز از هر سو کمند او سر نخجیر دارد
ای گل نورسته رحمی کن به حال زار بلبل
کز غمت شب تا سحر بس ناله شبگیر دارد
وصل و هجر چشمه لعلت که باشد رشک حیوان
ای بسا پیر جوان و بس جوان پیر دارد
معنی گوگرد احمر درحقیقت عشق باشد
هر که عاشق شد دگر کی حاجت اکسیر دارد
بنده سلطان عشقم زآنکه اندر ملک هستی
هر دو عالم را به زیر خطه تسخیر دارد
جلوه معشوق کرده عشقبازان را مقصر
عاشق بیچاره بالله گر جوی تقصیر دارد
در دل سنگین او گفتم برم با ناله راهی
ناله من در دل سختش کجا تأثیر دارد
خلق گویندم «مظفّر» از سر کویش سفر کن
چون سفر بنماید آن کاو پای در زنجیر دارد
***
حجم
۲۱۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۱۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه