دانلود و خرید کتاب صوتی سفید برفی
معرفی کتاب صوتی سفید برفی
کتاب صوتی سفید برفی نوشتهٔ برادران گریم و ترجمهٔ امیرحسین میرزاییان است. مهدی فضلی و هوتن شاطری پور و فرزانه فایزی گویندگی این کتاب صوتی را انجام دادهاند و کارگاه فیلم و گرافیگ سپاس آن را منتشر کرده است؛ کتابی دربردارندهٔ یک افسانهٔ آلمانی مربوط به اوایل قرن نوزدهم میلادی.
درباره کتاب صوتی سفید برفی
کتاب صوتی سفید برفی یک افسانهٔ آلمانی مربوط به اوایل قرن نوزدهم میلادی را در بر گرفته است که برادران گریم آن را در اولین نسخه از مجموعهٔ «داستانهای پریان» در سال ۱۸۱۲ میلادی منتشر کردند. این افسانه، ماجرای شاهزادهخانم مهربان و زیبایی به نام سفیدبرفی است که با نامادری خودخواه و بدجنس خود زندگی میکند. نامادری از روی حسادت، قصد جانِ او را کرده است.
شنیدن کتاب صوتی سفید برفی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران مطالعهٔ افسانههای قدیم پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی سفید برفی
«وقتی که صبح شد، کوتولهها به سفید برفی گفتند که باید سرکارشان در معدن بروند. دانا به او گفت: «همینجا بمون و استراحت کن. اگر هم دلت خواست، کمی قدم بزن. اما مراقب باش، جنگل پناهگاه امنیه اما دشمنِ تو هم خیلی وحشتناکه. اگه اون بفهمه که تو زندهای...» سفید برفی گفت: «نگران نباش دانا. مطمئنم که هیچ اتفاق بدی نمیافته. کسی نمیدونه که این کلبهی وسط جنگل وجود داره. بنابراین کسی هم پیداش نمیکنه. حالا دیگه برید. اما قبل از رفتن، اجازه بدید یکییکی ازتون تشکر کنم.» وروجک در حالی که بقیه را هل میداد تا جلو بیاید گفت: «اول من، اول من.» خندانک با خنده گفت: «هه هه! نوبت رو رعایت کن بچهجون!» غرغرو با غرولند گفت: «به حال من که فرقی نداره کی اول باشه. تشکرها که تموم شد، بیایید بریم معدن. فقط دوباره خونه رو به هم نریزید.» بعد هم از کلبه بیرون رفت و در را پشتِ سرش بست. وقتی که همهی کوتولهها رفتند، سفید برفی تنها در خانه نشست و به اتفاقاتِ روز قبل، که زندگیاش را تغییر داده بود، فکر کرد. تا دیروز او شاهزاده خانم سرخوشی بود که زیباترین پیراهنهای دنیا را میپوشید و همهجا میرفت و حالا او میان جنگل پنهان شده بود و پیراهنش هم: «واقعاً کثیفه. وقتی توی جنگل میدویدم، پیراهنم حسابی کثیف شده. خوبه اون رو بشورم. شاید بتونم لباسهای کثیف کوتولهها رو هم بشورم.» سفید برفی به اینها فکر کرد اما وقتی چشمش به کپهی لباسهای کثیف هفت کوتوله که روی صندلی تلنبار شده بودند افتاد، فهمید که این کار فقط به زبان آسان است!»
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد