دانلود و خرید کتاب صوتی هفت بند
معرفی کتاب صوتی هفت بند
کتاب صوتی هفت بند نوشتهٔ راضیه تجار است. گویندگی این کتاب صوتی را ماهتینار احمدی انجام داده و نشر سماوا آن را منتشر کرده است؛ کتابی دربردارندهٔ یک مجموعه داستان کوتاه در باب جنگ ایران و عراق.
درباره کتاب صوتی هفت بند
کتاب صوتی هفت بند دربردارندهٔ داستان زندگی افرادی است که بهنوعی با جنگ در ارتباط بودند و زندگیشان تغییر کرده است. کتاب صوتی حاضر یک مجموعه داستان را ارائه کرده است؛ با نامهای «تصویرهاى شکسته»، «قاب انتظار»، «هفت بند»، «هود ج.»، «از ستاره تا ستارگان»، «عروج»، «نگهدارى لاله در باد سخت است»، «طلوع» و «سفر به ریشهها». این کتاب صوتی از تنهاییها، نگرانیها و مشکلات همسران رزمندگان، اسیران و مجروحان ایران در جنگ ایران و عراق سخن گفته است. نویسنده از نمادهایى مانند نى، ستاره، طلوع، لاله و... استفاده کرده است. راضیه تجار، نویسندهٔ زن برگزیدهٔ ادبیات دفاع مقدس از طرف حوزهٔ هنری بوده است. گفته شده است که او در آثارش به بخشهایی از این جنگ که به آن کمتر توجه شده، پرداخته است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
شنیدن کتاب صوتی هفت بند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره راضیه تجار
راضیه تجار در سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد. او فارغالتحصیل رشتهٔ روانشناسی، پژوهشگر، نویسنده و از اعضای هیئتمؤسس انجمن قلم ایران است. راضیه تجار فعالیتهای ادبی بسیاری مانند تدریس داستاننویسی (دانشگاه صداوسیما)، مسئولیت جلسات نقد و بررسی داستان در حوزهٔ هنری، همکاری با روزنامهٔ جامجم، مجلهٔ زن روز، مجلهٔ سروش، عضویت در شورای هنر، تدریس در خانهٔ داستان فرهنگسرای انقلاب و هلال احمر، سردبیری ادبیات داستانی و دبیری انجمن قلم ایران از بدو تأسیس را در کارنامهٔ خود دارد. رمانهای «کوچهٔ اقاقیا»، «نرگسها» و «هفتبند» که به عنوان رمان برتر یک دهه در آموزشوپرورش انتخاب شدند، از آثار او هستند.
بخشی از کتاب صوتی هفت بند
«پسر آیینه را روی پنجرهای میزان میکند. در قاب پنجره، کودکی است که با تیر و کمان به طرف گنجشکی نشانه رفته است.
پسر، با پرتاب سنگی، گنجشک را خبر میکند و پروازش را، از داخل آیینه، در دل آسمان دنبال میکند.
آیینه را به سویی دیگر میچرخاند؛ پنجرهای دیگر. دختری طناب به دست دارد و به سر آن، سبدی خالی. پسر پیش میرود. از گلهای کوچکی که بر شانهٔ دیواری ریخته، دستهگلی میسازد و به سبد میسپارد. دختر طناب را بالا میکشد. پسر آیینه را میچرخاند.
کودکی بر فراز بامی بادبادکی هوا کرده. چند کبوتر از عمق آیینه پرواز میکنند و در افق گم میشوند. پسر آیینه را طوری میچرخاند که کودک نیز همراه بادبادکش در فضا پرواز کند.
پسر به طرف خانه میآید، دوچرخهاش را برمیدارد و بعد به راه میافتد.
آیینهاش را روی دوچرخه طوری جاسازی میکند که اطرافش را ببیند. و راه میافتد.
تصویرهایی، بهسرعت و پیاپی، از جلو چشمانش میگریزند: مردی با گاری طوّافی، پر از میوهٔ تابستانی؛ پرندهای که در قفس به اینسو و آنسو میپرد؛ گدایی کور، که چون خود را تنها دیده، بینا شده است؛ پدربزرگی که با نوهاش فوتبال بازی میکند؛ رفتگری که در آشغالهای کنار جوی به دنبال ثروتی ناموجود میگردد؛ زن و مرد جوانی که کالسکهٔ کودکی را با لبخند جلو میرانند؛ پیرزنی که در کنار در حیاطی نشسته، بافتنی میبافد؛ چند بچه که در حال لیلی کردن هستند و فارغ از خواب ظهر...
پسر، برای گذر از خیابان، دوچرخه را متوقف میکند. حالا چشم از آیینه برداشته، به انتهای خیابان نگاه میکند. چند ماشین ارتشی از راه میرسند. چراغهای ماشینها روشن است و سربازها نوار بر سر بستهاند و بیرقی در دست دارند. یکی از سربازها خم شده، بیرقی را به سویش پرتاب میکند. روی آن، با خطی خوش، نوشته شده: «پیروزی نزدیک است».
سرباز دیگر پیشانیبند را از سر باز میکند و به سویش پرتاب میکند. روی آن نوشته شده: «یا الله».
ماشینها از او دور میشوند.
پسر، بیرق بر دوش، پیشانیبند را به پیشانی میبندد و دور میزند. در باد پیش میتازد و با لبخندْ عکس خود را در آیینه نگاه میکند. آیینه، بار دیگر، راهِ رفته را نشان میدهد. پنجرهها همه بازند و آشنایان قدیم به رویش لبخند میزنند.
لحظهای بعد، پسرک، پرچم بر دوش و پیشانیبند به پیشانی، در نهایت راه، از چشم آنها گم میشود.
صفی از دهها جوان دوازدهساله، پا بر رکاب، تا بینهایت آیینه، چشم پسرک را به نوازش مینشیند.»
زمان
۲ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۱۴۹٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۲ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۱۴۹٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
خوبه