ژاک دریدا | بیوگرافی، معرفی آثار و دانلود کتاب های او

ژاک دریدا

زندگینامه و معرفی کتاب‌های ژاک دریدا

ژاک دریدا (Jacques Derrida) در ۱۵ ژوئیه ۱۹۳۰ در البیار الجزیره متولد شد و در ۸ اکتبر ۲۰۰۴ در پاریس، فرانسه چشم از جهان فروبست. او فیلسوفی برجسته بود که نقدهایش بر فلسفه‌ی غرب و تحلیل‌های ژرفش درباره‌ی زبان، نوشتار و معنا از تأثیرگذارترین اندیشه‌ها در حوزه‌ی فلسفه و تفکر در نیمه‌ی دوم قرن بیستم به شمار می‌روند.

بیوگرافی ژاک دریدا

ژاک دریدا در ۱۵ ژوئیه ۱۹۳۰ در البیار، حومه‌ی الجزایر (که در آن زمان تحت سلطه‌ی فرانسه بود)، در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. زندگی‌نامه‌نگاری در آثار او جایگاه ویژه‌ای دارد، زیرا بسیاری از نوشته‌هایش، نوعی خودزندگی‌نامه‌ هستند و از تجربه‌های شخصی او برای بازتاب مفاهیم فلسفی بهره می‌گیرند. به‌عنوان نمونه، در کتاب «تک‌زبانیِ دیگری» (۱۹۹۸)، دریدا به خاطرات خود از دوران تحصیل در دبیرستان اشاره می‌کند؛ زمانی که رژیم ویشی در فرانسه محدودیت‌هایی بر زبان‌های بومی الجزایر، به‌ویژه بِربِر، اعمال کرد. او این تجربه‌ی محدودیت زبانی را «فراموش‌نشدنی و قابل تعمیم» توصیف می‌کند. علاوه‌بر این، تصویب «قوانین یهودی» به دست رژیم ویشی موجب شد که او مجبور به ترک تحصیل در دبیرستان شود، تجربه‌ای که تأثیر عمیقی بر دیدگاه‌ها و نوشته‌های او گذاشت.

تحصیلات و فعالیت‌ها

پس از جنگ جهانی دوم، ژاک دریدا تحصیل در رشته‌ی فلسفه را آغاز کرد. او در سال ۱۹۴۹ به پاریس نقل‌مکان کرد تا برای امتحان ورودی فلسفه‌ی مدرسه‌ی معتبر اکول نرمال سوپریور آماده شود. دریدا در تلاش نخست خود موفق نشد، اما در تلاش دوم، در سال ۱۹۵۲، پذیرفته شد. او به یاد می‌آورد که هنگام ورود به ساختمان برای شرکت در آزمون دوم، ژیل دلوز از کنار او عبور کرد، لبخندی زد و برایش آرزوی موفقیت کرد. دریدای جوان در دوره‌ای وارد اکول نرمال شد که نسلی برجسته از فیلسوفان و متفکران در فرانسه در حال شکوفایی بودند. علاوه‌بر دلوز، چهره‌هایی مانند فوکو، آلتوسر، لیوتار، بارت و مارین نیز در آن دوره مطرح بودند. در همان زمان، مرلوپونتی، سارتر، دوبووار، لوی-استروس، لاکان، ریکور، بلانشو و لویناس نیز در اوج فعالیت فکری خود بودند. دهه‌ی پنجاه در فرانسه عصر پدیدارشناسی بود و دریدا عمیقاً به مطالعه‌ی آثار منتشرشده‌ی ادموند هوسرل، بنیان‌گذار پدیدارشناسی، پرداخت. او همچنین به آرشیوهایی دسترسی داشت که برخی از نوشته‌های هوسرل را برای اولین‌بار در اختیار پژوهشگران قرار می‌داد.

نتیجه‌ی تحصیل دریدا در مدرسه‌ی اکول نرمال سوپریور در سال تحصیلی ۱۹۵۳-۱۹۵۴ پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد او با عنوان «مسئله‌ی پیدایش در فلسفه‌ی هوسرل» بود که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد. اما مهم‌تر از این، دریدا در همین مدرسه زیر نظر ژان هیپولیت، هگل را مطالعه کرد. هیپولیت، همراه با موریس دو گاندیلاک، قرار بود راهنمایی رساله‌ی دکترای دریدا با عنوان «ایدئال بودن شیء ادبی» را بر عهده گیرد، اما دریدا هیچ‌گاه این رساله را تکمیل نکرد. مطالعات دریدا با هیپولیت او را به قرائت هگلی از هوسرل سوق داد، که پیش‌تر از طریق دستیار هوسرل، یوگن فینک، درحال انجام بود. در سخنرانی دریدا در سال ۱۹۸۰ تحت‌عنوان «زمان یک رساله»، که در نهایت به مناسبت دریافت دکترا ارائه شد، او اذعان کرد که هرگز آثار مرلوپونتی و سارتر را مطالعه نکرده و به ویژه قرائت‌های آن‌ها از هوسرل و پدیدارشناسی را نپذیرفته است. با‌این‌حال، با وجود منابع آرشیوی در دسترس، اکنون می‌توان شباهت‌هایی میان مطالعات نهایی مرلوپونتی درباره‌ی هوسرل و اولین آثار دریدا را مشاهده کرد. علی‌رغم اینکه دریدا به‌طور خاص از آثار مرلوپونتی فاصله می‌گرفت، مقدمه‌ی صد و پنجاه صفحه‌ای او بر ترجمه‌ی فرانسوی «منشأ هندسه» هوسرل (۱۹۶۲) ممکن است برای کسانی که با اندیشه‌های مرلوپونتی آشنا هستند، شگفت‌انگیز باشد. مقدمه‌ای که در آن دریدا تأکید ویژه‌ای بر مشکلات زبان در اندیشه‌ی هوسرل دارد، به‌گونه‌ای که درک جدیدی از هوسرل و پدیدارشناسی از منظر دریدا ارائه می‌دهد.

دهه‌ی ۱۹۶۰ دوره‌ای از دستاوردهای برجسته برای نسل جدید متفکران فرانسوی بود. در سال ۱۹۶۱، «تاریخ جنون» (یا جنون و تمدن) اثر فوکو منتشر شد و در همین زمان، دریدا در سمیناری که فوکو تدریس می‌کرد شرکت کرد. بر اساس تجربیات و آموخته‌های خود از این سمینار، دریدا در سال ۱۹۶۳ مقاله‌ای با عنوان «کوگیتو و تاریخ جنون» نوشت که در آن به نقد اندیشه‌های اولیه‌ی فوکو، به‌ویژه تفسیر او از دکارت، پرداخت. این مقاله نقطه‌ی آغاز جدایی دریدا از فوکو بود، جدایی‌ای که هرگز به‌طور کامل ترمیم نشد. در اوایل دهه‌ی ۶۰، دریدا همچنین آثار هایدگر و لویناس را به دقت مطالعه می‌کرد. سخنرانی‌هایی که اخیراً از ۱۹۶۴-۱۹۶۵ منتشر شده‌اند، تحت عنوان «هایدگر: پرسش از هستی و تاریخ»، به ما این امکان را می‌دهند که ببینیم دریدا چگونه پرسش‌های فلسفی خود را از هایدگر می‌پرسید. همچنین در سال ۱۹۶۴، دریدا مقاله‌ای طولانی دو قسمتی درباره‌ی لویناس به نام «خشونت و متافیزیک» منتشر کرد. اگرچه انتخاب مهم‌ترین مقاله‌های اولیه دریدا دشوار است، اما «خشونت و متافیزیک» بی‌تردید یکی از آثار اساسی و تأثیرگذار او در این دوره محسوب می‌شود.

دیدگاه‌ها و دستاوردهای ژاک دریدا

در مقاله‌ی «خشونت و متافیزیک»، به وضوح می‌توان همدردی عمیق دریدا با اندیشه‌ی لویناس درباره‌ی دگرگونی را مشاهده کرد. با‌این‌حال، روشن است که دریدا از برخی جنبه‌های فلسفه‌ی لویناس فاصله می‌گیرد. این فاصله، باوجود این که به تنهایی نمی‌تواند مانع از شکل‌گیری یک دوستی فلسفی مادام‌العمر میان دریدا و لویناس شود، همچنان در «خشونت و متافیزیک» به چشم می‌خورد. در سال ۱۹۶۷، دریدا در سن سی و هفت سالگی، سه کتاب مهم را به‌طور همزمان منتشر کرد: «نوشتن و تفاوت»، «صدا و پدیدار»، و «گراماتولوژی». در هر یک از این آثار، دریدا به‌طور مختصر از کلمه‌ی «واسازی» برای توصیف پروژه‌ی فلسفی خود استفاده کرد، مفهومی که به سرعت در میان مخاطبان شناخته شد و به یکی از واژه‌های کلیدی برای تعریف اندیشه‌ی او تبدیل شد. این کلمه از آن زمان به بعد به‌ویژه در دنیای انگلیسی‌زبان بسیار مورد استفاده قرار گرفت و به تفکری اشاره داشت که از طریق نوشتار و تفکر غیرمنطقی و نادقیق به دگرگونی و تحلیل مفاهیم می‌پردازد.

واسازی نه‌تنها روشی برای نقد متون ادبی و فلسفی بود، بلکه نهادهای سیاسی را نیز به چالش می‌کشید. اگرچه دریدا گاهی از سرنوشت واژه‌ی «واسازی» ابراز پشیمانی می‌کرد، محبوبیت آن نشان‌دهنده‌ی تأثیر گسترده‌ی اندیشه‌اش در فلسفه، نقد و نظریه‌ی ادبی، هنر، معماری و سیاست است. دریدا به جایگاهی فراتر از یک فیلسوف رسید و به چهره‌ای رسانه‌ای تبدیل شد؛ سخنرانی‌هایش جمعیت‌های زیادی را جذب می‌کرد، فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی به او اختصاص یافتند و کتاب‌ها و مقالات بسیاری درباره‌ی تفکر او نوشته شد. واسازی دریدایی تنها به نقد محدود نمی‌شود، بلکه تلاشی برای درک مجدد تفاوتی است که خودآگاهی را از درون تقسیم می‌کند (تفاوت «از» در آگاهی از خود). با‌این‌حال، آنچه واسازی را فراتر می‌برد، جست‌وجوی بی‌پایان برای عدالت بود. واسازی دریدایی این هدف را دنبال می‌کند، زیرا عدالت از نظر او مفهومی است که هیچ‌گاه به طور کامل قابل تحقق نیست، اما همچنان ارزش تعقیب بی‌امان دارد.

در طول دهه‌ی شصت، دریدا از سوی هیپولیت و آلتوسر به تدریس در اکول نرمال دعوت شد. در سال ۱۹۸۳، او به‌عنوان «مدیر مطالعات» در «مؤسسات فلسفی» مؤسسه‌ی علوم اجتماعی پاریس منصوب شد و این سمت را تا زمان مرگ خود حفظ کرد. از دهه‌ی هفتاد، دریدا در دانشگاه‌های آمریکا، به‌ویژه دانشگاه جان هاپکینز و دانشگاه ییل، نشست‌های متعددی برگزار کرد. از سال ۱۹۸۷، او هر سال یک ترم در دانشگاه کالیفرنیا در ایروین تدریس می‌کرد و این رابطه‌ی نزدیک موجب تأسیس آرشیو دریدا در این دانشگاه شد. در طول دهه‌ی هفتاد، دریدا همچنین به گروه «تحقیق در مورد آموزش فلسفه» پیوست، گروهی که به بررسی چگونگی تدریس فلسفه در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌های فرانسه می‌پرداخت. دریدا براساس این تحقیق متون متعددی نوشت که بسیاری از آن‌ها بعدها گردآوری و در سال ۱۹۹۰ منتشر شد. بخشی از این کتاب به انگلیسی تحت عنوان «چشمان دانشگاه» ترجمه شد. علاوه ‌ر این، دریدا در سال ۱۹۸۲ یکی از بنیان‌گذاران کالج بین‌المللی فلسفه در پاریس بود و به‌عنوان نخستین مدیر آن از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۴ خدمت کرد.

سبک نوشتار ژاک دریدا

سبک نوشتاری دریدا نه‌تنها به محبوبیت او افزوده، بلکه موجب واکنش‌های مخالف از سوی برخی نیز شده است. سبکی که بیشتر ادبی و تداعی‌کننده است تا استدلالی، باعث بروز سوءتفاهم‌هایی در درک درست اندیشه‌های او شده است. این سبک غیرسنتی و خاص دریدا، به‌ویژه در دهه‌ی هفتاد، خود را در قالبی نوین نمایان کرد. در سخنرانی دکترای خود در سال ۱۹۸۰، دریدا اشاره می‌کند که در این دهه، خود را وقف توسعه‌ی یک شیوه‌ی نوشتاری ویژه کرده است. یکی از بارزترین نمونه‌ها در این راستا، کتاب «گلس» او است که در سال ۱۹۷۴ به انتشار رسید. در این کتاب دو ستون متفاوت به‌طور همزمان وجود دارد: ستون اول به بررسی هگل اختصاص دارد و ستون دوم به خوانش آثار ژان ژنه، رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس فرانسوی. «کارت‌پستال»، اثر دیگر او در سال ۱۹۸۰ نیز یکی از نمونه‌های شاخص این سبک خاص است. این کتاب که از سقراط تا فروید و فراتر را در بر می‌گیرد، در دویست صفحه‌ی ابتدایی خود نامه‌های عاشقانه‌ای شامل می‌شود که به هیچ شخص خاصی نوشته نشده است. بااین‌حال، دریدا در دهه‌ی ۱۹۸۰ به سبک نوشتاری‌ای که تا حدودی استدلالی‌تر بود بازگشت، سبکی که ویژگی‌اش در آثار دهه‌ی شصت او برجسته بود. بااین‌حال، او هرگز از فراخوانی‌های غیرخطی و پیچیده‌ای که اساساً واسازی را تعریف می‌کند، دست نکشید. دریدا به‌ویژه در دهه‌ی ۱۹۸۰ به خوانش‌های عمیق‌تر و پیچیده‌تری از اندیشه‌های هایدگر پرداخت. از سال ۱۹۶۸ و با مفهوم «پایان انسان»، او متن‌هایی به هایدگر اختصاص داد و از این زمان به بعد، در آثار خود خوانش‌های انتقادی و جدیدی از وی به‌ویژه در زمینه‌های جنسیت و نژاد ارائه داد. این مقالات علاوه‌بر نقدهایی که دارند، بینش‌های تازه‌ای از اندیشه‌های هایدگر را به نمایش می‌گذارند. اوج کار دریدا در این زمینه، مقاله‌ی «آپوریاها» در سال ۱۹۹۲ است که یکی از آثار برجسته در تحلیل اندیشه‌های هایدگر به شمار می‌آید.

سال‌های پایانی و درگذشت

در سال ۱۹۹۰، آثار دریدا به دو سمت هم‌زمان پیش رفت که تمایل به تلاقی و همپوشانی با یکدیگر داشتند: سیاست و مذهب. این دو جهت برای اولین‌بار به‌طور آشکار در کتاب «نیروی قانون» در سال ۱۹۸۹ نمایان شدند، اما در کتاب «اشباح مارکس» در سال ۱۹۹۳ بهتر به نمایش درآمدند. باوجود این‌که دریدا به پایان عمر خود نزدیک می‌شد، در دهه‌ی نود و در قرن جدید نیز متون جالب و تأثیرگذاری نوشت. به‌عنوان‌مثال، متن او در سال ۱۹۹۶ درباره‌ی لویناس، تحت‌عنوان «یک کلمه خوشامد»، مهم‌ترین منطق را از طریق بحث در مورد مهمان‌نوازی بیان می‌کند. در آثار پایانی خود، دریدا در مورد حاکمیت و قانون اظهار می‌کند که این دو همواره با امکان تعلیق مواجه هستند، به این معنا که حتی دموکراتیک‌ترین کشورهای جهان (مانند ایالات متحده) ممکن است شبیه به «دولت سرکش» باشند، یا حتی «سرکش‌ترین» دولت‌ها. دریدا در سال ۲۰۰۲ به سرطان لوزالمعده مبتلا شد و در ۸ اکتبر ۲۰۰۴ درگذشت.

نگاهی به کتاب‌ها و آثار ژاک دریدا

در باب نام

این کتاب شامل سه مقاله است که به مسائل اخلاقی، سیاسی و زبان‌شناختی مرتبط با «نامگذاری» می‌پردازد. مقاله‌ی اول به تأمل در مسئولیت‌پذیری و اخلاقیات مرتبط با آن اختصاص دارد، درحالی‌که دو مقاله‌ی بعدی به بررسی جنبه‌های زبان‌شناختی و تأثیر نامگذاری بر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی می‌پردازند. این کتاب به تحلیل مفاهیم نام و هویت در زبان و فرهنگ، در چارچوب تفکر فلسفی دریدا، می‌پردازد.

درباره‌ی روح

این اثر ترجمه‌ای از سخنرانی دریدا در ۱۴ مارس سال ۱۹۸۷ است که در کالج بین‌المللی فلسفه پاریس با عنوان «هایدگر، مسئله‌ی حل نشده» ارائه شد. در این کتاب، دریدا به بررسی یکی از پیچیده‌ترین آثار مارتین هایدگر، یعنی «همسخنی با تراکل»، پرداخته و به موضع‌های هایدگر نسبت به «روح» می‌پردازد. این اثر یکی از تأملات دریدا در زمینه‌ی پساساختارگرایی است و مسائل پیچیده و دشوار فلسفی را بیان می‌کند.

جهان وطنی و بخشایش

این کتاب شامل دو جستار است که به مسائل سیاسی و اخلاقی معاصر پرداخته و مفاهیم پیچیده‌ای چون حقوق پناهندگان و بخشایش را مورد بحث قرار می‌دهد. دریدا در این آثار به تحلیل تاریخی مفاهیم پرداخته و با استفاده از اندیشه‌های هانا آرنت و کانت، تناقضات در مفهوم جهان‌وطنی را بررسی می‌کند. او به چالش کشیدن دو ضرورت متناقض می‌پردازد: از یک‌سو مهمان‌نوازی نامشروط که باید حق پناهندگی را به همه‌ی مهاجران بدهد، و از سوی دیگر، مهمان‌نوازی مشروط با محدودیت‌هایی برای اقامت. در بخش دیگر، دریدا به مسئله‌ی بخشایش می‌پردازد و پرسش‌هایی را مطرح می‌کند: آیا می‌توان چیزی را بخشید که از ما درخواست بخشایش نمی‌کند؟ آیا بخشایش تنها در مورد گناه کبیره ممکن است؟

مواضع

این اثر شامل سه مصاحبه با این فیلسوف فرانسوی است که در آن به تشریح دیدگاه‌های خود درباره‌ی فلسفه، ادبیات، زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی می‌پردازد. این مصاحبه‌ها به ترتیب در سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۱ انجام شده‌اند. دریدا در این کتاب به نقد رویکردهای ساختارگرایی و پدیدارشناسی پرداخته و در پاسخ به پرسش‌های مختلف، مباحثی پیچیده و عمیق را مطرح می‌کند.

هایدگر؛ دامنه فلسفی و سیاسی اندیشه او

این کتاب به تحلیل و بررسی دامنه‌ی فلسفی و سیاسی اندیشه‌های مارتین هایدگر می‌پردازد و شامل نظریات فیلسوفان برجسته‌ای مانند ژاک دریدا، هانس گئورگ گادامر و فیلیپ لاکو-لابارت است. این اثر، که در قالب یک مباحثه میان این فیلسوفان در ۵ فوریه‌ی ۱۹۸۸ در دانشگاه هایدلبرگ برگزار شده، به بررسی ابعاد مختلف فلسفه‌های هایدگر در حوزه‌های گوناگون پرداخته است.

درباره‌ی گراماتولوژی

دریدا در این اثر، تقدم تاریخی گفتار بر نوشتار در فرهنگ غربی را نقد کرده و این تقدم را به‌عنوان عاملی برای انقیاد اندیشه‌ها و محدودیت‌های فکری معرفی می‌کند. او با طرح نظریه‌ی شالوده‌شکنی، به بررسی و تجزیه ساختارهای متنی می‌پردازد و پیشنهاد می‌کند که باید به جای تمرکز بر عناصر غالب، موضوعات و مفاهیمی که در تاریخ فلسفه و فرهنگ غربی همواره در حاشیه بودند، به متن اصلی آورده شوند.

اسطوره‌شناسی سفید

این کتاب به بررسی عمیق جایگاه استعاره در متون فلسفی و تعامل پیچیده فلسفه با استعاره پرداخته است. دریدا به تحلیل نحوه برخورد فلسفه با استعاره می‌پردازد و نشان می‌دهد که فلسفه معمولاً استعاره را به‌عنوان عنصری بیرونی در نظر می‌گیرد که باید آن را درونی کرده و تحت تسلط خود درآورد. دریدا همچنین استعاره را نه تنها به‌عنوان یک مفهوم متافیزیکی، بلکه به‌عنوان ابزاری در ادبیات و فلسفه می‌شناسد.

ترور و تفکر

کتاب «ترور و تفکر»، دربردارنده‌ی افکار و نظریات اندیشمندانی چون تری ایگلتون، ژاک دریدا، نوآم چامسکی، هانا آرنت و یورگن هابرماس است و به بررسی و تحلیل پدیده‌ی تروریسم در چارچوب سیاسی و فلسفی می‌پردازد.

بر سر کوه موریه

این کتاب شامل دو مقاله از ژاک دریدا و ژاک لاکان است که داستان حضرت ابراهیم و ذبح فرزندش را از دیدگاه‌های فلسفی و روانکاوانه تحلیل می‌کنند. دریدا در مقاله‌اش به مفاهیمی مانند نام، هویت و مسئولیت در این روایت پرداخته و تلاش می‌کند تا ابعاد جدیدی از داستان را آشکار کند. لاکان نیز از منظر روانکاوی، به تحلیل رازداری و فرمانبرداری ابراهیم از خدا می‌پردازد و مفاهیمی مانند پدرسالاری و هویت را در این زمینه بررسی می‌کند.

تنگناها

ژاک دریدا در این اثر به بررسی مفاهیم پیچیده‌ای مانند مرگ، نام و هویت پرداخته و چگونگی تعامل این مفاهیم با زندگی بشر را تحلیل می‌کند. دریدا به ابعاد مختلف این مفاهیم از منظر فلسفی و ادبی توجه دارد و نشان می‌دهد که چگونه این مفاهیم در زندگی روزمره و تفکر فلسفی نقش دارند.