دانلود و خرید کتاب سوار سبزپوش آرزوها کمال السید ترجمه حسین سیدی
تصویر جلد کتاب سوار سبزپوش آرزوها

کتاب سوار سبزپوش آرزوها

نویسنده:کمال السید
انتشارات:نشر معارف
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سوار سبزپوش آرزوها

سوار سبزپوش آرزوها اثر کمال السید با ترجمه حسین سیدی در دفتر نشر معارف به چاپ رسیده است.

دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‏‌ها، در سال ۱۳۷۶ تأسیس شد و در سال ۱۳۷۹ به صورت رسمی آغاز به کار کرد. این انتشارات تلاش می‌کند از دریچه اسلام ناب به بازخوانى، بررسى، نقد و تولید اندیشه در عرصه‌هاى مختلف بپردازد.

از جمله این فعالیت‏‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان به چاپ بیش از ۱۱۰۰عنوان کتاب در زمینه دروس معارف اسلامى دانشگاه‌ها، اندیشه‏‌های امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبرى، پرسش‌ها و پاسخ‌هاى دانشجویى، معارف قرآن و اهل‏ بیت (ع)، دین‌پژوهى، اخلاق و عرفان، انقلاب اسلامى و تاریخ معاصر، مسائل جهان اسلام، غرب‏‌شناسی، شبهات فکری و عقیدتی، مسایل تاریخی و فلسفی، علوم انسانی، مسائل تربیتى، زن، خانواده و نقد فمینیسم و… اشاره کرد.

نشر معارف اخیراً نیز گام‌‏هایی در حوزه ادبیات داستانی برداشته است. این انتشارات با راه ‏اندازی ۳۰ مرکز فروشگاهی با عنوان تجاری «پاتوق کتاب» و همچنین برگزاری ۱۲ دوره مسابقات کتابخوانی «پویش روشنا» در سطح ملی، توانسته است گام‏‌های مفید و موثری در توزیع و ترویج کتابخوانی کشور بردارد.

آنچه این روزها بیش از هرچیز دغدغه نسل انقلابی است آشنایی جوانان و دانشجویان با حقیقت دین و معارف اسلام است، انتشارات در این زمینه پیشرو است و تلاش دارد پاسخی علمی و دینی برای تمام سوالات این نسل داشته باشد.

 درباره کتاب سوار سبزپوش آرزوها

 در این کتاب روایتی نو از زندگی و زمانه امام هادی، عسگری و مهدی علیهم السلام را می‌خوانید.

در این روایت داستانی روزگار این سه امام همام از نظر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به تصویر کشیده شده  است و در کنار ان ابعاد عرفانی۷ علمی مبارزاتی و اجتماعی و عاطفی زندگی این سه امام و فراز و فرودهای تاریخی زمانه شان با تکیه بر منابع معتبر بازسازی شده است. نگاه نو و نثر لطیف و دور از شعارزدگی از ویژگی های بارز این کتاب است. 

نویسنده بغدادی این اثر به دل هزارو چند سال پیش سفر می‌کند و شما را با خود با کوچه‌ پس‌کوچه‌های این شهر و شهرهایی مثل سامرا می‌برد. شهرهایی با خلیفه هایی که آبرو را به زر بخشیده‌اند. شهرهایی خوش با اسمانی آبی برای دنیادوستان، رامشگران و لذت‌جویان و و زندان ازادی خواهان، دین‌باوران و پاکدامنان.

ترجمه سوار سبزپوش آرزوها در بیست و دومین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم تهران، در بخش داستان بلند و رمان رتبه نخست را به دست آورد.

خواندن کتاب سوار سبزپوش آرزوها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به داستان‌های مستند تاریخی مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب سوار سبزپوش آرزوها

بحران بر سامرا چیره شده است. گردنکشان با نفوذ بازمانده از زمان متوکل، درنده‌خوتر از پیش، به منصب و دولتمردی گذشته خویش بازگشته‌اند. انتصاب ابن‌ابی‌شوارب به قاضی‌القضاتی، نشانگر آن است که دولت در برابر علویان، سیاست تازه‌ای در پیش گرفته است. او به محبت امویان شهره است! شورش‌های علوی، خاموش و شمار بسیاری از آنان دستگیر شده‌اند. بسیاری از رهبران علوی در سامرا جای داده شده و تحت نظر قرار گرفته‌اند. 

خانه امام هادی‌علیه‌السلام نیز در محاصره است. برخی از نمایندگان وی برای پنهان ماندن ارتباط ایشان با مردم، به حرفه‌ها و مشاغل مختلف می‌پردازند. تبهکاری‌های دولتمردان و غارت اموال مردم، سامرا را به آتشفشانی تبدیل کرده که همه چیز در لا به لای مذاب جاری آن ویران و جوی‌های خون جاری شود.

درگیری میان رهبران ترک به اوج خود رسیده است. بغاشرابی دست به کار محالی می‌زند: او می‌کوشد معتز را قانع کند تا از سامرا به بغداد کوچ کند، امّا تلاش او تأثیری ندارد.  نقشه‌ای دیگر می‌چیند: تصمیم دارد تا به همکاری صالح بن وصیف، طغیان کرده، معتز را سرنگون کند  و بر محافظان مغربی چیره گردد.

اندکی پیش از غروب آفتاب بشر برده‌فروش به محله درب الحصا می‌رسد. محلّی که خانه امام در آن جا قرار دارد. کنیز رومی با چشمانی که از امید می‌درخشد، در پی اوست. امام به دخترک خوشامد می‌گوید. خانه در آرامش غروب خفته است. حسن‌علیه‌السلام به عادت همیشه، برای نیایش، به طبقه زیرین منزل پناه برده است. جعفر هنوز به خانه برنگشته است. امام رو به کافور می‌کند و می‌فرماید:

ـ خواهرم حکیمه را بگو تا بیاید.

پیش از این، حکیمه با برادرش درباره ازدواج حسن سخن گفته بود؛ جوانی که عمرش از بیست گذشته بود، ولی به دلایلی که بر عمّه پنهان بود، پدر هنوز برای پسر، همسری برنگزیده بود. عمّه نمی‌دانست که پدر چشم انتظار دختری است که رنج‌های سرنوشت را تاب آورده باشد. تا پسری آورد که رؤیای پیامبران را واقعیت بخشد. تا به آدمی، کرامت و به زمین، سرسبزی و به روزگار، بهار را هدیه دهد. کودکی چنین، باید مادری داشته باشد از سرزمین دور. مادری با ویژگی‌های یوکابد مادر موسی و مریم دختر عمران. زیرا دیری نخواهد گذشت که آن کودک هیبت موسی و کرامات عیسی بن مریم را با خویش خواهد داشت.

و بدین گونه خداوندِ سرنوشت‌ها، ملیکا را برگزید تا رنج‌ها را تاب آورد، تا مسافت‌های طولانی را بپیماید، تا به خانه‌ای در محلّه درب الحصا وارد شود. اینک او برابر مردی تقریبا چهل ساله نشسته است؛ مردی که بی‌اندازه شبیه کسی بود که ملیکا در خواب دیده و موهایش سپید بود. 

حکیمه، آرزومندانه، از در درمی‌آید تا مهمان خجسته‌پی را ببیند. برادر به سویی اشاره می‌کند:

ـ اوست.

حکیمه با قدم‌های شوق به سوی دخترک می‌شتابد و او را در آغوش می‌کشد: «آه چه دختر کاملی!» ملیکا خم می‌شود و دست مبارک بانو را می‌بوسد. حکیمه همچنان به دختر می‌نگرد. دختری با چهره‌ای تابناک که شرم حضور، گونه‌هایش را گلگون کرده است.

امام به دختر می‌فرماید:

ـ عزّت اسلام و خواری مسیحیت را چگونه یافته‌ای؟

دخترک باادب پاسخ می‌دهد:

ـ ای پسر رسول خدا! چگونه زبان به شرح و بیان مطلبی بازگشایم که آن جناب از من بدان آگاه‌تر است.

امام با مهربانی می‌گوید:

ـ عزم آن دارم تا تو را گرامی دارم. کدام یک از این دو پیشنهاد را راغب هستی: یا ده هزار درهم دریافت کنی و یا به شرافت جاودانه نوید و ظفر یابی؟

ـ صد البته که بدان مژده جاودانه سرخوشم.

ـ پس تو را به آوردن کودکی بشارت می‌دهم که فرمانروای شرق و غرب خواهد شد و جهان را ـ آن چنان که از ستم آکنده شده است ـ از عدل و داد لبریز خواهد کرد.

ـ پدر مولود گرامی، چه کسی خواهد بود؟

و امام، به زبان رومی، پاسخ می‌دهد:

ـ کسی که رسول خداصلی‌الله‌علیه‌وآله، تو را برای او خواستگاری کرد.

در ذهن ملیکا، صحنه‌های واقعه آن روز و خواب شگفت‌انگیز آن شب، تداعی می‌شود؛ روزی که ستون‌ها فروشکست و صلیب‌ها فروریخت؛ روزی که حضرت مسیح، بزرگمرد عربی را در آغوش کشید؛ شبی که مریم مقدس به همراه بانویی ـ که ماه و خورشید او را فراگرفته و بر سرش تاجی آراسته از ستارگان درخشان بود ـ قدمی سرنوشت‌ساز در رؤیای ملیکا نهادند.

دختر خاموش و آرام نشسته است؛ گویی حوری بهشتی از جنان آمده است تا از والاترین تبار آدمیان، موعودی آسمانی را، بار گیرد.

امام رو به خواهرش کرده، می‌فرماید:

ـ ای دختر رسول خدا! مهمان گرامی را به خانه‌ات ببر و بکوش تا آنچه بانویی مسلمان باید بداند، بدو بیاموزی.

حکیمه، امر امام را، قیام می‌کند؛ دختر نیز برمی‌خیزد. دختری که بعدها به نام‌های متعددی خوانده شد: ریحانه، سوسن، نرگس و حدیثه؛ امّا نام حقیقی‌اش ملیکا است، که همچون راز پنهانش، پوشیده ماند.

در خدمت امام و به ظاهر، او کنیزی است همانند ماریا و نسیم؛ امّا در حقیقت، او بانوی کنیزان است. 

ملیکا به منزل بانویی نیکونهاد پای می‌نهد؛ بانویی که دختر امام، خواهر امام و عمّه امام است و سرنوشت چنین خواست تا گواه میلاد معجزه دهر نیز باشد.

روزها می‌گذرند و سامرا در میان دسیسه‌ها غوطه‌ور است. شیطان به گمراهی مردمان میان بسته، به بیداد برخاسته است. در روزگاری که همه چیز پایمال اسبان ترک‌هاست، خانه‌ای در محلّه درب الحصا لبریز از آرامش است. این جا، مردی می‌زید که به افق‌های دور می‌نگرد؛ به کاروان‌هایی که مسافران آینده‌اند. آینده‌ای که در آن سپیده جاویدان بدمد؛ کودکی متولد شود؛ سوار سبزپوش به دنیا آید؛ کسی که انسان‌های رنج کشیده را رهایی بخشد؛ بشارت پیشگویی‌های کهن، چشم به جهان گشاید و عیسی بن مریم در نماز و نیایش بدو اقتدا کند.

طاهره حسینی
۱۴۰۱/۰۶/۳۱

این کتاب واقعا بیان شیرینی داره یک کتاب عالی برای نوجوان هاست برای آشنایی با امام زمان

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

حجم

۲۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان