کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول
معرفی کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول
کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول اثر ناهید عبقری، روایتی از داستانهای مثنوی معنوی مولانا است که در چهار جلد منتشر شده است. این کتاب حکایاتی را که مولانا به نظم درآورده بود، در قالب نثر و داستان بازنویسی کرده است.
درباره کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول
مثنوی معنوی اثر ارزشمند مولوی، مولانا جلالالدین محمد بلخی شاعر و عارف و یکی از نخبگان نامی قرن هفتم هجری است. کتابی که بنا به گفته نشریه گاردین در در فهرست ۱۰۰ کتاب برتر تاریخ بشری قرار دارد و یکی از مهمترین منابع عرفانی و ادبی ایران زمین به حساب میآید.
در مثنوی قویترین اندیشههای عرفانی را در قالب شعر میخوانیم. مولانا برای آنکه جان کلام را به مخاطبانش منتقل کند، از تمثیلها و حکایتهای بسیاری بهره جسته است.
ناهید عبقری در کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول، داستانهای مثنوی را به نثر درآورده است و روایت و شرحی بر آنها نوشته است.
کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول را به تمام دوستداران آثار مولانا و علاقهمندان به ادبیات عرفانی پیشنهاد میکنیم
درباره مولانا
مولانا جلال الدین محمد بلخی به سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ، یکی از شهرهای کهن افغانستان امروزی متولد شد. اما چندسال بعد، پیش از حمله مغولان همراه با خانواده به قونیه مهاجرت کرد. او در آنجا بزرگ شد و مجالس وعض ترتیب میداد. شیخ شهر شده بود و از همین رو نمیتوانست به شیوه عرفا به سفر برود. در عوض شمس به سراغش آمد. شمس و مولانا مدتی در مصاحبت یکدیگر روزگار گذرانیدند و در همان دوران عمیقترین تحولات روحی در جلالالدین اتفاق افتاد و او را به چیزی تبدل کرد که امروز میشناسیم.
مولانا به جز مثنوی معنوی آثار دیگری هم دارد. فیه ما فیه که مجموعهای از نوشتههای او و شامل پاسخهای او به پرسشهای گوناگون اخلاقی، عرفانی، شرح و تفسیر آیات و احادیث و ... است. مکتوبات مولانا که نامههای او برای امور روزانه و جاری زندگی مریدان و آشنایان نوشت شده است. مجالس سبعه که خطابهها و موعظههای مولانا است و دیوان اشعارش که شامل شورانگیزترین غزلیات او است.
مولوی در سال ۶۷۲، پس از مدتی رنج بیماری و به دنبال تبی سوزان در قونیه درگذشت و مزارش میعادگاه اهل عرفان است.
بخشی از کتاب افسانه های کهن؛ جلد اول
باري، پس از آنکه شاه رنج فراوانی را تحمل کرد، متوجه شد که درمانِ این درد خارج از دانش و قدرت طبیبان و داروهاست و او باید به درگاه خداوند پناه ببرد و چاره را از او بخواهد؛ بنابراین خالصانه و از صمیم دل به راز و نیاز و نیایش پرداخت و ساعتها با پروردگار سخن گفت و در میان دعا و اشک و ناله به خواب رفت.
شَه چو عجزِ آن حکیمان را بدید
پا برهنه جانبِ مسجد دوید
رفت در مسجد سويِ محراب شد
سجدهگاه از اشک شه پر آب شد
در عالم رؤیا پیري نورانی را دید که به او گفت: فردا طبیبِ الهی به سوی تو میآید و میتوانی در نحوه درمان او، قدرت خدا را ببینی.
چون برآورد از میانِ جان خروش
اندر آمد بحرِ بخشایش به جوش
در میان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیري رو نمود
روز بعد، شاه که بر بامِ کاخ به انتظار ایستاده بود، پیري ظریف را مشاهده کرد که مانند یک خیالِ لطیف از دور میآید.
دید شخصی فاضلی، پر مایهیی
آفتابی در میانِ سایهیی
شاه به استقبال طبیبِ الهی رفت و با احترام او را به بالین کنیزک برد. پیرِ روحانی که هنگامِ معاینه نبض دختر را در دست داشت، از وی خواست تا احوال و سرگذشت خود را شرح دهد و وقتی که سخن به شهر سمرقند و روزگاری که او در آن میزیست، رسید، نبض کنیزک جهید و حالش دگرگون شد؛ پس طبیب الهی متوجه شد که علّت بیماري، عوامل جسمانی نیست؛ بلکه دلِ کنیزک گرفتار عشق و محبتی است که او را رنجور و ناتوان کرده است. طبیب الهی مدتی با کنیزک صحبت کرد و از اسرار دل او با خبر شد. آنگاه به شاه گفت: این دختر عاشقِ مرد زرگری است که در سمرقند زندگی میکند. عدهای را به آن شهر بفرست تا او را به اینجا بیاورند و اجازه بده که این دو با هم ازدواج کنند تا دختر نجات یابد.
حجم
۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
حجم
۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
نظرات کاربران
درود ؛ نمیدونم چرا نویسنده امانت را رعایت نکرده و دستکاری در مثنوی و به رای خودش شعراش رو تفسیر کرده متاسفانه ؟! در دفتر اول داستان شاه و کنیزک این بیت حذف شده اندرامد شادمان در راه مرد بی خبر