
دانلود و خرید کتاب صوتی ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات می دهد
معرفی کتاب صوتی ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات می دهد
کتاب صوتی ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات میدهد نوشتهی جرجیا پریچت و با ترجمهی لیدا هادی، داستانی طنزآمیز و پرماجرا برای کودکان و نوجوانان است که توسط انتشارات کتاب پارک منتشر شده است. این کتاب با گویندگی بهمن وخشور، سحر حسینی، هستی صادقی، یاسمن غدیرپور، آریا وخشور و ایلیا وخشور، فضای شاد و پرهیجانی را برای شنوندگان خلق میکند. روایت ماجراهای پسربچهای به نام ویلف و خواهر کوچکش دات، همراه با شخصیتهای بامزه و موقعیتهای غیرمنتظره، این اثر را به انتخابی جذاب برای علاقهمندان به داستانهای فانتزی و ماجراجویانه تبدیل کرده است. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات می دهد
کتاب صوتی ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات میدهد اثری از جرجیا پریچت است که با نگاهی طنز و خلاقانه به دغدغههای کودکان درباره ترس، شجاعت و دوستی میپردازد. داستان در قالب ماجراهای پسربچهای به نام ویلف روایت میشود که با ترسهای گوناگون دستوپنجه نرم میکند و ناگهان خود را درگیر سفری عجیب به گذشته و عصر دایناسورها میبیند. این کتاب با ترکیب عناصر فانتزی، شوخیهای کودکانه و موقعیتهای غیرمنتظره، فضایی سرشار از هیجان و خنده ایجاد کرده است. شخصیتهای فرعی مانند دات (خواهر کوچک ویلف)، آلن (دوست شرور)، کوین فیلیپس (سگ بامزه) و حتی شاه هنری هشتم، هرکدام رنگ و بوی خاصی به داستان میبخشند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر فصل با یک اتفاق تازه و چالش جدید همراه است و مخاطب را تا پایان با خود همراه میکند. جرجیا پریچت در این اثر، با زبانی سرزنده و شوخطبع، مفاهیمی چون پذیرش تفاوتها، اهمیت دوستی و مواجهه با ترسها را بهشیوهای غیرمستقیم و سرگرمکننده مطرح کرده است.
خلاصه کتاب ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات می دهد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان کتاب صوتی ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات میدهد با معرفی ویلف، پسربچهای خیالپرداز و ترسو آغاز میشود که فهرستی بلندبالا از ترسهایش دارد؛ از اسکلتها و شبهای تاریک گرفته تا دایناسورهای غولپیکر. خواهر کوچکش دات، عاشق دایناسورهاست و حتی اسمهای عجیب آنها را هم بلد است. مادرشان پیشنهاد میدهد که ویلف و دات به موزه دایناسورها بروند. ویلف با وجود ترسش، قبول میکند و با کلاه ایمنی و شیشه خردل سیاه برای مقابله با ترسهایش آماده میشود. در مسیر، دوست شرورشان آلن و سگش کوین فیلیپس هم به جمع آنها اضافه میشوند. در موزه، اتفاقات عجیبی رخ میدهد و ماجرا به اختراع ماشین زمان توسط آلن میرسد. گروه ناخواسته به گذشته سفر میکند و ابتدا سر از دوران هنری هشتم درمیآوردند و سپس به عصر دایناسورها پرتاب میشوند. آنها با دایناسورهای واقعی روبهرو میشوند و حتی با یک تیرانوساروس رکس دوست میشوند. ویلف با استفاده از دفترچه راهنمای «چطور ترسهایتان را کنار بگذارید»، تلاش میکند بر ترسهایش غلبه کند و در نهایت با کمک دوستان جدیدش، راهی برای بازگشت به خانه پیدا میکند. در این مسیر، ویلف یاد میگیرد که شجاعت فقط به معنای نترسیدن نیست، بلکه به معنای روبهروشدن با ترسها و کمک به دیگران است.
چرا باید کتاب ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات می دهد را بشنویم؟
کتاب صوتی ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات میدهد با طنز و تخیل، موضوعاتی مانند ترس، شجاعت و دوستی را بهشیوهای متفاوت و سرگرمکننده مطرح کرده است. روایت پرهیجان و شخصیتهای بامزه، شنونده را با موقعیتهایی روبهرو میکند که هم خندهدارند و هم آموزنده. این کتاب نهتنها به کودکان کمک میکند با ترسهایشان کنار بیایند، بلکه به آنها نشان میدهد که هرکسی میتواند در موقعیتهای سخت، راهحلهای خلاقانه پیدا کند. همچنین، حضور شخصیتهایی با ویژگیهای متفاوت، اهمیت پذیرش تفاوتها و همکاری را بهخوبی به تصویر کشیده است.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
شنیدن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که به داستانهای ماجراجویانه، طنز و فانتزی علاقه دارند یا با ترسهای کودکانه دستوپنجه نرم میکنند. همچنین برای کودکانی که دوست دارند درباره دایناسورها بیشتر بدانند یا به دنبال داستانهایی با پیامهای مثبت درباره دوستی و شجاعت هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب ویلف ترسوی بزرگ دایناسورها را نجات می دهد
«ویلف توی خانه نشسته بود و داشت به فهرست چیزهایی که ازشان میترسید، نگاه میکرد. اسکلتها؛ خون و رودهی حیوانات؛ شبهای تاریک؛ روی زمین لهشدن. آنطرف هم دات مشغول بازی خودش بود. داشت ادای دایناسورها را درمیآورد. آخر، عاشق دایناسورها بود. دات آنقدر دایناسورها را دوست داشت که باوجوداینکه هنوز نمیتوانست درست حرف بزند، اما اسم همهی دایناسورها را بلد بود. مثلاً بچهی فسقلی هنوز نمیتوانست بگوید بیسکویت، میگفت «ویسوویت»؛ پا هنوز بلد نبود رنگها را درست بگوید، به قرمز میگفت «قلمز»؛ آنوقت بدون اینکه ذرهای اشتباه کند، میتوانست اسم عجیب یک دایناسور را بارها و بارها از حفظ بگوید! مثلاً میتوانست بگوید «تریزیونساروس» یا «آنکیلوساروس» یا حتی «تیرانوساروس رکس»! عجیب است، نه؟! توی همین گیرودار مادر ویلف هم داشت به هردوی آنها تأکید میکرد که مبادا کفششان را لنگهبهلنگه بپوشند. تیرانوساروس دات جواب داد: «هوووووووووا...!» مادر گفت: «دات! دوست داری امروز همراه ویلف بری موزه و دایناسورها رو ببینی؟» تیرانوساروس دات دوباره جواب داد: «هووووووا...!» مادر پرسید: «تو که از موزه خوشت میاد، نه؟» تیرانوساروس دات گفت: «هووا..!».»
زمان
۲ ساعت و ۲ دقیقه
حجم
۱۶۸٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۲ ساعت و ۲ دقیقه
حجم
۱۶۸٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد