کتاب شازده کوچولو
معرفی کتاب شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو داستان سفر شازده کوچکی از سیارهاش به سمت زمین است. او که به دنبال دوست میگردد، سر راهش از سیارههای بسیاری دیدن میکند و چیزهای جالبی میبیند. بعدا تمام اینها را برای خلبان که در صحرا با او آشنا شده است، تعریف میکند...
درباره کتاب شازده کوچولو
شازده کوچولو، که در سیاره ب۶۱۲ ساکن است روزی تصمیم میگیرد سفر کند. او در سیارهاش گلی دارد که حسابی مغرور است اما دوستش دارد. شازده کوچولو در سر راهش به زمین از سیارههای زیادی عبور میکند و چیزهای عجیب بسیاری میبیند. آدم بزرگهایی که با آنها دیدار میکند کارهایی میکنند که او را وامیدارد تا بارها و بارها بگوید: این آدم بزرگها راستی راستی عجیبند...
باری، وقتی به زمین میرسد، در صحرا با خلبانی آشنا میشود که هواپیمایش خراب شده است. میان او و خلبان دوستی و رابطه عمیق و زیبایی شکل میگیرد. این دوستی به مرد کمک میکند تا معنای زندگی واقعی را پیدا کند. خلبان دوباره به یاد میآورد که زندگی کردن بدون سوال پرسیدن، بدون عشق و بی حضور بچهها بیمعنا است.
کتاب شازده کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شازده کوچولو را به تمام کاربران طاقچه پیشنهاد میکنیم زیرا همه از خواندن یک داستان لطیف، کوتاه، زیبا و فلسفی لذت میبرند.
درباره آنتوان دوسنت اگزوپری
آنتوان دو سنت اگزوپری، خلبان و نویسنده مشهور، ۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ در لیون فرانسه چشم به جهان گشود. او تا پیش از جنگ جهانی دوم، خلبان تجاری بود اما با آغاز جنگ، به نیروی هوایی فرانسه در شمال آفریقا پیوست. او کتاب مشهورش، شازده کوچولو را با الهام از دیدار با کودکی در آفریقا، نوشته است.
این کتاب تا به حال به بیش از سیصد زبان ترجمه شده و بارها مورد اقتباس تئاتری و سینمایی قرار گرفته است.
آنتوان دو سنت اگزوپری در ۱۹۴۴ از دنیا رفت و علت آن، حادثهای بود که برای هواپیمایش رخ داده بود. او بعد از مرگ به عنوان قهرمان ملی فرانسه شناخته شد.
بخشی از کتاب شازده کوچولو
شازده کوچولو گفت: «خیلی جالب است. این مردی است که یک شغل واقعی دارد!» و نگاهی به همه جای سیاره جغرافیدان انداخت. این باشکوهترین و بزرگترین سیارهای بود که شازده کوچولو تا به حال دیده بود.
شازده کوچولو گفت: «سیاره شما خیلی زیباست. اقیانوس هم دارد؟»
جغرافیدان گفت: «نمیتوانم بگویم،»
شازده کوچولو ناامید شد؛ «آه! کوه دارد؟»
جغرافیدان گفت: «نمیتوانم بگویم،»
«و شهر، و رودخانه و بیابان؟»
«این را هم نمیتوانم بگویم.»
«اما شما جغرافیدان هستید!»
جغرافیدان گفت: «دقیقاً. اما من کاشف نیستم. من در سیارهام حتی یک کاشف ندارم. جغرافیدان که نمیرود شهرها، رودخانهها، کوهها، دریاها، اقیانوسها و بیابانها را بشمارد. جغرافیدان بسیار مهمتر از این است که به چیزهای جزئی بپردازد. او از پشت میزش بلند نمیشود. او کاشفها را در اتاقش میپذیرد و سؤالهایی را از آنها میپرسد و خاطراتشان را مینویسد و اگر خاطرات یکی از آنها برایش جالب بود، دستور میدهد در مورد شخصیت اخلاقی کاشف تحقیق کنند.
«چرا؟»
«چون اگر کاشف دروغ باشد، کتابهای جغرافیا فاجعهبار میشوند. و جغرافیدانی که اهل مشروب باشد هم همینطور است.
شازده کوچولو پرسید: «او چرا؟»
«زیرا انسانهای مست همه چیز را دوتا میبینند. بعد جغرافیدان در جایی که یک کوه هست مینویسد دو کوه.»
شازده کوچولو گفت: «من یک نفر را میشناسم. که کاشف بدی میشود.»
«ممکن است. پس، زمانی که ثابت شود کاشف شخصیت اخلاقی خوبی دارد، دستور داده میشود روی کشفی که انجام داده تحقیق شود.»
«کسی میرود و کشفش را میبیند؟»
«نه. این کار خیلی سخت است. اما کاشف خودش باید مدرک ارائه دهد. مثلاً، اگر مسئله کشف یک کوه بزرگ است، باید سنگهای بزرگی از آن کوه بیاورد.»
ناگهان جغرافیدان هیجانزده شد و گفت: «اما تو از جای خیلی دوری هستی! تو یک کاشف هستی! باید سیارهات را برای من توصیف کنی!»
جغرافیدان دفتر بزرگش را باز کرد و مدادش را تیز کرد. ابتدا قبل از اینکه خاطرات کاشفها را با جوهر بنویسند آنها را با مداد مینویسند و منتظر میشوند تا کاشف دلایلش را ارائه کند، بعد آنها را با جوهر مینویسند.
جغرافیدان با امیدواری گفت: «خب؟»
شازده کوچولو گفت: «خب، جایی که من زندگی میکنم، خیلی جالب نیست. همه چیز خیلی کوچک است. من سه آتشفشان دارم. دو آتشفشان فعال هستند و آتشفشان دیگر در حال خاموش شدن است. اما هیچکس نمیداند چهوقت خاموش میشود.»
جغرافیدان گفت: «هیچکس نمیداند چه میشود.»
«من یک گل دارم.»
جغرافیدان گفت: «ما گلها را ثبت نمیکنیم.»
«چرا ثبت نمیکنید؟ گل زیباترین چیز سیاره من است!»
جغرافیدان گفت: «ما آنها را ثبت نمیکنیم چون فانی هستند.»
«فانی یعنی چه؟»
جغرافیدان گفت: «کتابهای جغرافیا، کتابهایی هستند، که بیشتر از همه کتابها، پیآمد دارند. هیچ وقت قدیمی نمیشوند. خیلی به ندرت پیش میآید که جای یک کوه تغییر کند. خیلی نادر است که آب یک اقیانوس خشک شود. ما چیزهای ابدی و ماندگار را مینویسیم.»
شازده کوچولو حرفش را قطع کرد: «اما ممکن است آتشفشانهای در حال خاموش شدن دوباره زنده شوند، 'فانی' چه معنی دارد؟»
جغرافیدان گفت: «این که آتشفشانها خاموش باشند یا روشن، برای ما یک معنی میدهد. چیزی که برای ما مهم است، کوه است که تغییر نمیکند.»
شازده کوچولو کسی بود که هیچ وقت در زندگیش هیچ سؤالی را بدون جواب رها نمیکرد. او دوباره تکرار کرد: «فانی یعنی چه؟»
«یعنی چیزی که در معرض خطر نابودی سریع است.»
«آیا گل من در خطر نابودی سریع است؟»
«حتماً اینطور است.»
شازده کوچولو با خودش گفت: «گل من فانی است و تنها چهار خار دارد که از خودش در برابر جهان دفاع کند. و من او را در سیارهام تنها گذاشتهام!»
این اولین لحظات پشیمانیاش بود. اما یکبار دیگر توانست شجاعتش را به دست آورد.
پرسید: «شما توصیه میکنید بروم و کجا را ببینم؟»
جغرافیدان جواب داد: «سیاره زمین، خیلی مشهور است.»
و شازده کوچولو به گلش فکر کرد.
حجم
۳۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۳۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
نظرات کاربران
+پادشاه به شازده کوچولو گفت : نرو، نرو! من تورا وزیر خود میکنم. شازده کوچولوگفت: -وزیرچی؟ +وزیر دادگستری. _اما اینجا درسیاره تو کسی نیست که بین آنها داوری کنم!! پادشاه جواب داد : ((پس باید خودت راقضاوت کنی. این کار خیلی سخت است. قضاوت کردن
واقعا زیبا بود. چند جا به فکر رفتم و چند مورد هم گریه کردم
بسیار زیباست متن ساده و روان دارد و بسیار جذاب و اموزنده است
این کتاب اولین کتابی بود که خوندم و این کتاب من رو بذای خوندن کتابای بیشتر کجکاو کرد. اگه می خواید تازه کتاب خوندن رو شروع کنید یا داخل ریدینگ اسلامپ هستین خیلی کتاب خوبیه چون کم حجمه، داستان جالی
خیلی قشنگ است بخونید.💖
یکی از بهترین ترجمه هایی بود که دیدم. دیالوگ ها مثل خود فیلم بودند.
کلی دیگه شازده کوچولو هست در طاقچه چه فرقی داره