دانلود و خرید کتاب صوتی خاطرات یک الاغ
معرفی کتاب صوتی خاطرات یک الاغ
کتاب صوتی خاطرات یک الاغ نوشته سوفی سگور است که با ترجمه سهیلا صفوی و صدای محمد سلیمی منتشر شده است. سوفی سگور در کتاب جذاب و کودکانهاش از زبان یک الاغ درباره حقوق حیوانات و رفتار ناعادلانه برخی انسانها با آنان میگوید و روایت کادیشون از دردها، شادیها، حسرتها، شرمها و فریبکاریهایش، او را به یک راوی کاملا زنده و قابل اعتماد برای کودکان و نوجوانان میسازد.
درباره کتاب خاطرات یک الاغ
کتاب خاطرات یک الاغ از زبان یک الاغ بامزه به اسم کادیشون است. این الاغ با حیوانات دیگر تفاوت دارد. کادیشون الاغ یک کشاورز مغرور است که روزی پس از تمام ظلمهایی در حقش شده، اربابش را با لگدی مجروح میکند و پس از بازکردن افسارش از تیرک چوبی نزدیک خانه پا به فرار میکند تا اربابی تازه پیدا کند. او ماجراهای جالبی را پشت سر میگذراد و با آدمهای خوب و بد زیادی روبهرو میشود. کادیشون الاغی است که همه چیز را میفهمد و زیر بار زور نمیرود. او در نهایت خاطراتش را برای آخرین اربابش، ژاک که یک کودک است مینویسد تا او بداند که الاغها نادان نیستند و هوش و استعداد دارند و همه چیز را درک میکنند.
شنیدن کتاب خاطرات یک الاغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تمام کودکان علاقهمند به داستان و بزرگسالان ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره سوفی سگور
کنتس سوفی روستوپشین دو سگور متولد ۱ اوت ۱۷۹۹ در سن پترزبورگ است و در ۹ فوریه ۱۸۷۴ در پاریس درگذشته است. او نویسنده مشهور فرانسویتبار متولد روسیه بود. سوفی سگور امروزه بیشتر به خاطر رمان «تلخکامیهای سوفی» و خاطرات یک الاغ یا «خاطرات یک خر» شناخته میشود. رمان «تلخکامیهای سوفی» را اسماعیل سعادت در ۱۳۴۲ به فارسی ترجمه کردهاست. رمان خاطرات یک الاغ یا «خاطرات یک خر» برای نخستین بار تحت عنوان «خرنامه» توسط اعتمادالسلطنه در ۱۳۰۶ هجری قمری به روش اقتباس یا ترجمهٔ آزاد به فارسی ترجمه شد و بعدها چند مترجم دیگر نیز آن را دوباره به فارسی منتشر کردند.
بخشی از کتاب خاطرات یک الاغ
من دوران کودکیام را به خاطر نمیآورم. ولی احتمالاً مانند تمام کرهالاغها بدبخت بودهام؛ و همینطور مثل تمام کرهالاغها قشنگ و ظریف. حتماً من هوش و ذکاوت زیادی داشتهام؛ چنانچه حالا هم، با اینکه پیِر شدهام، هنوز از بیشتر رفقایم باهوشترم.
من چند بار اربابانم را فریب دادهام؛ آدمهایی که، به طور طبیعی، نمیتوانستند هوش یک الاغ را داشته باشند. حال خاطراتم را با یکی از همین حیلههایی که در دوران جوانیام به کار بستهام، شروع میکنم.
آدمها نمیتوانند تمام چیزهایی را که یک الاغ میداند، بفهمند. شما که این کتاب را میخوانید، از خیلی چیزهایی که برای همجنسان من شناخته شده است، بیخبر هستید. ماجرا از این قرار بود که در شهر لِگلْ، روزیهای چهارشنبهٔ هر هفته، بازار روز بر پا میشد؛ که در آنجا سبزیجات، کره، تخممرغ، پنیر، میوه و خیلی چیزهای خوب دیگر به فروش میرسید. این چهارشنبهها، برای الاغهای بیچاره روز عذاب و شکنجه بود. برای من هم قبل از اینکه توسط ارباب خوبم، که مادربزرگ شماست، خریداری شوم، همینطور بود.
من به یک کشاورز بداخلاق و مغرور تعلق داشتم. تصورش را بکنید که او بدجنسی را تا جایی رسانده بود که تمام تخمهایی که مرغها گذاشته بودند، تمام کره و پنیری که از شیر گاوها گرفته شده بود، تمام سبزیجات و میوههایی را که در طول هفته رسیده بودند، جمع میکرد و توی سبدهایی که بر پشت من میگذاشتند، جا میداد. با این وضع، وقتی من با زحمت میتوانستم حرکت کنم، این زن بدجنس، بر پشت من، روی سبدها مینشست و مجبورم میکرد با همان حال تا بازار لگل، که یک فرسنگ تا مزرعه فاصله داشت، راه بروم. این کار، هر بار مرا، بیش از حد عصبانی و ناراحت میکرد؛ ولی از ترس چوب خوردن جرئت بیان آن را نداشتم. زن اربابم چوبدستی بزرگی داشت که پر از خار بود، و هر بار که من را با آن میزد، خیلی دردم میآمد.
هر بار که میدیدم من را برای رفتن به بازار آماده میکنند، شروع میکردم به نالیدن و عرعر، کردن؛ تا شاید بتوانم دل صاحبانم را نرم کنم. ولی کشاورز بدجنس، در همان حال که من را میزد، میگفت: «ای تنبل تنپرور، ساکت شو! گوشمان را با صدای نخراشیدهات کَر کردی! ژول، پسرم، آن تنبل را بیاور دم در تا مادرت بارها را بر پشتش بگذارد. آنجا یک سبد تخممرغ است، یکی هم اینطرفش است! پنیرها و کرهها... حالا سبزیها... خیلی خوب شد! این هم یک بار حسابی که چند سکهٔ پنج فرانکی نصیب ما میکند. ماریت، دخترم، یک صندلی بیاور تا مادرت رویش بنشیند... خیلی خوب... حالا راه بیفت. سفر به خیر! بیا چوبدستیات را بگیر، این تنبل را بزن تا درست راه برود.»
زمان
۶ ساعت و ۳۳ دقیقه
حجم
۵۴۰٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۶ ساعت و ۳۳ دقیقه
حجم
۵۴۰٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
واقعا خنده دار ترین کتابی بود که خوندم البته من نسخه ی چاپیشو داشتم
عالیهههههههههههههه
من که خوشم اومد چون طنز سیاه مثل مغازه خودکشی رو دوست دارم، ولی برای کسانی که دنبال هجو هستن، شاید نتونن ارتباط بگیرن