دانلود و خرید کتاب کهنه سرباز ایمان کفائی‌مهر
تصویر جلد کتاب کهنه سرباز

کتاب کهنه سرباز

معرفی کتاب کهنه سرباز

کتاب کهنه سرباز اثر ایمان کفائی مهر، مجموعه خاطرات رزمندگان دفاع مقدس است.

خاطرات جنگی که هشت سال طول کشید و جوانان شجاعی را از ایران گرفت و به کام شهادت فرستاد، باید مانند سرمشقی برای دیگران باشد تا همه بدانند چه فداکاری‌هایی در آن روزها صورت گرفت و چه تلاش‌های بسیاری که برای رهایی ایران از دام دشمنان انجام صورت گرفت. جنگی که باعث شد تا مادران بسیاری فرزندانشان را از دست بدهند و پدران بسیاری شهید شوند و خانواده خود را تنها بگذارند. خاطراتی که هرچند تلخ باشند، در میان آن‌ها می‌توان نقطه‌های روشن عشق، مهر و دوستی را پیدا کرد.

ایمان کفائی مهر در کتاب کهنه سرباز مجموعه خاطرات رزمندگان و شهدا را گردآوری کرده است. خاطراتی که گوشه‌ای از دریای فداکاری‌های آنان را نشان می‌دهد. 

کتاب کهنه سرباز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کهنه سرباز را به تمام علاقه‌مندان به مطالعه خاطرات و زندگینامه رزمندگان و شهدا پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب کهنه سرباز

بسمت خط براه افتادیم... در راه عزیمت به خط مقدم... آرام آرام بر حجم آتش افزوده می‌شد... نزدیکی سه راه مرگ متوقف شدیم... دیگر از زمین و زمان بر سرمان آتش می‌ریخت... گوئی قرار بود آسمان را به زمین بدوزند. بعد از لحظاتی دستور حرکت به ستون بما داده شد. بواسطه حجم آتش شدید مجبور می‌شدیم در حال حرکت دراز بکشیم تا ازگزند ترکش‌ها در امان بمانیم و دوباره برخیزیم و براه بیفتیم.

دوباره سیگاری از پاکت درآورد و به لب‌اش گذاشت وآتش زد و گفت: بقول معروف این راه رفتنی‌ست... در همین لحظات حرکت‌مان بسوی خط... شهید سید قاسم پورصادق را دیدم. او از بچه‌های اطلاعات و عملیات لشگر بود که در سال ٦٦ به شهادت رسید. سید قاسم هم فامیل من بود و هم رفیق قدیمی. او بمن گفت: حسین وصیت کرده‌ای و اشهدت را خوانده‌ای؟ گفتم: چطور؟ گفت: والله هیچ راه برگشتی نیست و عملیات سختی در پیش دارید و سپس لبخندی زد و مرا محکم در آغوش گرفت... سخت مرا فشرد... لحظاتی کوتاه گذشت... سپس با دستانش دو طرف شانه‌ام را گرفت و در زیر نور منورها که در آسمان شلمچه می‌درخشیدند... به چشمانم خیره شد... نگاهمان در آن لحظات بهم گره خورد... راستش را بخواهی هنوز برق چشمانش را فراموش نکرده‌ام... چشمانی که لبریز از شجاعت بود... و سپس از هم جدا شدیم و او از مقابلم دور شد.

تاملی می‌کند و می‌گوید: ایمان اگر همسر و فرزندانم بدانند من اینهمه سیگار می‌کشم خدا می‌داند چه با من می‌کنند... چون بشدت منع پزشکی دارم... خدا بگویم ترا چه کار کند...!!

می‌خندد و من هم در همان حال به او میگویم: 'این ره عشق است راه کوچه و بازار نیست'... و او هم می‌گوید: آری... راه کوچه و بازار نیست...!

و ادامه می‌دهد: دیگر یقین پیدا نموده بودم که آنشب، شب شهادت من است و این مسیر، بی بازگشت خواهد بود و شلمچه آخر دنیای برای من است...!

همچنان به پیش می‌رفتیم... آنشب مرگ چترش را بر آسمان شلمچه گسترانیده بود... مجروحان و پیکر شهدای زیادی را می‌دیدم که در کنار مسیر بر زمین افتاده بودند... مجروحان آه و ناله می‌کردند... دلم برایشان می‌سوخت ولی چاره‌ای نبود و باید به راهمان ادامه می‌دادیم. اطرافمان توسط آب‌های شور محصور شده بود... 'آنشب مهتاب پشت ابرها بود'... و گوئی آسمان شوق باریدن داشت.

آتش سنگین دشمن بی‌وقفه بر سرمان می‌بارید ولی همرزمانم مصمم و استوار همچنان به پیش می‌رفتند... به خاکریزی رسیدیم که بواسطه حجم آتش قسمتی از آن بریده شده و فاصله‌ای بین دو سوی آن، ایجاد شده بود.

چاره‌ای نبود و باید از این شکاف عبور می‌کردیم. عراقی‌ها هم می‌دانستند که ما در حال عبور از این شکافیم و بهمین خاطر دولول‌ها و چهار لول‌های ضدهوایی خود را پایین آورده بودند و بین این دو لبه خاکریز (شکاف ایجاد شده) را بشدت زیر آتش گرفته بودند... بطوری‌که جنبنده‌ای نمی‌توانست از آن عبور کند. گلوله‌های ضد هوائی که نورانی (رسام) هستند و کاملاً دیده می‌شوند. بهمین خاطر بسیار هُول‌انگیز و وحشتناک هستند... واقعاً سخت است که در چنین شرایطی بخواهی از مقابل گلوله‌هائی که صفیرکشان در پی شکار تو هستند عبور کنی...!!

سید محمد جواد سردار.رضایی
۱۴۰۰/۰۲/۱۹

جانا خاطرات این حماسه‌ها در ریشه‌ای حوریان ثبت شده با خود به عرش خدا بردن این مختص دوربان است افراد عاشق بخش کنند.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۴ صفحه

حجم

۱۱۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان