کتاب پاییز یعنی پدر همیشه قهرمان بود
معرفی کتاب پاییز یعنی پدر همیشه قهرمان بود
کتاب پاییز یعنی پدر همیشه قهرمان بود نوشته حسین شکری است. این کتاب مجموعه اشعار این شاعر است.
شعر زبان احساسات و کمک میکند تا قلب و روح ما نیرویی تازه بگیرد، این کتاب مجموعهای از اشعار بدیع و تازه است که روح شما را با عشق و احساسات آشتی میدهد و از زندگی روزمره دور میکند.
زبان شاعر ساده است و خواننده با آن دنیایش را کشف میکند.
خواندن کتاب پاییز یعنی پدر همیشه قهرمان بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پاییز یعنی پدر همیشه قهرمان بود
خدای ده ما روستا زاده نیست
چوپانی ره شهر در پیش گرفت
از خدا طلب بخت و اقبال خویش گرفت
درویشی را به ره دید و استخاره خواست
درویش اما سبب استخاره خواست
چوپان از خستگی در کار خود مینالید
به اقبال بلند مردم شهر مینازید
از خدائی که روزی رسان بود
اما چوپان جز اجحاف ندیده بود
از خدائی سخن داشت که نیست در فکر او
روستا و مردمش نیستند در شان او
میگفت خدای ده ما روستا زاده نیست
رد پای خدا در روستای ما نیست
می گفت از شیری که میدوشد، نمینوشد
تا سیر شود کام آنان که او را میدوشند
درویش کرد به چوپان نظری
نظری که طعنه داشت چرا ز خدا بی خبری
گفت درویش ، آنان که شیر را بر تو حرام کردند
در خفا قدرت خداوندی را انکار کردند
همانها که از دسترنج تو خوردند و بردند
در محافل سخن از دین و ایمان کردند
از سادگی و عَزمت قصه ها گفتند
فرزندان خود را چیز دگر گفتند
گوئی در روستا فلان و بهمان است ؟
به خیالت در شهر بساط سور و سات است ؟
خوش باش که عنان به دست خویش داری
در شهر عنان به دست غیر داری
هر چه درویش بیشتر گفت از شهر و مردمش
چوپان کمتر شنید پند و حکمت در سخنش
چوپان ره خویش پیموده بود
درویش بی سبب پند و اندرزش کرده بود
چوپان نابخردانه حرف خویش داشت
از مشیت خدا دل ریش داشت
درویش بر چوپان نصیحت چنین داشت
بر اراده و عزم خدا نباید جای شک داشت
بنده را تنها نمی گذارد خدا
وقتش که برسد، ندارد شهر و روستا
بر قدرت و عزمت آفرین گو
این قدرت و شوکت در تو نهاد هم او
گر خدای ده تو روستا زاده نیست
***
علم بهتر است یا ثروت
سوژه امروز موضوع انشاست
اما معلم در فغان و در غوغاست
به تلخی بر تخته نوشت با حسرت
علم بهتر است یا ثروت ؟
الگویی را طبق عادت نگاشت
اما تو گوئی خود از آن شرم داشت
گچ در دستانش بی توان بود
سرش در تکاپو و حیران بود
به تلخی بر میز نهاد گچ را
فسرده و خاموش پاک نمود عرق جبینش را
هر که سر در دفتر خود بُرد فرو
مریم اما سر بُرده در رویا فرو
مریم خواهر بیمار داشت
روز و شب دست به دعا داشت
نظری بر معلم فکند
انشاء سپندی بود که معلم بر جانش فکند
مریم ، تنها در فکر پدر بود
پدر شریف ، اما کارگر بود
یک تنه در جنگ بود پدر
اما باز کارگر بود پدر
سالها زندگی کردیم در خِفت
که علم بهتر است یا ثروت ؟
چرا کس نمی پرسد سوالی ؟
که ثروت بهتر است یا دینداری ؟
با تظاهر می توان انسان را به بهائی سهل فروخت
حجم
۵۲۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
حجم
۵۲۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود