دانلود و خرید کتاب صوتی انتقام بانو اژدها
معرفی کتاب صوتی انتقام بانو اژدها
کتاب صوتی انتقام بانو اژدها، نوشتهی کیت مکمولان، از مجموعهی مدرسه نابودکنندگان اژدها است. کتاب صوتی انتقام بانو اژدها داستان انتقامی است که مادر اژدها میخواهد از بچههای م.ن.ا بگیرد...
کتاب انتقام بانو اژدها را فرزانه مهری به فارسی ترجمه کرده است. شنیدن نسخه صوتی کتاب انتقام بانو اژدها با صدای اعظم حبیبی، خاطرهای لذتبخش برای شما است
دربارهی کتاب صوتی انتقام بانو اژدها
برادرهای ویگلاف همیشه در خانه او را دست میاندازند و اذیت میکنند. پدر و مادرش هم که اصلا عین خیالشان نیست! ویگلاف وقتی آگهی ثبتنام مدرسه نابودکنندگان اژدها را میبیند در مدرسه ثبتنام میکند. البته مشکلی وجود دارد؛ ویگلاف زورش حتی به اذیت کردن یک مورچه هم نمیرسد. اما از عقلش کمک میگیرد که مشکلاتش را حل کند. اما باید دید که اینبار چه کاری از دستشان برمیآید. آخر مادر اژدهاهایی که بچههایشان در مدرسه نابودکنندگان اژدها نابود شدند، حالا میخواهند انتقام بگیرند. انتقام بانو اژدها از ویگلاف و همهی بچههای مدرسه نابودکنندگان اژدها است. به نظرشما بچهها موفق میشوند یا اژدها؟
کتاب صوتی انتقام بانو اژدها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب صوتی انتقام بانو اژدها برای تمام بچهها و نوجوانهایی که کتابهای فانتزی دوست دارند، جذاب است. اگر از مدرسه نابودکنندگان اژدها کتابی خواندهاید و دوست داشتید، از شنیدن کتاب صوتی انتقام بانو اژدها لذت میبرید.
دربارهی کیت مکمولان
کیت مکمولان ۱۶ ژانویهی ۱۹۷۴ در سنت لوئیس، میسوری به دنیا آمد. او زندگی حرفهای خود را با شغل معلمی شروع کرد. کیت مکمولان مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته آموزش ابتدایی و از دانشگاه ایالتی اوهایو دریافت کرد. او تا به امروز حدود پنجاه جلد کتاب برای کودکان نوشته است. از میان دیگر آثار کیت مکمولان میتوان به انتقام بانو اژدها، سنگ سیاهچال، تربیت اژدها در ۹۷ مرحله، شاگرد جدید مدرسه، یک روز با شوالیه، گردش علمی در غبار مرگبار، پیرترین اژدهای جهان و... اشاره نمود.
جملاتی از کتاب صوتی انتقام بانو اژدها
تو سالن غذاخوری سرد و یخزدهی مدرسه نابودکنندگان اژدها، ویگلاف سر میز نشسته بود و به خوراک مارماهی لزج و ژلهمانند خودش خیره شده بود. به دوستش اریکا گفت: «از خوردن مارماهی برای صبونه داره حالم بهم میخوره!»
اریکا موهایش را از جلوی چشمهایش کنار زد و گفت: «باید عادت کنی ویگلاف!»
ویگلاف با لحن رقتانگیز گفت: «میدونم. میدونم خندق دور قلعه پر از مارماهیه! و از اونجایی که مدیر مدرسهمون میتونه مارماهی مفتی تهیه کنه، به دیگسوز اجازه نمیده که چیز دیگهای برای صبونه و ناهار و شام درست کنه.»
اریکا با یک تکه نان، آب سبز لجنی مارماهی را که ته بشقابش بود، جمع کرد و توی دهنش گذاشت. ویگلاف با خودش گفت: «چطور اینکارو میکنه؟!»
اریکا گفت: «بهبه چه خوشمزه است!» اریکا همهچیز مدرسه را دوست داشت. حتی مارماهی. او از اینکه هر روز صبح تلههای مارماهی را خالی کند، ناراحت نمیشد. ویگلاف مطمئن بود که به همین دلیل اریکا برندهی مدال بهترین نوآموز ماه شده. ویگلاف یک تکه از دم مارماهی را به دهنش گذاشت. نفرتانگیز بود. بشقابش را کنار زد و گفت: «بیا اریکا، مال تو.»
«هیس! من اریکم، یادته؟» اریکا سالن غذاخوری را از نظر گذراند تا ببیند آیا سر میزهای کناری، کسی صحبت آنها را شنیده یا نه.
«اگر مُردرِد بفهمه من دخترم و از مدرسه اخراجم کنه، تقصیر توئهها!...»
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
بهترین کتابی بود که تا حالا خوانده ام هیجانی و تخیلی