کتاب عشق بدون مرز
معرفی کتاب عشق بدون مرز
کتاب عشق بدون مرز داستانی از شمیلا شهرابی است که شجاعت یک دختر نوجوان در روزهای درگیری ایران در جنگ را به تصویر کشیده است.
بیش از سه دهه فعالیت انتشاراتی برای کودکان و نوجوانان «بویژه» تلاش کرده است که اندیشه ی نسل های آینده را با مفاهیم پایدار که تفکر زندگی خوب و الهی را نشان میدهد، آشنا کند.
با این رویکرد، آشنایی مخاطب یاد شده با منابع و مفاهیم دینی در دستور کار بوده و هست. از سویی دیگر توجه دادن مخاطب به تاریخ انقلاب و برهه ی مهم آن، یعنی هشت سال دفاع مقدس که از قله های تاریخ انقلاب و تاریخ سرزمین ایران است نیز مورد توجه بوده است.
نشر لک لک به نهاد خانواده، بسیار توجه دارد و می کوشد که در این مسیر نیز گام های موثری بردارد تا نهاد خانواده، به عنوان ضامن اصلی جامعه سالم، به خوبی هدایت شود.
عشق بدون مرز قصه دختر نوجوان و شجاعی است که همراه خواهر کوچک خود در نزدیکی مرز ایران و عراق زندگی میکند. او به طور اتفاقی با سرباز عراقی آشنا میشود و جان آنها را نجات میدهد و آن دو را به نیروهای ایرانی میرساند. در این مسیر ماجراهای بسیاری برایش رخ میدهد.
کتاب عشق بدون مرز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این داستان را به تمام نوجوانان علاقهمند به داستانهای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عشق بدون مرز
همیشه کلمه شهید، برایم واژهای بی انتها بود.
بزرگ، ژرف، عمیق، پاک، مقدس، مقدس، مقدس!
هرجا و هر مکانی، در هر هیبتی، در هر مسلک و مذهب و دینی، نام شهید را که میشنیدم، بی اختیار ته قلبم دردی عمیق، همراه با لرزشی خفیف، حس میکردم.
گاه، دلتنگیهایم را فارغ از شکل و شمایل و حجاب و ظاهری متفاوت از مادران شهدا، بر سر مزارِ آنها میبردم و زار میزدم.
چه بسیار شهدای گمنامی که از دوست، آشنا، فامیل و خانواده، بر من، نزدیک ترند و آرزوها، دردها، غصهها، گناهها، مصیبتهای مرا بیشتر آگاهند.
چندی بود که حس می کردم. چقدر من، ما، ایران، مدیونیم.
مدیون شهدا، مدیون خانواده هایشان، مدیون جانبازان، مدیون آزاده های غیوری که سال های غربت را تاب آوردند، حال، غریب ترند در خاک وطن!
خواستم دِین ادا کنم. منِ رو سیاه کجا، زنده کردنِ یاد شهدا کجا...!؟
همیشه خدا هست، به قدر کفایت و نگاهت، چه بسا بیشتر از آن، صدها برابر از لیاقت ت نگاهت می کند؛ می¬دانم که تمامی چهل و چند سال زندگی م، نگاه ام کرده است و شرمنده ام؛ یکی از آنچه را که برایش ارزشمند است و به آن، قسم هم یاد کرده و در وجودم به ودیعه گذاشته قلمی¬ست که بر دست گرفته ام...
تصمیم گرفتم که با قلم، زیبایی، حماسه و اندیشه را با هم در آمیزم. ...و اقتدا کردم به سید و سالار شهدا، حضرت عشق و شهدای گمنام و بی اختیار، قلمم بر روی کاغذ، برقص در آمد، اسمها، بی آنکه بدانم و بشناسم، بر قلم جاری و برکاغذ نوشته شد؛ ساموئل ها، رضاها، علی ها، بهزادها، ناصرها، اصغرها، چون رودی جاری، در ذهنم زنده می شوند و قصه هایشان را برایم میگویند.
حجم
۱۷٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه
حجم
۱۷٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه