کتاب بیگانه درون
معرفی کتاب بیگانه درون
کتاب بیگانه درون اثری نوشته ساسان حبیبوند، گفتارهایی در باب شکوفایی و معنای زندگی را دربردارد که به ما در مسیر خودشناسی کمک میکند.
درباره کتاب بیگانه درون
ساسان حبیبوند در کتاب بیگانه درون به سراغ مبحثی رفته است که امروزه توجه بسیاری از علاقهمندان به این حوزه را به خود جلب کرده است: خودشناسی. هرچند او خودش، این مسئله را به صورت کسب دانش نمیبیند. بلکه به عنوان تحولی در نگرش میبیند. در حقیقت میتوان خودشناسی را تغییری در نگاه انسان به خود و به دنیای پیرامون در نظر گرفت. به این ترتیب میتوان تصورات و انتظارات قبلی را کنار گذاشت و با تمام موانعی را که قبلا بر سر راه درک مطالب جدید وجود داشت، خداحافظی کرد. کنار گذاشتن پیش شرطها و قضاوتها، شرطی است برای قرار گرفتن در این مسیر و کسب تجربههایی نو.
اگر دوست دارید در مسیر خودشناسی قرار بگیرید، باید بدانید که رمز تحول، تأمل کردن و اندیشیدن است. بنابراین، نباید عجلهای برای تمام کردن کتابها داشت. هر بخش از کتاب میتواند معنا و مفهومی داشته باشد که فکر کردن و اندیشیدن به آن، تاثیرش را در مسیر زندگی قرار میدهد و کتاب بیگانه درون هم از این قاعده مستثنی نیست. هر بخش از کتاب، گفتاری در باب شکوفایی و معنای زندگی است و به تغییر در نگرش شما به خودتان و به دنیا کمک میکند.
کتاب بیگانه درون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از دوستداران مطالعات در حوزه موفقیت و خودیاری هستید، خواندن کتاب بیگانه درون را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بیگانه درون
خودشناسی، بیداری است.
اگر بخواهیم خودشناسی را تعریف یا توصیف بکنیم باید بگوییم که «خودشناسی سفری است به یک زندگی آگاهانه، آزادانه و شکوفا». باید توجه کرد که این جمله یک تعریف است، و نه یک شعار. به این معنی که تک تک کلید واژههای این عبارت، از سر تأمل بکار رفتهاند و پشت شان مفهومی هست. مثلا وقتی که صحبت از «سفر» میکنیم به این علت است که خودشناسی دانشی نیست که انسان کسب کند و درِ آن دانش را ببندد و برود سراغ یک علم یا هنر دیگر. نگاه خودشناسانه وقتی به عمق جان انسان نشست، جزوی از نگرش او میشود و آن انسان با آن نگرش تازه به سفر جدیدی در زندگی میرود، یک سفری بیسابقه. و این سفر تا پایان عمر ادامه خواهد داشت. همینطور است کلمههای «آگاهانه»، «آزادانه» و «شکوفا» که در تعریف فوق بکار رفته اند. من الآن به این کلمهها نمیپردازم برای این که مباحث جلسات ما، هر کدام به نوعی تحلیل این واژگان هستند و مفهوم اینها در طول بحثهای ما روشن خواهد شد. اما باید گفت به طور کلی، خودشناسی به معنایی که میخواهیم آن را معرفی کنیم، دو هدف را دنبال میکند: هدف اول عبارت است از یافتن معنای زندگی. یعنی این که به روشنی بدانیم که اصلا چرا زندگی میکنیم و بهترین شکل و شیوهای که میتوانیم زندگی کنیم چیست؟ یعنی این عمر و این زندگی و این سرمایهای را که داریم، در چه راهی خرج کنیم بهتر است و اگر در چه راهی خرج کنیم ممکن است هرز برود و ضایع شود.
دومین هدف بزرگ خودشناسی، ساختن سرنوشت خویش است. امروز بیشتر در مورد این هدف، یعنی ساختن سرنوشت خود بحث میکنیم و فردا در مورد معنای زندگی، بیشتر صحبت خواهیم کرد. خوب، این حرف که میگوییم سرنوشت خودمان را بسازیم، در یک دید سطحی ممکن است مطلبی عادی یا بدیهی به نظر برسد، به این معنا که ما تصمیماتی میگیریم و طبق آنها عمل میکنیم، مثل این که: چه رشته تحصیلی را بخوانم؟ با چه کسی ازدواج کنم؟ عمرم را صرف چه بکنم و صرف چه نکنم؟ و سؤالات و تصمیمهایی از این قبیل. اما خودشناسی، تمام این پیش فرضهای ما را به چالش میکشد، یعنی تصورات ما را زیر سؤال میبرد که: خوب، شما که بر فرض مثال میخواهید فلان رشته تحصیلی را بخوانید یا بروید و در فلان جا زندگی بکنید یا فلان هدف را برای زندگی تان تعیین کرده اید، آیا مطمئن هستید که این هدف گذاریهای شما به معنای واقعیِ کلمه، به طور آزادانه صورت گرفته است؟ آیا تصمیمات و برنامه ریزیهای شما در اصل، نتیجه القائات محیط نیست؟ آیا خیلی از رفتارها یا احساس هاس شما، تقلاها، دغدغه ها، علاقه ها، عشقها و نفرتهای تان نتیجه حرف پدرتان، سرزنش خاله تان یا انتظار عمه تان نیست؟ یا واکنش به تحقیری نیست که در بچگی تان به شما روا شده و شما امروز دارید تلاش میکنید که خلاف آن را ثابت کنید..؟ و خیلی چیزهای دیگر مثل این. اگر اینها انگیزههای حرکت من باشند یک معنیاش این است که بر خلاف تصور خودم، تصمیمات من نتیجه ی اراده و خواست آزادانه خودم نیستند، بلکه واکنشهایی هستند در اطاعت از دستورات محیط. اگر محیط من با من جور دیگری رفتار میکرد الآن من هم آرزوها و دغدغههای دیگری داشتم و برای زندگیام برنامههای متفاوتی میریختم. اگر به من فشار وارد نمیشد شاید خیلی از رنجهایی را که الآن به خودم تحمیل میکنم تحمیل نمیکردم، شاید خودم را بیشتر دوست میداشتم و کمتر به دلایل واهی، خود را آزار میدادم. پس چه بسا که من بعد از بررسی بیشتر متوجه حقیقت تکان دهندهای بشوم، این که من، به ظاهر آزادم، به ظاهر تصمیم میگیرم و انتخاب میکنم ولی در حقیقت رفتارهایم پیروی کورکورانهای است از القائاتی که از کودکی به مغز من وارد شده و حالا هم ادامه دارد.
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۱۱ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۱۱ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب بیشتر نگرشی بر افکار و تناقض هایی که توسط جامعه بر فرد تحمیل میشود. وبه نظرم کتابی است که باید هر شخصی در جهت کمک به رشد و خوشناسی ان را بخواند و نسبت به سایر روانشناسان که