کتاب نمایشنامه انتقام در طبقه چهارم
معرفی کتاب نمایشنامه انتقام در طبقه چهارم
نمایشنامه انتقام در طبقه چهارم نوشته مهدی فروغی است که در انتشارات آرنا به چاپ رسیده است. این اثر داستانی را روایت میکند که سالها پیش توسط نویسنده در ژانر رمان به رشته تحریر درآمد، اما در بررسیهای بعدی پس از تغییرات اساسی در سبک نوشتاری، حذف کاراکترهای فرعی، کاهش شمار کاراکترهای اصلی و نیز حذف توصیفات، به صورت یک نمایشنامه دیالوگمحور چاپ و منتشر شد.
درباره کتاب نمایشنامه انتقام در طبقه چهارم
داستان با یک جلسه بازجویی جنایی آغاز میشود. یک ممیّز مالیاتی به نام مریم آشتیانی در صحنه جرم دستگیر شده و همان لحظه به قتل اعتراف کرده است. بازجو در جست و جوی انگیزه قتل است. مقتول یک مرد سالخورده است که بنا بر ادعای قاتل، او را در کودکی مورد تجاوز قرار داده است. بازجو برای قاتل به خاطر گذشته دردناکش ابراز تأسف میکند و این باعث میشود که واکنش تند زن برانگیخته شود. قاتل در روند بازجویی به شرح نقشه خود برای انتقام از متجاوز میپردازد و بازجو در تمام این مدت رفتار و گفت و گویی دوستانه با او پیش میبرد، تا این که در ادامه داستان با حقیقتی مربوط به زن و مقتول روبرو میشویم!
خواندن کتاب نمایشنامه انتقام در طبقه چهارم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به نمایشنامه و داستان فارسی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب نمایشنامه انتقام در طبقه چهارم
زن: هوم، تأسف شما به چه درد من میخوره ستوان؟ ببینم، با تأسفتون میتونین گذشته منو بهم برگردونین؟ تازه، حقیقت اینه که الآن من به دست خود شما اسیر هستم تا به نحو احسن مجازاتم کنین.
بازجو: البته به دست من که اسیر نشدین و درضمن...
زن: حالا به دست شما نه و به دست همکاراتون. مگه فرقی هم میکنه؟ به هرحال کسی که الآن در مقابل من وایساده، خود شمایین. مگه شما یه تافته جدا بافته...
بازجو: بله، بله، کاملاً حق با شماست. اما دست کم باید این نکته رو بدونین که مجازات کردن دیگه به هیچ وجه وظیفه و کار من نیست. حکم مجازات با دادگاهه.
زن: هوم! شما چقدر راحت حرف میزنین. ستوان، من اون کثافت رو کشتم و خودمم به خاطر این قتل اعدام میشم. گیرم این اعدام در مقابل اون قتل. اما سوالم از شما اینه: بلایی که اون سر من اورد با چی جبران میشه؟ با تأسفتون؟
بازجو: من فقط خواستم به عنوان یه همنوع باهاتون ابراز همدردی کرده باشم؛ به عنوان یه انسان!
زن: جالبه! کسی که قراره منو بسپره به دست مأمورین اعدام، کسی که قصد داره تمام سعی و تلاشش رو بکنه تا هیچ کم و کسری تو پروندهم نباشه، باهام ابراز همدردی میکنه!
بازجو: البته شما که خودتون به عمل قتل اعتراف کردین. درضمن همدردی من با شما صرفاً به خاطر گذشتهتونه؛ گذشتهای که خودتون تعریف کردین؛ وگرنه جرمی که مرتکب شدین رو شدیداً و اکیداً محکوم میکنم؛ اونم نه صرفاً به عنوان یه کارآگاه و مأمور قانون، بلکه حتی به عنوان یه شهروند. اینم اضافه کنم که حکم دادگاه از الآن حتی برای منم مشخص نیست چیه.
زن: البته شما هرچی باشه، بازم مأمور قانونین. بنابراین مواظب باشین از محکمکاری تو پرونده غفلت نکنین، چون با یه خطای شما ممکنه یه وقت من تو دادگاه تبرئه بشم!
بازجو: شما فکر میکنین راهی که خودتون رفتین درست بوده؟ شما خودتون با ارتکاب این جرم تونستین گذشتهتون رو جبران کنین؟ واقعاً تونستین؟
زن: نه، نتونستم. اصلاً قصدم هم این نبود. اما دست کم تونستم دل داغدیده خودمو خنک کنم؛ دل داغدیده خودم؛ بعد از بیست و یک سال انتظار!
بازجو: گمون نمیکنم به یه همچین قیمتی میارزید.
زن: بله، بایدم این حرف رو بزنین. چون چنین بلایی سر شما یا دخترتون یا همسرتون یا مادرتون که نیومده. این من بودم که قربونی شدم. من! که برای شما فقط یه غریبهم.
بازجو: به هرحال همون طور که خودتون گفتین، من مأمور قانونم؛ و یکی از دلایل مهم ایجاد قانون جلوگیری از انتقام شخصیه؛ البته تا جایی که میتونه. توی تمام دنیا همینجوره؛ و در هر صورت ما موظفیم فقط و فقط کار خودمون رو انجام بدیم، وگرنه اگه انتقام شخصی مجاز باشه، به یه روال تبدیل میشه؛ و اون موقع دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه. تازه بگذریم از این که اونوقت هرکس میتونه هر بلایی سر هرکس دلش خواست بیاره و بعد ادعا کنه که طرف قبلاً با من یا بابام یا ننهم فلان کار یا بهمان کار رو کرده. مطمئنم که خودتون میفهمین چی میگم.
زن: بله، میفهمم.
حجم
۳۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۳۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
نظرات کاربران
تا آخرش همونه که صفحه اول میبینی