کتاب عقاید یک دلقک
معرفی کتاب عقاید یک دلقک
کتاب عقاید یک دلقک داستانی از هاینریش بل، نویسنده برنده جایزه نوبل ادبی، با ترجمه طیبه احمدوند است. این داستان که روایتی از زندگی عاشقانه یک دلقک است، نقدی هم بر شرایط آلمان پس از دوران هیتلر دارد.
درباره کتاب عقاید یک دلقک
عقاید یک دلقک، ماجرای زندگی دلقکی به نام هانس شینر است که همسرش او را ترک کرده است. این داستان را در زمره آثار تاثیرگذار قرن بیستم میدانند که به خوبی از شرایط زندگی در آلمان بعد از هیتلرها سخن گفته است. داستانی که آثار جنگ را بر خانوادهها نشان میدهد و یک روایت عاشقانه هم در دل خود دارد.
ماری، معشوقه هانس، بعد از شش سال زندگی با او، ترکش کرده است تا با فردی کاتولیک ازدواج کند. هانس در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده است اما به دلیل تفاوتهایی که با اعضای خانوادهاش داشته و نگرش متفاوتش به زندگی، خانودهاش را ترک کرده و در سیرک به عنوان یک دلقک کار میکند. اما زمانی که ماری او را ترک میکند، با مشکلات متعددی روبهرو میشود: افسردگی، سردرد و حالتهای مالیخولیایی. زانویش در یک اجرای شعیف آسیب میبیند و او مجبور است کار را هم برای مدتی کنار بگذارد و مشکلات مالی هم به سیاهه مسائل او اضافه میشود...
کتاب عقاید یک دلقک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
عقاید یک دلقک را به تمام طرفداران مطالعه آثار ادبی بزرگ دنیا، پیشنهاد میکنیم.
درباره هاینریش بل
هاینریش بل ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن آلمان متولد شد. در بیست سالگی و پس از اخذ دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد اما سال بعد از آن، همزمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی رفت و تا سال ۱۹۴۵ در جبهه جنگید. جالب است بدانید که او ابتدا با نازیها همراه بود اما کمی که گذشت، دیدگاهش نسبت به این موضوع تغییر کرد. او عمق فاجعه و جنایتهای رژیم نازی را دید. چندین بار در جنگ زخمی شد و از پادگان فرار کرد. با برگههای عبور جعلی توانست به غرب برود اما آنجا آمریکاییها او را دستگیر کردند.
اولین داستان هاینریش بل در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید، اما با انتشار داستان قطار به موقع رسید، در سال ۱۹۴۹، مشهور شد. او در سال ۱۹۷۲ توانست به عنوان دومین آلمانی، جایزه ادبی نوبل را از آن خود کند. او همچنین ریاست انجمن قلم آلمان و ریاست انجمن بینالمللی قلم را در کنار جوایز ادبی مانند جایزه ادبی گروه ۴۷ در کارنامه خود دارد.
قهرمانان داستانهای او اغلب درماندگان و شکستخوردگان هستند، اما نویسنده آنها را شکستخورده نمیداند؛ در واقع این نویسنده کسی است که تا آخر به اصول اخلاقی پایبند میماند. از میان کتابهای او میتوان به میراث، نان سالهای جوانی، عقاید یک دلقک، یک ساعت انتظار و بیلیارد در ساعت نه و نیم اشاره کرد.
هانریش بل در ژوئیه سال ۱۹۸۵ از دنیا رفت و جسد او در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب عقاید یک دلقک
همه بالشهایی که اطرافم بود را پشتم قرار دادم. پای زخمیام را بلند کردم. تلفن را نزدیکتر آوردم، با خودم فکر کردم که بهتر است به آشپزخانه بروم و از یخچال بطری کنیاک را بردارم.
مادرم آنقدر کینهجویانه از بدشانسی من در کارم صحبت میکرد که حتی لحظهای سعی نکرد شادی خود را سرکوب کند. احتمال تصورم راجع به اینکه کسی در بُن از بدبختیهای من خبر ندارد، اشتباه است. چون حالا که مادرم میداند حتماً پدر و بعد از آن لئو هم باخبر است. اگر لئو باخبر باشد، تسوپفنر هم میداند و قاعدتاً ماری هم اطلاع دارد. این قضیه بیشتر از آنکه من را متأثر کند، ماری را وحشتزده میکرد. اگر میتوانستم دیگر مشروب نخورم امکان داشت به آن درجهای که تسونرر، مدیر برنامههایم، از آن به عنوان «یک گام بالاتر از حد متوسط» یاد میکند، ارتقاء پیدا کنم. همین میزان کافی بود تا این بیست و دو سال باقی مانده تا زمان قرار گرفتن در جویبار را سپری کنم. تسونرر همیشه از «زمینه موفقیت» من حرف میزند. او هیچ چیز از هنر نمیداند و خیلی سطحی و فقط براساس معیار موفقیت، قضاوت میکند. ولی از همه مسائل کاری آگاه است. او به خوبی میداند که من حداقل بیست سال فراتر از سطح دستمزد روزانه سی مارک قرار دارم. این شرایط در خصوص ماری فرق میکند. او حتماً از «افت هنری» من محنتزده و دلگیر خواهد شد، حسی که خود من اصلاً ندارم. هیچ کس در این دنیا نمیتواند حس درستی از بدی و خوبی در مواجهه با مسئلهای داشته باشد. اگرچه بعضی چیزها به خوشبختی یا بدبختی، به عشق یا «افت هنری» مربوط میشود. اصلاً برایم مهم نیست که در سالنهای تاریک و در مقابل خانمهای خانهدار کاتولیک و یا پرستارهای پروتستانی، دلقکبازی و حرکات مسخره انجام بدهم. تنها تأسف من از این است که انجمنهای مذهبی تصوری غلطی نسبت به دستمزد من دارند. طبیعی است که یکی از این خانمهای ناظر انجمنهای مذهبی فکر کند که اگر بیست بار در ماه، پنجاه مارک دستمزد بگیرم، حتماً رقم آن چشمگیر خواهد بود. ولی مطمئناً اگر به او صورت حساب گریمم را نشان بدهم و بگویم که برای تمرین در هتل به یک اتاق نیاز دارم که اندازه آن بزرگتر از هشت متر در ده متر باشد، بدون شک او تصور خواهد کرد که مخارج معشوقه من، از ملکه صبا بیشتر است. اگر برایش تعریف کنم که منوی غذاییام فقط شامل مرغ آبپز، سوپ اتریشی، آبگوشت و گوجه فرهنگی میشود، صلیبی روی سینهاش میکشد و فکر میکند من سوءتغذیه گرفتهام. چون حتی یک وعده غذای گرم هم نمیخورم. ولی اگر راجع به مخارج شخصیام برایش بگویم، مثل خرید روزنامه، سیگار و منچ بیتردید فکر میکند که دروغگو هستم.
مدتهاست که با خود عهد کردهام درباره هنر و پول، با کسی حرفی نزنم. وقتی این دو کنار هم قرار میگیرند همه چیز قاطی میشود. برای هنر، یا کمتر از آنچه سزاوار آن است پرداخت شده یا بیشتر. در یکی از سیرکهای سیار انگلیسی دلقکی را دیدم که بیست بار بیشتر از من حرفهای و ده برابر هنریتر بود، امّا هر شب کمتر از ده مارک دستمزد میگرفت. نامش جیمز آلیس بود، حدوداً ۴۰ سال سن داشت. او را به صف شام که شامل املت گوشت خوک، سالاد و پیراشکی سیب میشد، دعوت کردم. حالش به هم خورد، چون در طول این ده سال اینقدر غذا در یک وعده نخورده بود. بعد از آن ملاقات که با جیمز داشتم، دیگر راجع به پول و هنر حرفی نزدم. هرچقدر که بابت هنرم بپردازند، قبول میکنم و پایان این کار، جویبار است. نظر ماری کاملاً با من فرق داشت. او همیشه از یک پیام صحبت میکرد. معتقد بود همه چیز یک پیام است، حتی کارهایی که من انجام میدهم. او میگفت: من یک انسان بَشّاش و به شیوه خودم ضعیف، نجیب و متدیّن هستم. افکار وحشتناکی در ذهن کاتولیکها میگذرد. آنها تا از اعلا بودن شراب آگاهی پیدا نکنند، آن را نمینوشند. تا آنجا که به آگاهی و هوشیاری ربط دارد، کاتولیکها کمتر از مارکیستها نیستند. چند ماه قبل یک گیتار به منظور تنظیم سرودهایی که به زودی باید میخواندم، خریدم. ماری فکر میکرد که این اقدام، باعث کسر شأن من میشود و به او گفتم پایینتر از جویبار، فاضلاب است. او منظور مرا نفهمید و از اینکه یک استعاره را توضیح بدهم، متنفرم. مردم یا متوجه منظور من میشوند یا نمیشوند. به هر حال من یک مُفَسِّر نیستم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه