دانلود و خرید کتاب صوتی چه کسی تغییر را کشت
معرفی کتاب صوتی چه کسی تغییر را کشت
چه کسی تغییر را کشت؟ نوشته کن بلانچارد و همکارانش کتابی با موضوع مدیریت و رهبری است که درباره حل معمای رهبری افراد از راه تغییر سخن میگوید. این کتاب صوتی را با ترجمه رحمت ربیعپور و گروه گویندگان شادن پژواک میشنوید.
تغییر آسان نیست. تقریباً ۷۰ درصد از تلاشهای تغییر شکست میخورند یا ازگردونه خارج میشوند. شکست در تغییر سازمانی میتواند منجر به پیامدهای مخربی مانند بهره وری پایین و روحیهی پایین، برآورده نشدن انتظارات، اتلاف وقت و هزینه و افزایش گردش مالی کارمندان شود.
کن بلانچارد، در کتاب صوتی چه کسی تغییر را کشت؟ به رهبران و مدیران آموزش میدهد که چگونه، سوالات متداول کارکنان در طی تغییر را شناسایی کنند و به آنها پاسخ دهند. این کتاب به آنها آموزش میدهد که چگونه از راهبرد مناسب برای رهبری تغییر استفاده کنند و رفتارهای مطلوبی را برای برطرف کردن نگرانیها به کار بگیرند.
این راهبردها برای اشاره به رایجترین علتهای شکست در یک سازمان و برطرف ساختن نگرانیهای قابل پیشبینی است. مدلی که در این کتاب ارائه شده را میتوان برای تمامی انواع تلاشهای تغییر به کار برد، که شامل ادغام و فراگیری، مهندسی مجدد فرایندهای تجاری، گسترش نیروی فروش و پیادهسازی فناوری است.
شنیدن کتاب چه کسی تغییر را کشت؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن کتاب چه کسی تغییر را کشت؟ را به همه مدیرانی که میخواهند رهبرانی شایسته باشند، پیشنهاد میکنیم.
درباره کن بلانچارد
کن بلانچارد، یک نویسنده و سخنران انگیزشی است که کتابهای او در تمام دنیا مخاطبان بسیاری دارد، از جمله کتابهای او می توان به مدیر یک دقیقهای، کارآفرین یک دقیقهای و رهبری در سطح بالاتر اشاره کرد که بیش از هیجده میلیون کپی از آنها فروخته شده و به سی زبان دنیا ترجمه شده است. او در سندیگو واقع در کالیفرنیا زندگی میکند.
بخشی از کتاب صوتی چه کسی تغییر را کشت؟
وقتی که "تِری مربی" برای بازجویی وارد اتاق شد، کارآگاه مکنالی وحشت کرد. پیراهنش لکهدار بود و از شلوارش بیرون زده بود. کلاه بیسبالش را به پشت گذاشته بود؛ صورتش رااصلاح نکرده بود و تندتند آدامس میجوید. کارآگاه مکنالی ظاهر مربی را دریک کلام اینگونه خلاصه کرد: شلخته.
مربی نشست، به مکنالی نگاه کرد و بدون انعطاف گفت:، "اینجا چه خبر است؟"
مکنالی روی صندلیاش نشست، تلاش ناخودآگاهی داشت که جلوی این موجود ژولیده به عنوان یک فرد حرفهای عمل کند. مکنالی صحبت را اینگونه شروع کرد:، "تا جایی که فهمیدم، شما اینجا مربی هستید."
مربی پاسخ داد:، "بله خودم هستم." یک مشتش را به سمت هوا گرفت بدون هیچ شور و اشتیاقی گفت:، "به پیش، تیم اِکِم."
مکنالی پرسید:، "رابطهٔ شما با تغییر چه بود؟"
مربی همانطور که صندلیاش را به عقب هل میداد و دوپایش را روی میز میگذاشت، پاسخ داد:، "تغییر، از بچههای خط مقدم ما بود." "حدس میزنم بچهٔ خوبی بود، اما اگر از من بپرسید میگویم خیلی از مرحله پرت بود و از بازی سردر نمیآورد."
مکنالی پرسید:، "بازی؟"
"میدانید... بازی دیگر."
مکنالی فقط به مربی خیره شد.
مربی ادامه داد، "متاسفم، حدس میزنم تا حالا هرگز بازی نکردهاید."جویدن مداوم آدامس داشت مکنالی را دیوانه میکرد. "بازی اینگونه است. اسپنس حمایت مالی و ویکتوریا چشمانداز که از افرادِ خط مقدم هستند، یک تغییر جدید را میآورند. من با این تغییر ملاقات میکنم، تشخیص میدهم که او میخواهد در چه پستی بازی کند، و بعد تیم را میچینم و آنها را برای بازی آماده میکنم."
"بسیار خب، بگذارید دقیقتر شویم و به جزئیات بپردازیم. مهمترین کاری که در اِکِم انجام میدهید چیست؟"
مربی باز هم بدون هیچ احساسی گفت:،"تمرین دادن".
"ممکن است بیشتر توضیح دهید؟"
"ما مطمئن میشویم که تیم از مهارت و تعهد لازم برای تغییر برخوردار است."
مکنالی پرسید:، "ما؟"
مربی پاسخ داد:، "ایزابلا انگیزه در بسیاری از تمرینها حضور دارد. او بیشتر شبیه یک تشویقکننده است. واقعاً از قوانین و فوت و فن بازی سر در نمیآورد."
کارآگاه مکنالی پرسید:، این تمرینها چه شکلی هستند؟ چند وقت یکبار آنهارا انجام میدهید؟ چه مقدار طول میکشند؟"
مربی با حالتی فیلسوفانه گفت:، "بستگی دارد."
" بعضی وقتها فقط یک تمرین داریم. ما اینجا بازیکنانِ بسیار با استعدادی داریم، اما بسیاری از آنها مجبور بودند با وجود تغییر در پستِ جدیدی قرار بگیرند و لازم بود که پیش از ورود به بازی تمرین کنند. آقای تغییر همیشه از من میخواست تیم را بیشتر و به مدتِ طولانیتری تمرین بدهم. من متعهد بودم آنچه را از دستم برمیآید انجام دهم تا به بازیکنان، مهارتهای جدیدی را که لازم داشتند یاد بدهم. متاسفانه، تعهدِ من قویتر از تعهدِ بیلی بودجه بود. او هم یکی دیگر از افراد خطِ مقدم است که چند پیراهن بیشتر پاره کرده است. شاید فکر کنید آنها زمانی را به صحبت کردن با یکدیگر اختصاص میدهند. یک نفر میگوید، تمرین، تمرین، تمرین. دیگری میگوید، توقف، توقف، توقف. اما من چه میدانم؟ من فقط مربی هستم."
مکنالی پرسید:، "وقتی تغییر کشته شد شما کجا بودید؟"
مربی بدون هیچگونه خجالتی گفت:، "در دفترم داشتم اخبار ورزشی تماشا میکردم."
مکنالی پرسید:، تا بهحال به این فکر کردهاید که خودتان هم آموزش ببینید و تمرین کنید؟"
مربی پاسخ داد:، "مطمئن نیستم که منظورتان را فهمیده باشم."
مکنالی گفت:، "به نظرِ من تنها راه برنده شدنِ یک تیم این است که شما و همه اطرافیانتان در یک خط باشید و با هم توافق داشته باشید. مسلماً، در حالِ حاضر اینطور نیست. اگر اسپنسِ حمایت مالی و شما در خصوص آنچه بازیکنان برای توسعهٔ مهارتها و تعهد لازم برای تغییر نیاز داشتند توافق داشتید چه میشد؟ اگر باحمایت مالی برای ایجاد یک پروندهٔ قانع کننده همکاری میکردید که بیلی بودجه نتواند آن را رد کند چه میشد؟ یک مربی خوب میتوانست به شما کمک کند تا مهارتهایی را که برای همکاری موثر با حمایت مالی و بودجه نیاز دارید را یاد بگیرید."
او پرسید:، "واقعاً یک مربی میتوانست در این مسیر به من کمک کند؟"
کارآگاه مکنالی نمیدانست بخندد یا گریه کند. گفت: "بله، در واقع، یک مربی خوب میتوانست به همهٔ شما اعم از فرهنگ، تعهد، حمایت مالی، تیم رهبری تغییر، ارتباطات، فوریت، چشمانداز، برنامهریزی و بودجه کمک کند تا در یک خط قرار بگیرید و همکاری موثرتری را به عنوان یک تیم داشته باشید.
مکنالی، مربی را ترک کرد تا به احتمالات فکر کند.
زمان
۳ ساعت و ۱۱ دقیقه
حجم
۱۷۵٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۳ ساعت و ۱۱ دقیقه
حجم
۱۷۵٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد