دانلود و خرید کتاب صوتی راهبی که فراری اش را فروخت (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب صوتی راهبی که فراری اش را فروخت (خلاصه کتاب)
کتاب صوتی راهبی که فراری اش را فروخت اثر معروف و الهامبخش رابین شارما است که با صدای دادبه دامهر میشنوید. این کتاب داستانی مناسب حال این روزها است که رسیدن به خواستهها تبدیل به رویا شده است. داستانی که به ما کمک میکند تا از اضطرابهای روزمره، دور بمانیم.
میکروکتابها چکیدهای از کتابهای اصلی هستند که در زمانی حدود ۵۰ دقیقه دانش کامل کتاب را در اختیار شما میگذارد و مهمتر اینکه فضای کتاب کامل حفظ شده و لذت مطالعه را از دست نمیدهید.
درباره کتاب صوتی راهبی که فراری اش را فروخت
زندگی امروزه ما، زندگی ماشینی است. ما تمام روزهایمان را با نگرانی و استرس سر میکنیم. همیشه میترسیم مبادا عقب بمانیم و همیشه نگرانیم که آیا درست و به اندازه کافی کار کردهایم یا نه؟
داستان راهبی که فراری اش را فروخت میخواهد به ما کمک کند تا فقط برای یک لحظه توقفی در این زندگی ماشینی ایجاد کنیم و از خودمان بپرسیم دنیایی که برای خود ساختهایم، همان چیزی بود که میخواستیم؟ یا برعکس کارهایی که هر روز انجام میدهیم، فقط ما فرسودهتر میکنند؟ رابین شارما در این کتاب صوتی با زبانی ساده به ما کمک میکند تا در پی کشف دنیایی برویم که واقعا میخواستیم بسازیم. به این ترتیب میتوانیم از نگرانیها و استرسهای روزمره دور شویم. او ما را با جولیان منتل آشنا میکند، وکیل موفقی که خلائی عمیق در زندگیاش احساس میکرد و روزی در پی پر کردن این جای خالی برآمد...
کتاب صوتی راهبی که فراری اش را فروخت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از شنیدن داستانهای انگیزشی و الهامبخش لذت میبرید و فرصت شنیدن نسخه کامل را ندارید، کتاب صوتی راهبی که فراری اش را فروخت (میکروکتاب) انتخاب مناسبی برای شما است.
درباره رابین شارما
رابین شارما، سخنران، نویسنده و مجری معرف برنامههای تلویزیونی در سال ۱۹۶۵ در کانادا به دنیا آمد. او سالهاست در زمینه توسعه فردی در حال نوشتن و آموزش به افراد مختلف است. ابتدا در رشته وکالت مشغول به کار بود اما در سن ۲۵ سالگی تصمیم گرفت این کار را کنار بگذارد و به یک سخنران انگیزشی تبدیل شود!
رابین شارما از ۱۹۹۴ تا به امروز ۱۳ کتاب منتشر کرده است که آخرین کتاب او «باشگاه ۵ صبحیها» به عنوان یک شاهکار شناخته شد. چراکه این این اثر موفق شد تحولی اساسی در مدیریت فردی ایجاد کند.
بخشی از کتاب صوتی راهبی که فراری اش را فروخت
جلسه بسیار مهمی در اتاق هیئتمدیره برگزار شد. هاردینگ «Harding» که شریک جولیان بود، با جمعیتی که در اتاق جمع شده بودند، صحبت کرد و گفت: «متاسفانه حامل خبرهای بدی هستم. دیروز جولیان در دادگاه دچار حمله قلبی شد و هم اکنون در بخش مراقبتهای ویژه بستری است. البته پزشکان گفتند که وضعیت او خوب است. اما جولیان تصمیم مهمی گرفته و میخواهد که برای همیشه شغل وکالت را کنار بگذارد»
من از این خبر متعجب شدم. فکرش را هم نمیکردم که جولیان بخواهد جا بزند و کارش را کنار بگذارد. البته کمی هم ناراحت شدم. با خودم گفتم که به احترام دوستی چند سالهمان، جولیان باید در ابتدا این موضوع را با من در میان میگذاشت. اما اتفاق بدتری هم افتاد. میخواستم به ملاقاتش بروم، اما اجازه نداد که ملاقاتمان در بیمارستان صورت بگیرد. به پرستارها گفته بود که به من بگویند خواب است و نباید مزاحم او شوم. با او تماس هم گرفتم، اما پاسخی نداد. احتمالا من او را به یاد زندگی گذشتهاش میانداختم، زندگی که میخواست هر چه سریعتر آن را فراموش کند. دلیلش هر چه که بود، بسیار ناراحت شدم که او اینگونه سرد با من رفتار میکند. به هر حال جولیان به هندوستان رفت. همه داراییهایش را فروخت و گفته بود که میخواهد جواب سوالاتش را در آن سرزمین مرموز پیدا کند. حالا او برای داشتن یک زندگی ساده، تلاش میکرد. سه سال از آن ماجرا گذشته بود و من به وکیلی مسن، خسته کننده و کمی غرغرو تبدیل شده بودم. اما یک خانواده خوب داشتم و وقتی که فرزندانم به دنیا آمدند، نگاهم به زندگی تغییر کرد و دوست داشتم در مورد معنای زندگی تحقیق کنم.
پدرم حرف جالبی به من زد و گفت: «جان، زمانی که در بستر بیفتی، هرگز این آرزو را نمیکنی که ایکاش بیشتر کار میکردم و زمان بیشتری را در دفتر کارم سپری میکردم.» به همین خاطر من تصمیم گرفتم که بیشتر با اعضای خانواده وقت بگذرانم. زندگی ساده، خوب و معمولی داشتم. سعی میکردم شنبهها گلف بازی کنم. اما هر بار که همه جا ساکت میشد، بیاختیار به جولیان فکر میکردم. با خودم میگفتم که الان دقیقا کجاست؟ آیا هنوز در هندوستان است یا به نپال سفر کرده است؟ فقط مطمئن بودم که جولیان دیگر کار حقوقی انجام نمیدهد.
دو ماه پیش اتفاقی افتاد که پاسخ سوالاتم را گرفتم. دستیارم ژنویو «Genevieve» وارد اتاق شد و گفت که شخصی میخواهد من را ملاقات کند و تا این ملاقات صورت نگیرد، قصد رفتن ندارد.
زمان
۲ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۱۷۰٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۲ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۱۷۰٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
کتابی عالی در صورتی که عمل کنیم به توصیه ها
افرادی مانند نویسنده ی این کتاب مصداق بازر یک فرد زرنگ در مواجهه با یک جماعت کثیر ساده و نادان هستند که به ثروتمند شدن نویسنده کمک میکنند