کتاب جاده یوتیوب
معرفی کتاب جاده یوتیوب
کتاب جاده یوتیوب نوشته محمد علی جعفری است. این کتاب مسیر سفر به دمشق است، راهی که مدافعان حرم میروند و در آن تجربیات یک مسافر را میخوانیم. کتاب جاده یوتیوب روایتی روان و جذا است که گاه با ترس و گاه با تعلیق امیخته میشود تا ما را با خود همراه کند.
از جذابیتهای کتاب جاده یوتیوب، زاویه نگاه راوی از دریچه نویسندهای دغدغهمند، پیگیر و کمی بازیگوش است! برای راوی نوشتن اصالت دارد و او سفر میکند تا بنویسد.
خواندن کتاب جاده یوتیوب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به سفرنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جاده یوتیوب
شنبهشب محمدباقر زنگ زد که: «فردا شب فرودگاه امام باش!» با تعجب پرسیدم: «چرا زودتر خبر ندادین؟ من الآن مشهدم.» گفت: «خرجش یه بلیته تا تهران.» رفتم توی اتاق که کسی صدایم را نشنود: «با خانواده و ماشین شخصی اومدم.» سکوتی بینمان اتفاق افتاد. پیشنهاد دادم: «نمیشه دو روز عقب بندازین؟» گفت: «باید بپرسم.» تجربهٔ تا پای پرواز رفتن و کنسل شدن و دست از پا درازتر برگشتن را داشتم. تأکید کردم اگر میبینی کل سفر هوا میرود، زن و بچه را میفرستم و جایی برای ماشینم دست و پا میکنم و هر طور شده خودم را میرسانم. ساعتِ دوازده شب، مجید را از خواب، زا به راه کردم که چطور راحت خوابیدی؟ پاشو وسایلت را آماده کن که شتر درِ خانهات خوابیده. طفلی توی حالت آلفا، دستپاچه شد که حالا توی این تعطیلی عید از کجا تجهیزات کرایه کنم؟ بهش فهماندم مشکل خودت هست و در این مواقع اصلاً نمیشود ناز نخودکشمشی آمد.
پای خبرِ محمدباقر صبر نکردم. کلهٔ سحر، وسایل را ریختم عقب ماشین و راه افتادم سمت یزد. وسط کویرِ طبس زنگ زد که: «هماهنگ شده برای سهشنبه. آماده باش تا بهت خبر قطعی بدم!»
تا دوشنبه صبح پیگیر بودیم. جوابی نرسید. توی شلوغی عید، بلیت گرفتن کار حضرت فیل بود. ثانیه به ثانیه سایتها را چک میکردیم که چندتا خالی مانده. تا سهشنبه دستمان توی پوست گرد و خشک شد. دست آخر، نزدیکیهای ظهر محمدباقر پیامک فرستاد: «پروازتون افتاده برای پنجشنبهشب.» بهش پیام دادم: «قطعیه؟» جواب داد: «خبر میدم.»
به مجید پیام دادم: «وسایلت رو آماده کن برای پنجشنبه؛ ولی گوشم آب نمیخوره!»
باز تا چهارشنبه هرچه نشستیم، کسی زنگ نزد. توی مهمانی و دید و بازدیدها، دائم چشمم به صفحهٔ گوشی بود و گوشم به زنگ. هرچه هم به محمدباقر زنگ میزدم، در دسترس نبود. از طرفی هم مجید مدام پیگیر بود که جمع کنم یا نه؟ باید کلی دوربین و متعلقاتش را کرایه میکرد. هر روز که سفر عقب میافتاد، چوبخطّ حسابش بیشتر میشد.
محمدباقر، ظهرِ چهارشنبه زنگ زد که: «هنوز قطعی نیست، ولی راه بیفتین.» ظرفیت تمام قطارها تکمیل بود. اتوبوس که نمیشد حرفش را زد. تا غروب دوتایی چشم از صفحهٔ لپتاپ برنداشتیم برای شکار صندلیِ خالی که روی هوا بقاپیم. با هزار سلام و صلوات و کلی نذر و نیاز، دوتا بلیت گرفتیم؛ آن هم تکی تکی: من برای همان شب؛ مجید هم با سریعالسیر صبح پنجشنبه.
دم حرکت قطار، به محمدباقر زنگ زدم: «قطعیه؟ بشینم تو قطار؟» گفت: «امید با خدا.» و شمارهٔ یکی به نام «روشن» را فرستاد که زنگ بزنم بپرسم قرارمان در تهران کجاست.
سوت قطار که بلند شد، زنگ زدم به روشن. حاشا کرد که اصلاً کسی با من هماهنگ نکرده و اسمتان توی لیست پرواز فردا نیست. محکم و کوبنده گفت: «آقاجان برگرد! کجا داری میای؟ به دوستت هم زنگ بزن صبح راه نیفته!» گفتم: «راه افتادم. اتوبوس که نیست وسطِ راه پیاده شم!»
حجم
۱۶۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۶۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
نظرات کاربران
+یه کتاب جدید میخوام..🙁 _پس جاده یوتیوب رو بخون! +جاده یوتیوب؟! چی هست؟ _ یک سفرنامه خاص که شما رو میبره پیش بچه های مدافع حرم و وضعیتشون و ... + نه آخه حوصله گریه ندارم😶🌫 _اتفاقا تو این کتاب یک تیم مستندساز، برای ساخت
در کل یک سفرنامه ی خواندنی است وآدم با نویسنده همراه میشه.طنزی ملایم وجالب داره.ولی خیلی جاها فقط مکالمات نوشته شده و موقعیت توضیح داده نشده ادم گیج میشه یکم که میری جلو تازه کشف میکنی منظور نویسنده چیه.به نظرم
کتاب خوب و خواندنی
انقدر جذاب بود و روایت هاش دلنشین بود و کلی با کتاب زندگی کردم...حاج عمار یرحمه
برای من بسیار جذاب بود و چاشنی طنزش رو دوس داشتم
روایت هاش یکدست نبود، خیلی جاها نویسنده یا خودسانسوری کرده بود یا مجبور شده بود به سانسور بخش هایی از روایت. من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
خیلی بدیع و نو بود ایده کتاب بسیار روان و جذاب کاش واقعا در خیلی از عرصه ها چنین مستنداتی ثبت بشه وگرنه یکسری خدانشناس به راحتی تاریخ رو تحریف میکنن...
من نتونستم زیاد ارتباط برقرار کنم با کتاب با اینکه موضوع برام جذاب بود اما قلم خوب نبود بنظرم
• نمی تونم بگم کتاب، خیلی قوی بود ولی جالب و قشنگ و همچنین چاشنی طنز فراوان داشت!😋😁 که به خاطر ذوق و ویژگی طنز گونه نویسنده است😁 . بیاید راهی بشیم با دو نفری که معرکه جنگ رو از نزدیک ندیدند آموزش نظامی و عملیاتی
یه کم خوندن کتاب حوصله سربر بود چون به نظرم فضاسازی خوبی نداشت،من همه اسم ها رو با هم قاطی کرده بودم.در چندین نشست خوندمش و سرجمع به نظرم ارزش یکبار خوندن رو داشت،بعضی خاطرات جدید از مدافعان،فضای بین بچه