کتاب تماشاخانه کوچک هانا آرنت
معرفی کتاب تماشاخانه کوچک هانا آرنت
کتاب تماشاخانه کوچک هانا آرنت اثری از ماریون مولر کلار است. این اثر که در مجموعه افلاطونهای کوچک قرار دارد، ماجرای نمایشی است که هانا آرنت روزی در آینه میبیند...
نشر چشمه این اثر را با ترجمه سارا محمدی اردهالی و شیرین کریمی منتشر کرده است.
درباره کتاب تماشاخانه کوچک هانا آرنت
هانا آرنت، فیلسوف بزرگ یهودی ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن–لیمر، هانوفر آلمان متولد شد. او در دانشگاههای ماربورگ و فریبورگ در رشته فلسفه تحصیل کرد و از استادانی مانند مارتین هایدگر، ادموند هوسرل و کارل یاسپرس کسب تحصیل کرد. او از دانشگاه هایدلبرگ در رشته فلسفه درجه دکترا گرفت. زمان ظهور نازیسم و روی کارآمدن حکومت یهودی ستیز، او دستگیر شد و برای اینکه دوباره دستگیر نشود، با آغاز جنگ جهانی دوم به همراه همسرش به آمریکا مهاجرت کرد.
در آمریکا در دانشگاههای پرینستون و کالیفرنیا و کلمبیای امریکا به تدریس و پژوهش فلسفه پرداخت و در سال ۱۹۷۶ در نیویورک از دنیا رفت.
ماریون مولر کلار در کتاب تماشاخانه کوچک هانا آرنت داستان هانا را نوشته است که در آینه تصویر دختر کوچکی میبیند. دختری که گویی دوران کودکی خودش است. او دست در دست دختر در خیابانهای نیویورک قدم میزنند و به یک تماشاخانه میرسند. اما نمایشی که در آن اجرا میشود، خیلی ترسناک است. نمایش درباره شهری است که گرگی بدجنس دارد و دسته عروسکهایش آن را میگرداند...
اما هرچقدر داستان به پایانش نزدیکتر میشود، میشود دید که در روزهای تاریک هم امکان تغییر وجود دارد. میتوانیم امیدوار باشیم. آیا میتوان فکر کرد که زندگی واقعی هم مثل این نمایش است؟
کتاب تماشاخانه کوچک هانا آرنت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تماشاخانه کوچک هانا آرنت را به تمام علاقهمندان به فلسفه و کسانی که به کمی امیدواری نیاز دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تماشاخانه کوچک هانا آرنت
«هانا» (HANNAH) کلمهای است که آن را از هر سو میتوان خواند. هانا را میشود هم از اول و هم از آخر خواند. از چپ به راست و از راست به چپ، باز هانا خوانده میشود. هانا آرنت این را بهروشنی میدانست. گرچه روزِ بسیار سرد چهارم دسامبر ۱۹۷۵ دیگر بهتر از هر وقتی میدانست.
آن صبحِ خاص، هانا آرنت تصمیم میگیرد با کتابش، حیات ذهن۱، کنار بیاید. خم میشود روی روشویی و به صورتش آب میزند تا فکرش تازه شود. با خودش میگوید: «کِی آخرین کلمهٔ این کتاب را مینویسم؟ شاید این اولین کتابم دربارهٔ فلسفه باشد.» بعد هانای پیر در آینه لبخندِ شیطنتآمیزی میزند، اما...
هانا آرنت با شکوتردید دستش را میبرد سمت آینه. دختری در آینه است. زیرلب به دخترِ جوان، که کنارش ظاهر شده، میگوید: «تو کی هستی؟ حس میکنم میشناسمت.» دخترِ جوان با موی بافته سیاه و بلند روی آینه H- A- N- N- A- H را با انگشت مینویسد، اسمِ خودش را.
دختر برمیگردد و به دکوری که پشتش ظاهر شده نگاه میکند. ستونهای سنگیِ بلندی از چهار گوشه صحنه بالا میآیند.
پیرمردی در ردای سفید آهسته به سوی دخترک میآید و دستش را به سوی او دراز میکند.
هانای پیر هیجانزده و با صدای بلند میگوید: «ارسطو، دوستِ قدیمیِ من،»
«هانا دخترک عزیزم، ارسطو تو را به آگورا، میدان عمومی شهرِ باستانی خودش، دعوت میکند... میتوانی این پیشنهاد را رد کنی؟»
دختر دست ارسطو را میگیرد، اما همان وقت با صدای ناگهانیِ غرشی رنگش میپرد... دو چشمِ بزرگ و ترسناک پشتِ صحنه برق میزند.
هانای جوان میپرسد: «این دیگر چیست؟» میرود پشتِ دامن هانای پیر پنهان میشود و میگوید: «شبیه چشمهای گرگِ بدِ گنده است!»
ارسطو پاسخ میدهد: «ما حکمای یونانِ باستان تصمیم گرفتهایم از فضای عمومی شهرمان مراقبت کنیم و در برابر تمامِ کمبودها، خشونتها و زورگوییها بایستیم. برای همین آگورا دورتادور تو را گرفته است! برای اینکه مردم کالاها و ایدههایشان را آزادانه با یکدیگر در آگورا ردوبدل کنند، ما گرگ را پشتِ صحنه و در فضای خصوصی نگه میداریم. گرگ نمیتواند وارد فضای عمومی بشود.»
دختر میپرسد: «و آگورا صحنه کارهای سیاسی شماست؟»
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه
نظرات کاربران
لذت بردم از این کتاب با تمام نماد ها و مفاهیم فرامتنش روان بود.
اگر تفکر از انسان گرفته شود، به هر بردگی و ذلتی تن خواهد داد و در جامعه مدرن امروز، رسانه ها با کنترل ذهن ها و سرگرم کردن آدمها به لذت های پوچ، انسانهای مطیع پرورش میدن و به راحتی بر
عالی بود
کتابی سادهخوان برای همه که به اختصار مهمترین سوالها و نوشتههای هانا آرنت را طرح و به شکل داستانی میگوید.
کتابی ساده کوتاه و عمیق
عالی
این کتاب با اینکه برای رده سنی بزرگ سالان نیس ولی جملات کلیدی و جذابی داره حتما مطالعه کنید .