دانلود و خرید کتاب دهکده اسرارآمیز فراس رمضانی
تصویر جلد کتاب دهکده اسرارآمیز

کتاب دهکده اسرارآمیز

نویسنده:فراس رمضانی
انتشارات:نشر عطران
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دهکده اسرارآمیز

کتاب دهکده اسرارآمیز نوشتهٔ فراس رمضانی است. نشر عطران این رمان را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب دهکده اسرارآمیز

کتاب دهکده اسرارآمیز رمانی است که در زمانی در ۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، در نیوزیلند و دهکدهٔ آمانش آغاز می‌شود. راوی اول‌شخصْ ورود شما را به دهکده‌اش خوش‌آمد می‌گوید. او «پیتر» نام دارد. پیتر موهایی خرمایی‌رنگ، قدی متوسط و صورتی سفید دارد. او ۲۵ سال دارد. او در این دهکده که اطرافش را کوه‌ها، جنگل‌های کاج و بلوط و یک رودخانهٔ زیبا فراگرفته، زندگی می‌کند. راوی بعد از این‌ها به‌سراغ ۶ ماه پیش می‌رود و می‌گوید که در یکی از روزهای سرد اواسط فصل زمستان بود که یک اتفاق وحشتناک رخ داد. غروب شده بود و پیتر مثل همیشه لباس کارش را عوض می‌کرد؛ شلوار نیمه‌پشمی مشکی‌رنگ خود را به پا کرده و کلاه و دستکشش را برداشت. او کت پشمی گرم و نرم قهوه‌ای‌رنگ خود را که با پوست روباه ساخته شده بود، پوشید. او می‌خواست از کارگاه نجاری پدرش که در آنجا کار می‌کرد، راهی خانه بشود. حدود یک کیلومتر فاصلهٔ کارگاه تا خانه بود. در میانهٔ راه بود و برف هم کم‌وبیش می‌بارید که ناگهان صدای فریاد زنی را شنید که گویا از چیزی ترسیده و جیغ می‌کشید. یعنی ماجرا از چه قرار بوده است؟

خواندن کتاب دهکده اسرارآمیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دهکده اسرارآمیز

«چند شبانه روز به روی دریا بودیم که ناگهان در شبی مهتابی... همه روی عرشه کشتی خوابیده بودند، که به یکباره من چشمانم را باز کردم و هلیاس را رو به روی خودم دیدم، ایستاده بود و به من خیره شده بود! برای لحظه ای فارغ از صدای امواج دریا و جیر جیر بادبان کشتی، با ترسی که در دلم رخنه کرده بود گفتم: «چی شده؟ چرا اینطوری به من زل زدی؟!» چیزی نگفت و فقط لبخندی معنی دار زد... ترسم بیش از پیش شد و خواستم رکسانیا را که به پهلو در کنارم خوابیده بود بیدار کنم. پس همانطور که به هلیاس خیره شده بودم، با دست چپم رکسانیا را تکان دادم، چند بار آهسته ناله ای کرد تا اینکه بالاخره چشمانش را باز کرد... خوشحال شدم، اما دیری نپایید که در عرض چند لحظه منقلب شدم! وقتی که رکسانیا بیدار شد و به حالت چمباته نشست، سرش را پایین گرفته بود و بعد در حالی که سرش را به آرامی رو به بالا می آورد، صورتش را به سمت من گرفت. در آن لحظه با دیدن چشمهایش که به سرخی خون شده بودند، شوکه شدم و از ترس قالب تهی کردم! به سمت عقب جستم و به پشت، روی یک نفر دیگر که در کنارم خوابیده بود افتادم. او هم بلند شد و نگاه مرا متوجه چند لحظه بعد، هلیاس با خنده هایی شیطانی به مایرا تبدیل شد. سپس، یکی پس از دیگری همه زنان و مردانی که روی عرشه کشتی خوابیده بودند و تعدادشان هم به بیست نفر می رسید، بیدار شدند و سرپا ایستادند. همگی با چشمهایی قرمز رنگ به من خیره شده بودند و آرام آرام به سمتم قدم بر می داشتند! در همین حین؛ رکسانیا با دستش به پای من چنگ انداخت و پایم را گرفت، به او چندین لگد زدم تا سرانجام خودم را از دستش آزاد کردم. با شتاب و دست پاچگی بلند شدم و خودم را به کنار نرده های چوبی محافظ عرشه کشتی رساندم. گویی از ترس، در همانجا خشک شده بودم و نمی دانستم چه کار کنم، به کجا بروم! آنها هم به من نزدیک و نزدیکتر می شدند تا اینکه دیگر دیدم، راه نجاتی جز دریا برایم باقی نمانده است! پس، خودم را به درون دریا پرتاب کردم. درست بعد از اینکه با سر به درون دریا افتادم با یک احساس خفگی چشمانم را باز کردم و کمی خوشحال شدم، که همه این اتفاق ها فقط یک کابوس بوده!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

حجم

۹۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان