کتاب افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول
معرفی کتاب افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول
کتاب افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول نوشته فراس رمضانی داستانی فانتزی و ماجراجویانه است که در میان مردم قبیلهای زن دوست اتفاق میافتد.
درباره کتاب افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول
افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول از مجموعه سه گانه افسانه زنان جنگجو است. این کتاب داستان زندگی دختری به نام رکسانیا است. رکسانیا دختری زیبا، خوش صدا و فرشته رو بود که از مادری بدکاره متولد شده بود و در میان همین قبیله زندگی میکرد. مردان این قبیله زنان را دوست داشتند اما این دوست داشتن عموما به آزار و اذیت زنان، شرط بندی روی آنها و حتی خرید و فروش زنان منجر شده بود.
رکسانیا که در این زندگی، و در این میان مردم بد ذات این قبیله زندگی میکند، دلش میخواهد زندگیاش را تغییر دهد. اما مدام پیش خود فکر میکند تنهایی قدرت این کار را ندارد. با ورود پیرزنی به نام هلیاس به زندگی او، زندگیاش دستخوش تغییراتی عظیم میشود...
کتاب افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول برای دوستداران رمانهای فانتزی و علاقهمندان به کتابهای علمی تخیلی جذاب و خواندنی است.
درباره فراس رمضانی
فراس رمضانی ۲۲ مهر ۱۳۷۱ در رشت متولد شد و در حال حاضر در شیراز زندگی میکند. او در رشته مدیریت صنعتی تا مقطع لیسانس تحصیل کرده است و در مدرک داستان نویسی را از از آکادمی داستان نویسی چوک دریافت کرده است.
ژانر مورد علاقه فراس رمضانی علمی تخیلی است و سه گانه زنان جنگجو نیز در همین سبک و سیاق نوشته شده است.
بخشی از کتاب افسانه زنان جنگجو؛ جلد اول
در حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح. در سرزمینی نیمه کوهستانی با رودخانهها و جنگلهای زیبا به نام کراسمنتال (ارمنستان کنونی) در قبایلی به نام تکسپارها مردمانی زندگی میکردند که بسیار زن پرست بودند و شیفته آنها! سالیانی گذشت تا اینکه نزاعهای خونین بر سر زنهای قبایل شکل گرفت، تیغههایی آغشته به خون بیگناهان! ۲۰ سال بعد... از مادری بدکاره دختری متولد میشود، دختری زیباروی، خوشصدا و جذاب که در حقیقت او یکی از زیباترین دخترانی بود که تا به آن روز، در آن دهکده متولدشده بود، دختری به نام رکسانیا!
او بهتدریج بزرگ میشود، اما در کجا؟ در میان قبایلی مملو از فساد و بیبندوباری که یکی از کارهایشان خرید و فروش و شرطبندی بر روی زنان بود! روزی از روزگار نبود که او را در میان کوچهای تنگ و باریک، به دام نیاندازند و به زور به داخل دخمهای نبرند و مورد آزار و اذیت قرار ندهند! سرانجام رکسانیا تصمیم به کاری مخاطرهآمیز میگیرد... او با قلبی مالامال از نفرت از مردان به دنبال راهی برای انتقام بود و پایان دادن به اینهمه ظلم و فساد... اما این تازه آغاز راه او بود...
دریکی از روزها که رکسانیا خسته و ناامید به کنار دیواری گلی تکیه داده بود و به راههای مختلف برای رهایی از دهکدهاش فکر میکرد، پس از مدتی با خودش گفت: «اما من بهتنهایی چهکاری می تونم انجام بدم؟!» در همین حین پیرزنی به نام هلیاس، لاغراندام و فرتوت، با چشمانی درشت، ظاهری ژولیده و صورتی که رو به سرخی میزد، در جستجوی دختری به نام رکسانیا بود... او هم آوازه زیبایی بیحد رکسانیا را شنیده بود و به دنبال راهی بود که بتواند او را فریب بدهد و به سمت خودش بکشاند، سپس نقشه شومش را عملی کند.
هلیاس که به داخل دهکده رسیده بود، به کنار تنه درخت بزرگی رفت تا از دید رهگذران خارج بشود، سپس شنل مندرس سبزرنگ خودش را که به پشتش بسته بود باز کرد و به روی سر و نیمی از بدنش انداخت تا با فنون جادوگریاش، شکل و ظاهر خود را به زنی جوان و زیبا تغییر بدهد. او بعدازاین کار، از مردم دهکده راجب رکسانیا سؤال میکرد. حوالی ظهر بود و آفتاب به وسط آسمان رسیده بود که سرانجام رو به یک مرد میانسال چاق که دهانش بوی تندی میداد گفت: «هی آقا... ببخشید؟»
حجم
۱۷٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۱۷٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
نظرات کاربران
بدک نبود
اصلا کتاب جالبی نبود داستان پردازی جالبی نداشت قابل پیش بینی بود
کتاب واقعا عالی و جذابی بود...خیلی وقت بود همچین داستان علمی تخیلی ایرانی نخونده بودم.تشکر فراوان از نویسنده عزیز کتاب،بی صبرانه منتظر قسمتهای دوم و سوم کتاب هستم.،