دانلود و خرید کتاب شازده کوچولو آنتوان دوسنت اگزوپری ترجمه قهرمان عسکری
تصویر جلد کتاب شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو داستان سفر شازده کوچکی از سیاره‌اش به سمت زمین است. او که به دنبال دوست می‌گردد، سر راهش از سیاره‌های بسیاری دیدن می‌کند و چیزهای جالبی می‌بیند. بعدا تمام این‌ها را برای خلبان که در صحرا با او آشنا شده است، تعریف می‌کند...

درباره کتاب شازده کوچولو

شازده کوچولو، که در سیاره ب۶۱۲ ساکن است روزی تصمیم می‌گیرد سفر کند. او در سیاره‌اش گلی دارد که حسابی مغرور است اما دوستش دارد. شازده کوچولو در سر راهش به زمین از سیاره‌های زیادی عبور می‌کند و چیزهای عجیب بسیاری می‌بیند. آدم بزرگ‌هایی که با آن‌ها دیدار می‌کند کارهایی می‌کنند که او را وامی‌دارد تا بارها و بارها بگوید: این آدم بزرگ‌ها راستی راستی عجیبند...

باری، وقتی به زمین می‌رسد، در صحرا با خلبانی آشنا می‌شود که هواپیمایش خراب شده است. میان او و خلبان دوستی و رابطه‌ عمیق و زیبایی شکل می‌گیرد. این دوستی به مرد کمک می‌کند تا معنای زندگی واقعی را پیدا کند. خلبان دوباره به یاد می‌آورد که زندگی کردن بدون سوال پرسیدن، بدون عشق و بی حضور بچه‌ها بی‌معنا است. 

کتاب شازده کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

شازده کوچولو را به تمام کاربران طاقچه پیشنهاد می‌کنیم زیرا همه از خواندن یک داستان لطیف، کوتاه، زیبا و فلسفی لذت می‌برند. 

درباره آنتوان دوسنت اگزوپری 

آنتوان دو سنت اگزوپری، خلبان و نویسنده مشهور، ۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ در لیون فرانسه چشم به جهان گشود. او تا پیش از جنگ جهانی دوم، خلبان تجاری بود اما با آغاز جنگ، به نیروی هوایی فرانسه در شمال آفریقا پیوست. او کتاب مشهورش، شازده کوچولو را با الهام از دیدار با کودکی در آفریقا، نوشته است. 

این کتاب تا به حال به بیش از سیصد زبان ترجمه شده و بارها مورد اقتباس تئاتری و سینمایی قرار گرفته است. 

آنتوان دو سنت اگزوپری در ۱۹۴۴ از دنیا رفت و علت آن، حادثه‌ای بود که برای هواپیمایش رخ داده بود. او بعد از مرگ به عنوان قهرمان ملی فرانسه شناخته شد.

بخشی از کتاب شازده کوچولو

شازده کوچولو گفت: «خیلی جالب است. این مردی است که یک شغل واقعی دارد!» و نگاهی به همه جای سیاره جغرافی‌دان انداخت. این باشکوه‌ترین و بزرگ‌ترین سیاره‌ای بود که شازده کوچولو تا به حال دیده بود.

شازده کوچولو گفت: «سیاره شما خیلی زیباست. اقیانوس هم دارد؟»

جغرافی‌دان گفت: «نمی‌توانم بگویم،»

شازده کوچولو ناامید شد؛ «آه! کوه دارد؟»

جغرافی‌دان گفت: «نمی‌توانم بگویم،»

«و شهر، و رودخانه و بیابان؟»

«این را هم نمی‌توانم بگویم.»

«اما شما جغرافی‌دان هستید!»

جغرافی‌دان گفت: «دقیقاً. اما من کاشف نیستم. من در سیاره‌ام حتی یک کاشف ندارم. جغرافی‌دان که نمی‌رود شهرها، رودخانه‌ها، کوه‌ها، دریاها، اقیانوس‌ها و بیابان‌ها را بشمارد. جغرافی‌دان بسیار مهم‌تر از این است که به چیزهای جزئی بپردازد. او از پشت میزش بلند نمی‌شود. او کاشف‌ها را در اتاقش می‌پذیرد و سؤال‌هایی را از آن‌ها می‌پرسد و خاطراتشان را می‌نویسد و اگر خاطرات یکی از آن‌ها برایش جالب بود، دستور می‌دهد در مورد شخصیت اخلاقی کاشف تحقیق کنند.

«چرا؟»

«چون اگر کاشف دروغ باشد، کتاب‌های جغرافیا فاجعه‌بار می‌شوند. و جغرافی‌دانی که اهل مشروب باشد هم همین‌طور است.

شازده کوچولو پرسید: «او چرا؟»

«زیرا انسان‌های مست همه چیز را دوتا می‌بینند. بعد جغرافی‌دان در جایی که یک کوه هست می‌نویسد دو کوه.»

شازده کوچولو گفت: «من یک نفر را می‌شناسم. که کاشف بدی می‌شود.»

«ممکن است. پس، زمانی که ثابت شود کاشف شخصیت اخلاقی خوبی دارد، دستور داده می‌شود روی کشفی که انجام داده تحقیق شود.»

«کسی می‌رود و کشفش را می‌بیند؟»

«نه. این کار خیلی سخت است. اما کاشف خودش باید مدرک ارائه دهد. مثلاً، اگر مسئله کشف یک کوه بزرگ است، باید سنگ‌های بزرگی از آن کوه بیاورد.»

ناگهان جغرافی‌دان هیجان‌زده شد و گفت: «اما تو از جای خیلی دوری هستی! تو یک کاشف هستی! باید سیاره‌ات را برای من توصیف کنی!»

جغرافی‌دان دفتر بزرگش را باز کرد و مدادش را تیز کرد. ابتدا قبل از این‌که خاطرات کاشف‌ها را با جوهر بنویسند آن‌ها را با مداد می‌نویسند و منتظر می‌شوند تا کاشف دلایلش را ارائه کند، بعد آن‌ها را با جوهر می‌نویسند.

جغرافی‌دان با امیدواری گفت: «خب؟»

شازده کوچولو گفت: «خب، جایی که من زندگی می‌کنم، خیلی جالب نیست. همه چیز خیلی کوچک است. من سه آتشفشان دارم. دو آتشفشان فعال هستند و آتشفشان دیگر در حال خاموش شدن است. اما هیچ‌کس نمی‌داند چه‌وقت خاموش می‌شود.»

جغرافی‌دان گفت: «هیچ‌کس نمی‌داند چه می‌شود.»

«من یک گل دارم.»

جغرافی‌دان گفت: «ما گل‌ها را ثبت نمی‌کنیم.»

«چرا ثبت نمی‌کنید؟ گل زیباترین چیز سیاره من است!»

جغرافی‌دان گفت: «ما آن‌ها را ثبت نمی‌کنیم چون فانی هستند.»

«فانی یعنی چه؟»

جغرافی‌دان گفت: «کتاب‌های جغرافیا، کتاب‌هایی هستند، که بیشتر از همه کتاب‌ها، پی‌آمد دارند. هیچ وقت قدیمی نمی‌شوند. خیلی به ندرت پیش می‌آید که جای یک کوه تغییر کند. خیلی نادر است که آب یک اقیانوس خشک شود. ما چیزهای ابدی و ماندگار را می‌نویسیم.»

شازده کوچولو حرفش را قطع کرد: «اما ممکن است آتشفشان‌های در حال خاموش شدن دوباره زنده شوند، 'فانی' چه معنی دارد؟»

جغرافی‌دان گفت: «این که آتشفشان‌ها خاموش باشند یا روشن، برای ما یک معنی می‌دهد. چیزی که برای ما مهم است، کوه است که تغییر نمی‌کند.»

شازده کوچولو کسی بود که هیچ وقت در زندگیش هیچ سؤالی را بدون جواب رها نمی‌کرد. او دوباره تکرار کرد: «فانی یعنی چه؟»

«یعنی چیزی که در معرض خطر نابودی سریع است.»

«آیا گل من در خطر نابودی سریع است؟»

«حتماً این‌طور است.»

شازده کوچولو با خودش گفت: «گل من فانی است و تنها چهار خار دارد که از خودش در برابر جهان دفاع کند. و من او را در سیاره‌ام تنها گذاشته‌ام!»

این اولین لحظات پشیمانی‌اش بود. اما یک‌بار دیگر توانست شجاعتش را به دست آورد.

پرسید: «شما توصیه می‌کنید بروم و کجا را ببینم؟»

جغرافی‌دان جواب داد: «سیاره زمین، خیلی مشهور است.»

و شازده کوچولو به گلش فکر کرد.

معرفی نویسنده
عکس آنتوان دوسنت اگزوپری
آنتوان دوسنت اگزوپری
فرانسوی | تولد ۱۹۰۰ - درگذشت ۱۹۴۴

آنتوان دوسنت اگزوپری، نویسنده و خلبان فرانسوی است که با جاودانه «شازده کوچولو» در تاریخ ادبیات جهان ماندگار شد. او که یک خلبان غیرنظامی موفق در پیش از آغاز جنگ جهانی دوم است، با برافروخته شدن شعله‌های جنگ به نیروی هوایی فرانسه پیوست. اما اشغال زودهنگام و رعدآسای فرانسه توسط قوای نازی، او را بر آن داشت تا به آمریکا برود و به جریانی بپیوندد که می‌کوشید ایالات متحده را مجاب کند تا وارد جنگ شود. سپس باز در جایگاه یک خلبان جنگی به نیروهای ارتش آزادی‌بخش فرانسه پیوست. او در این زمان از نظر سنی برای این کار پرخطر، نسبت به دیگر خلبانان، مسن‌تر و آسیب‌پذیرتر بود. در یکی از پروازهای عملیاتی بر فراز مدیترانه، ناپدید شد و به نظر می‌رسد در همین زمان جان باخته باشد.

فاطمه
۱۴۰۰/۰۸/۲۲

+پادشاه به شازده کوچولو گفت : نرو، نرو! من تورا وزیر خود میکنم. شازده کوچولوگفت: -وزیرچی؟ +وزیر دادگستری. _اما اینجا درسیاره تو کسی نیست که بین آنها داوری کنم!! پادشاه جواب داد : ((پس باید خودت راقضاوت کنی. این کار خیلی سخت است. قضاوت کردن

- بیشتر
احسان
۱۴۰۰/۰۵/۲۷

واقعا زیبا بود. چند جا به فکر رفتم و چند مورد هم گریه کردم

ازاده
۱۴۰۰/۰۴/۱۴

بسیار زیباست متن ساده و روان دارد و بسیار جذاب و اموزنده است

luna
۱۴۰۲/۰۸/۲۰

این کتاب اولین کتابی بود که خوندم و این کتاب من رو بذای خوندن کتابای بیشتر کجکاو کرد. اگه می خواید تازه کتاب خوندن رو شروع کنید یا داخل ریدینگ اسلامپ هستین خیلی کتاب خوبیه چون کم حجمه، داستان جالی

- بیشتر
حیدری
۱۴۰۰/۱۱/۰۸

خیلی قشنگ است بخونید.💖

یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
۱۴۰۰/۰۹/۲۸

یکی از بهترین ترجمه هایی بود که دیدم. دیالوگ ها مثل خود فیلم بودند.

عالی
۱۴۰۱/۰۱/۰۹

کلی دیگه شازده کوچولو هست در طاقچه چه فرقی داره

«عمری که برای گل سرخت گذاشته‌ای باعث شده گل سرخت این‌قدر مهم شود.»
Fateme Soltani
روباه را به یاد آوردم. اگر کسی اجازه دهد اهلیش کنند، خودش را در معرض خطر گریه‌کردن قرار داده است.
Fateme Soltani
«شماها اصلاً مثل گل سرخ من نیستید، و هنوز هیچ چیزی نیستید. هیچ‌کس شما را اهلی نکرده است و شما هم هیچ‌کس را اهلی نکرده‌اید و درست مثل روباه من هستید وقتی که اولین بار او را دیدم. فقط یک روباه مثل صد هزار روباه دیگر بود. اما حالا او را دوست خودم کرده‌ام و حالا در همهٔ دنیا تک است. و گل‌ها خیلی خجالت‌زده شدند. و ادامه داد: «شما خیلی زیبا هستید، اما خالی هستید، کسی نمی‌تواند برایتان بمیرد. مطمئن باشید، وقتی که یک رهگذر عادی گل من را می‌بیند همان فکری را می‌کند که وقتی که شما را می‌بیند- اما او خودش برای من مهم‌تر از صدها گل سرخ مثل شماست، چون من فقط او را آب داده‌ام، چون فقط او را زیر حباب شیشه‌ای قرار داده‌ام، چون فقط برای او حفاظ درست کرده‌ام، چون فقط برای او کرم‌های ابریشم را کشته‌ام (به جز این که دو یا سه تا از کرم‌ها را که نگه داشته‌ام تا پروانه شوند)، چون فقط به گریه‌ها و یا فخرفروشی‌های او گوش کرده‌ام، یا حتی وقتی که او چیزی نمی‌گفت او را نگاه کرده‌ام چون او گل سرخ من است.
Fateme Soltani
«تحسین یعنی چه؟» «تحسین یعنی این‌که به نظر تو من خوش‌تیپ‌ترین، خوش‌لباس‌ترین، ثروتمندترین و هوشمندترین آدم روی این سیاره هستم.» «اما شما تنها آدم روی سیاره خودت هستی!»
Fateme Soltani
مرد دائم‌الخمر با صدای محزونی گفت: «می می‌خورم.» شازده کوچولو پرسید: «چرا می می‌خوری؟» مرد دائم‌الخمر جواب داد: «که فراموش کنم.» شازده کوچولوکه دلش برای او سوخت گفت: «چه چیزی را فراموش کنی؟» مرد دائم‌الخمر سرش را پایین انداخت و اعتراف کرد: «فراموش کنم که شرمنده‌ام.» شازده کوچولو که می‌خواست به او کمک کند با سماجت پرسید: «شرمنده از چی؟» مرد دائم الخمر جواب داد: «شرمنده از نوشیدن می!» و در سکوتی غیرقابل نفوذ فرو رفت و حرفش را تمام کرد.
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
روباه گفت: «آدم‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند، اما تو نباید آن را فراموش کنی. تو تا آخر عمرت مسئول چیزی هستی که آن را اهلی کرده‌ای. تو مسئول گل سرخت هستی...
Fateme Soltani
شازده کوچولو گفت: «آدم‌های سیارهٔ تو پنج هزار گل سرخ را در یک باغ می‌کارند و به دنبال گلی می‌گردند و آن گل را پیدا نمی‌کنند.»
احسان
رفتم. من تنهاتر از ملوان کشتی شکسته‌ای
کاربر ۱۴۴۳۶۶۹
و به عبارت دیگر، حدود ۲.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ آدم بزرگ دارد.
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
«هیچ‌کس نمی‌داند چه می‌شود.»
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
«آدم بزرگ‌ها خیلی عجیب هستند.»
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
«پس باید خودت را قضاوت کنی. این کار خیلی سخت است. قضاوت کردن در مورد خودت خیلی سخت‌تر از قضاوت کردن در مورد دیگران است. اگر بتوانی به درستی در مورد خودت قضاوت کنی، پس واقعاً آدم عاقلی هستی.»
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
«پس باید خودت را قضاوت کنی. این کار خیلی سخت است. قضاوت کردن در مورد خودت خیلی سخت‌تر از قضاوت کردن در مورد دیگران است. اگر بتوانی به درستی در مورد خودت قضاوت کنی، پس واقعاً آدم عاقلی هستی.»
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
«هیچ‌کس هرگز از جایی که در آن است راضی نیست.»
Fateme Soltani
آدم‌های متکبر هرگز هیچ چیزی غیر از ستایش خودشان را نمی‌شنوند.
Fateme Soltani
اگر گلی را دوست داشته باشی که در ستاره دیگری زندگی می‌کند، نگاه کردن به آسمان در شب‌لذت بخش است. تمام ستاره‌ها پر از گل می‌شوند...»
احسان

حجم

۳۲۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۳۲۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان