دانلود کتاب صوتی لم یزرع با صدای آرمان سلطان‌زاده + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب صوتی لم یزرع اثر محمدرضا بایرامی

دانلود و خرید کتاب صوتی لم یزرع

معرفی کتاب صوتی لم یزرع

کتاب صوتی لم یزرع، روایتی بدیع و نو از جنگ است. با نگاهی متفاوت به تمام تعصبات نژادی و قومی و رسومات پوسیده‌ای که زندگی را غیرقابل تحمل می‌سازند. محمدرضا بایرامی برای نوشتن کتاب لم یزرع، جایزه ادبی جلال آل‌احمد و جایزه کتاب سال را از آن خود کرد. نسخه صوتی کتاب را انتشارات آوانامه با صدای آرمان سلطان‌زاده تهیه و منتشر کرده است.

درباره‌ی کتاب صوتی لم یزرع

جنگ همیشه و همیشه، سیاه، کثیف و ویرانگر است. و محمدرضا بایرامی در کتاب لم یزرع این را به خوبی نشان داده است. او به سراغ آن طرف جنگ رفته است. یعنی آغازگران. سوژه‌ی این داستان، سربازی عراقی به نام سعدون است که عاشق دختری از اهل تسنن می‌شود. و البته که این چنین وصلتی را دو قبیله نمی‌توانند بپذیرند و تاب بیاورند. بعد از این ماجرا او  به طور داوطلبانه به جبهه‌های جنگ می‌رود و داستان عجیبی برای او در جبهه و در زادگاهی که از آن فراری بوده است، رقم می‌خورد.

ما در داستان، با خواندن بخش‌هایی که به کشتار شیعیان دجیل عراق می‌پردازد و با سعدون همدلی می‌کنیم و بار دیگر درمی‌یابیم که جنگ، از هر نوعی که باشد برای هر دو طرف جنگ، چیزی جز بدبختی ندارد.

کتاب صوتی لم یزرع را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب صوتی لم یزرع داستانی است که در دل جنگ اتفاق می‌افتد. اگر به خواندن رمان‌هایی از این دست و ادبیات جنگ علاقه‌مند هستید، این کتاب را از دست ندهید.

درباره‌ی محمدرضا بایرامی

محمدرضا بایرامی متولد ۱۳۴۰ در اردبیل است. بایرامی با کتاب کوه مرا صدا زد از قصه‌های سبلان توانست جایزه خرس طلایی و جایزه کبرای آبی سوییس و نیز جایزه کتاب سال سوییس را از آن خود کند. و در حال حاضر رئیس خانه داستان ایران است.

جملاتی از کتاب صوتی لم یزرع

باغ آباد خانواده‌ی سعدون، زمینی است مسطح و چند هکتاری، بیشترش را نخال‌های بزرگ و قدیمی پوشانده و چندین کرت را هم سبزی و سیفی کاشته‌اند. خلیل و سعدون هردو سیاه پوشیده‌اند. مشغول آبیاری هستند. سگشان هم با ان‌ها است و با هیجان اینطرف و آن طرف می‌رود. زمین در فاصله‌ی یکی دو کیلومتری خانه قرار دارد. طوری که از میان نخل‌ها می‌توان آن را دید. هرچند به سختی. خلیل آب را به کرت جدیدی برمی‌گرداند و روی پشته‌ای می‌نشیند به سیگار کشیدن. بیل را زیر بلندترین نخل، فرو کرده است توی خاک. سعدون آن را برمی‌دارد و شروع می‌کند به کار. نخل‌های تشنه آب را با ولع می‌بلعند. خلیل در حالی که تماشا می‌کند غرق در رضایت می‌شود. سعدون هم خوشحال است که پدر را شاد می‌بیند. زحمت زیادی در باغ کشیده، به خصوص در بستانش. خلیل می‌گوید: «تا چند وقت دیگه فرصت نمی‌کنیم بیایم اینجا...»


نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد