دانلود و خرید کتاب صوتی ۱۰۱ سوالی که در دوران بیست سالگی باید از خود بپرسید

کتاب صوتی ۱۰۱ سوالی که در دوران بیست سالگی باید از خود بپرسید نوشتهٔ پل انگون و ترجمهٔ زهره بی آزار است. امیررضا علی زاده گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و رمانو آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب صوتی ۱۰۱ سوالی که در دوران بیست سالگی باید از خود بپرسید

احساس خمودگی ناشی از بزرگسالی دارید؟ نویسندهٔ کتاب صوتی حاضر معتقد است که به‌منظور یافتن دقیق‌­ترین پاسخ­‌ها به چالش­‌های زندگی در ۲۰ تا ۳۰سالگی، می‌بایست سؤالات مناسبی مطرح کنید. پل انگون ۱۲ سال برای رسیدگی و بررسی این موارد وقت گذاشته تا پس از پرسیدن ۱۰۱ پرسش حیاتی، دید عمیقی نسبت به مسائل گوناگون زندگی به شما بدهد. گزیده‌­ای از این سؤالات عبارت است از اینکه چگونه بفهمیم برای ازدواج آماده‌­ایم؟، هدف از سخت­ کارکردن و به‌دنبال موفقیت شغلی گشتن چیست؟، چطور تصمیم بگیرم وقتی نمی‌­دانم انتخاب‌کردن چیست؟، راه بیرون‌آمدن از زندگی مجازی به حقیقی چیست؟، چرا بعضی از متأهل‌ها زندگی آرامی دارند ولی دسته‌­ای پیوسته در حال مشاجره هستند؟، ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودم بسنجم؟، بنیاد زندگانی من چه چیزی است و آیا کسی را در تیم رؤیایی خویش دارم؟ کتاب صوتی ۱۰۱ سوالی که در دوران بیست سالگی باید از خود بپرسید، حالاتی نظیر ترسیدن از سقوط، رسیدن به مرز جنون، استرس و ناراحتی و ناتوانی در رها­کردن گذشته را با مثال­‌های متعددی شرح داده و درصدد رقم‌زدن بهترین ‌ها برای ۲۰ تا ۳۰ساله‌­ها بوده است. این کتاب صوتی به شما نشان داده که چگونه برای رسیدن به موفقیت و دوری از شکست، دیدگاه خود را تغییر دهید و به جوانان کمک می‌کند تا آگاهی بیشتری نسبت به خود و هم‌نسلانشان به دست آورند. 

شنیدن کتاب صوتی ۱۰۱ سوالی که در دوران بیست سالگی باید از خود بپرسید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به همهٔ افرادی که بین ۲۰ تا ۳۰ سال سن دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی ۱۰۱ سوالی که در دوران بیست سالگی باید از خود بپرسید

«سؤال ۱۳: آیا به کسی اطلاع داده‌ام که به کجا می‌روم؟

فیلم ۱۲۷ ساعت را دیده‌اید؟ فیلم فوق‌العاده‌ایست. این فیلم یک پیام تکان‌دهنده دارد و هشداری برای همه‌ی ماست که به ما می‌گوید باید مسائل را جدی بگیریم. اگر فیلم را ندیده‌اید، باید به شما بگویم جیمز فرانکو از ستارگان این فیلم است و نقش یک کوهنورد به نام آرون رالستون را بازی می‌کند. این کوهنورد در منطقه‌ای دورافتاده در یوتا، مشغول کوهنوردی‌ست که تخته‌سنگ بزرگی روی دستش می‌افتد و او را در همان جا زندانی می‌کند. رالستون در آن منطقه گرفتار می‌شود و با سرد شدن هوا و سخت‌تر شدن شرایط، به یک حقیقت تلخ پی می‌برد: «من به هیچ‌کس نگفتم کجا می‌روم». حالا هیچ‌کس نمی‌داند کجا به‌دنبال رالستون بگردد. هیچ‌کس برای نجات او نخواهد آمد. او کاملاً تنها مانده است. چرا که همیشه طوری زندگی کرده که گویی به هیچ‌کس نیاز نخواهد داشت.

لازم نیست ما هم حتماً یک کوهنورد مانند آرون رالستون باشیم تا این هشدارها را جدی بگیریم.»