دانلود و خرید کتاب صوتی هوش هیجانی

کتاب صوتی هوش هیجانی نوشتهٔ دانیل گلمن و ترجمهٔ غلامحسین خانقایی و با صدای امید تقوی است و آوانامه آن را منتشر کرده است. این کتاب صوتی می‌گوید که باور ما دربارهٔ هوش انسانی خیلی محدود است و مجموعه‌ای بسیار مهم از استعدادها و توانایی‌های حیاتی مؤثر در زندگی نادیده گرفته شده‌اند که باید به آن‌ها پرداخت.

درباره کتاب صوتی هوش هیجانی

هریک از احساسات و هیجان‌های موجود در مخزن احساسی ما، طبق مشخصه و سرنوشت زیستی معین خود، نقشی منحصربه‌فرد ایفا می‌کند:

در اثرِ «عصبانیت و خشم» خون به دست‌ها هجوم می‌آورد تا گرفتن جنگ‌افزار یا حمله به دشمن را آسان‌تر کند؛ تپش قلب افزایش می‌یابد، و یورش هورمون‌هایی نظیر آدرنالین موجب جهش و جنبشی از انرژی می‌شود که ما را به عمل شدید و تهاجمی توانا می‌سازد.

در اثر «ترس و هراس» خون به ماهیچه‌های اسکلتی بزرگ، نظیر ساق پاها هجوم می‌آورد تا فرار را برای ما آسان‌تر کند. همچنین رنگ از صورت می‌پرد؛ زیرا خون از آن به جاهای دیگر می‌رود. هم‌زمان بدن، حتی برای لحظه‌ای، خشک می‌شود تا شاید به این وسیله بتوانیم بررسی کنیم که آیا مخفی شدن واکنش بهتری است یا خیر.

در میان تغییرات اصلی زیست‌شناختی که در اثر «خوشحالی» ایجاد می‌شود باید از افزایش فعالیت یکی از مراکز مغزی که احساسات منفی را فرو می‌نشاند و انرژی موجود را افزایش می‌دهد و آرام‌شدن مراکزی که موجب افکار ناراحت‌کننده می‌شوند، صحبت کنیم؛ ولی از لحاظ فیزیولوژی، به‌جز آرامشی که موجب شود بدن سریع‌تر از عوارض زیست‌شناختی احساسات یأس‌آور بهبود یابد، تغییر دیگری حاصل نمی‌شود. این ترکیب‌بندی موجب آرامش عملی بدن، آمادگی و اشتیاق برای کارهای در دست اجرا و حرکت به‌سوی مجموعهٔ بزرگی از هدف‌ها می‌شود.

«عشق و احساسات لطیف» موجب تحریک پاراسمپاتیک می‌شوند؛ یعنی حالت فیزیولوژیکی خاصی که در مقابل حالت «جنگ یا گریز» قرار دارد که توسط ترس و عصبانیت ایجاد می‌شود. الگوی پاراسمپاتیک که موجب «پاسخ آرامش‌بخش» می‌شود، مجموعه‌ای سراسری از واکنش‌هاست که وضعیت عمومی آرامش و خرسندی را به‌وجود می‌آورد و موجب تسهیل همکاری با دیگران می‌شود.

بیان «تنفر و بیزاری» در تمام دنیا یکسان به‌نظر می‌رسد و القاکنندهٔ پیامی یکسان در مورد چیزی است که از لحاظ مزه یا بوی واقعی، یا مجازی، ناراحت‌کننده است.

یکی از وظایف اصلی «غم و اندوه» کمک به تعدیل عملکرد بدن در مقابل یک زیان مهم است، نظیر مرگ یکی از نزدیکان یا ناکامی بزرگ. اندوه موجب کاهش انرژی و شور و شوق فعالیت، به‌ویژه تفریح و سرگرمی و نشاط می‌شود و پس از عمیق‌تر شدن و تبدیل شدن به افسردگی، سوخت‌وساز بدن را کند می‌کند. این کناره‌گیری درون‌گرایانه فرصتی فراهم می‌کند تا برای زیان وارده یا امید ازدست‌رفته سوگواری کنیم، نتایج و پیامدهای آن برای زندگی‌مان را درک کنیم و برای فعالیت‌های جدید پس از بازگشت انرژی خود برنامه‌ریزی داشته باشیم. این کاهش انرژی به احتمال زیاد انسان‌های غمگین و آسیب‌پذیر اولیه را نزدیک خانه نگاه می‌داشت که امنیت بیشتری داشت.

کتاب صوتی هوش هیجانی به شما دربارهٔ تمام احساسات و هیجاناتتان توضیح می‌دهد و راه مدیریت آن‌ها را می‌آموزد.

شنیدن کتاب صوتی هوش هیجانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به پژوهشگران حوزهٔ هوش هیجانی و کسانی که می‌خواهند اطلاعات خود را در این زمینه بیشتر کنند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی هوش هیجانی

«به‌منظور درک بهتر کنترل قدرتمند هیجان‌ها بر ذهن متفکر و علت آماده به جنگ بودن دائمی احساس و عقل با هم به چگونگی توسعه و تکامل مغز انسانی توجه کنید. مغز انسان، با وزنی کمتر از یک‌ونیم کیلو همراه با سلول‌ها و مایع عصبی خود، از لحاظ بزرگی حدود سه‌برابر مغز نزدیک‌ترین پسرعموهای تکاملی‌ما، پستانداران غیرانسان، است. طی میلیون‌ها سال تکامل، مغز ما از پایین به بالا رشد کرده است، به‌طوری که مراکز بالاتر به عنوان مکمل بخش‌های پایین‌تر و قدیمی‌تر آن ایجاد شده‌اند (رشد مغز در جنین انسانی به‌طور تقریبی همین مسیر را طی می‌کند).

بدوی‌ترین بخش مغز ساقه یا ریشهٔ مغز است که دور قسمت بالایی نخاع شکل گرفته است. این بخش در همهٔ انواع حیوانی که چیزی بیش از حداقل دستگاه عصبی دارند مشترک است. ریشهٔ مغز، فعالیت‌های اصلی زندگی نظیر تنفس و سوخت‌وساز سایر اندام‌های بدن را تنظیم، و واکنش‌ها و حرکات کلیشه‌ای و ثابت را کنترل می‌کند. نمی‌توانیم بگوییم که این مغز بدوی قادر به فکر کردن یا یادگیری است، بلکه مجموعه‌ای از تنظیم‌کننده‌های از پیش برنامه‌ریزی شده است که زنده بودن بدن را تأمین و واکنش مناسب آن را برای بقا و زنده ماندن تضمین می‌کند. این مغز که در عصر خزندگان بالاترین رشد مغزی را نشان می‌داد، همانند ماری است که به نشانهٔ مقابله با حملات در حال فش‌فش کردن است.

مراکز هیجانی مغز از این بخش اولیه منشعب شدند. پس از میلیون‌ها سال تکامل، مغز متفکر یا «نیوکورتکس»، که به‌صورت پیاز بزرگی از نسوج به هم پیچیده لایه‌های بالایی را تشکیل می‌دهد، از این مراکز هیجانی منشعب شد. همین واقعیت که مغز متفکر از مغز هیجانی منشعب شده است، بخش اعظمی از رابطهٔ فکر و احساس را نشان می‌دهد ـ به این معنا که میلیون‌ها سال قبل از ایجاد مغز منطقی و عقلانی، مغز هیجانی در کلهٔ ما وجود داشته است.

قدیمی‌ترین ریشهٔ زندگی هیجانی ما در احساس بویایی، یا دقیق‌تر بگوییم، در بخش بویایی مغز قرار دارد و متشکل از سلول‌هایی است که بوها را می‌گیرد و تجزیه‌وتحلیل می‌کند. هر موجود زنده، چه خوراکی باشد یا زهرآگین، چه جفت جنسی باشد یا مهاجم یا شکار، امضا و نشانهٔ مولکولی مشخصی دارد که باد می‌تواند آن را در فضا حمل و منتشر کند. در آن دوران بدوی و اولیه، حس بویایی به صورت حس اصلی مورد نیاز برای زنده ماندن موجود زنده در آمده بود.

مراکز قدیمی احساس و هیجان کم‌کم از گوشهٔ مربوط به بویایی رشد کردند و درنهایت به‌اندازه‌ای بزرگ شدند که توانستند قسمت بالایی ساقهٔ مغز را بپوشانند. مرکز بویایی در مراحل ابتدایی خود حداکثر از چند لایهٔ نازک نرون تشکیل می‌شد که برای تجزیه‌وتحلیل بوها در یک محل جمع شده بود. یکی از لایه‌ها بوهای دریافتی را می‌گرفت و آن‌ها را به گروه‌های مختلف دسته‌بندی می‌کرد: بوی مواد خوراکی یا زهرآگین، بوی جفت جنسی، و بالاخره بوی دشمن یا شکار. و لایهٔ دیگری از سلول‌های آن، پیام‌های واکنشی را به سراسر دستگاه عصبی می‌فرستاد و به بدن دستور اقدام می‌داد تا تف کند، گاز بگیرد، نزدیک شود، فرار کند، یا موجود بودار را تعقیب کند.»