کتاب جنسیت و فلسفه
معرفی کتاب جنسیت و فلسفه
کتاب جنسیت و فلسفه اثر عباس محمدی اصل به این موضوع میپردازد که چرا اقبال زنان به فلسفه کمتر از مردان است و چه چیزهایی باعث این موضوع شده است.
درباره کتاب جنسیت و فلسفه
فلسفه یکی از انواع شناخت است و دانشی تعقلی را تشکیل می دهد راجع به کلیت وجود یا کلیات وجودی برای نیل به قطع و یقین. با وجود این، کسب و تولید این دانش توسط هر دو جنس به صورت یکسان صورت نمی گیرد و شایسته است در دلایل این امر جستجو شود. یکی از دلایل بی علاقگی زنان به فلسفه و گرایش کمتر آنها در انتخاب این رشته دانشگاهی، شاید احساس سرخوردگی دانشجویان دختر این رشته یا انگشت شمار بودن فلاسفه زن باشد. حضور پررنگ زنان فیلسوف امروزی در عرصه فلسفه از یک نظر می تواند وابسته به دیدگاههای دیگر در این حوزه تلقی شود؛ اما واقعیت این است که فلسفه پردازی های آنها مانند سایر حیطههای معرفتی بنیان برافکن است و نوسازی بینش ها و روشها و موضوعات فلسفی را اقتضا میکند که تاکنون صرفاً بیانگر منویات مردان بوده است.
به هرحال نمی شود وارد تمدن جهانی هزاره سوم شد و اهداف ارزشمندی چون بی سالاری و خرد دوجنسیتی را بدون غنای عقل در عاطفه پیگرفت یا معرفت شناسی برآمده از دیدگاههای متفاوت را برای اجماع گفتمانی بر سر صدق و حقانیتش در عرصه های وجودی دست کم گرفت.
کتاب جنسیت و فلسفه گامی است در این راستا که میکوشد نسبت جنسیت و فلسفه را بر این سیاق پی گیرد.
خواندن کتاب جنسیت و فلسفه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به جامعهشناسی و فلسفه مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب جنسیت و فلسفه
در رشته فلسفه، سوگیریهای مضمر و افکاری قالبی علیه زنان و زنانگی وجود دارد که ناخودآگاه یا خودآگاه شیوه دریافت و ارزیابی آن را در تعامل با دیگران متأثر میکند. درنتیجه تعجبی ندارد که تعداد مؤلفان زن آثار فلسفی یا حتی پذیرش دختران در مراحل عالیتر تحصیلات تکمیلی رشته فلسفه نسبت به مردان کمتر باشد. این بدان جهت است که افکار قالبی واسطه دریافت خود از دیگری شده و هر دو را قربانی پیشداوری و تعصب و بیانصافی بنا به ملاکهایی پیشینی میکند. عمدهترین این ملاکها به عقلانیت مردان در قبال احساساتیبودن زنان اشاره دارد که گویا مردان را در فلسفهآموزی و فلسفهورزی محقتر از زنان نشان میدهد. تسری این رویکرد به چشمانداز زنان نسبت به خودشان هم خلل در کارشان میافکند و این در حالی است که عملکرد شغلی آتیشان هم چه در استخدام و چه در ارزیابی شغلی و تحرک سازمانی از این زاویه خدشه میپذیرد. اگر استاد فلسفه یا کارفرمایی تصور کند وظیفه اصلی دانشجو یا کارمندش مادری است، نمیتوان انتظار داشت روی آنها سرمایهگذاری جدی آموزشی یا کاری کند. نهتنها ممکن است خود زنان نیز این افکار را درونی کرده و پذیرا گردند؛ بلکه رسانهها و ناشرین هم بنا به همین اصل به تداوم گمنامی اندک فلاسفه زن میپردازند.
اگر مردان ملاک عقلورزی تلقی شوند و عاطفیبودن زنان هم انحراف از آن تلقی شود، معلوم است که زنان نوعاً نخواهند توانست به فلسفیدن بپردازند یا دستکم حسرت ایفای چنین نقشی را به دل آنها مینهد. "برخی از زنان با ترسی موجه مواجهاند که وفق آن هر مشاهده جنسیتی تفاوتها یادآوری میکند این زنانند که متفاوتند - متفاوت از استاندارد که همان مردان باشند. مرد، هنجار دیده میشود و زن خروج از هنجار. و فقط گامی کوتاه – و شاید ناگزیر – از "متفاوت"۹۵ به "بدتر"۹۶ مانده باشد. بهعلاوه اگر سبکهای زنان و مردان نشانگر تفاوتند، معمولاً به زنان گفته میشود که باید تغییر کنند". (Tannen, ۱۹۹۰: ۱۴) شاید این وضع قابل قیاس با طرح پرسشنامههای سنجش هوشبهر باشد که چون توسط سفیدپوستان تهیه شده بود، فقط به مهارتهای فرهنگی خودشان مثل گرفتن قاشق با دست راست و چنگال با دست چپ عنایت داشت و بیچاره کودکان اسکیموها که بیخبر از این فنون باید در زمره کمبهرگان از ضریب هوشی دستهبندی میشدند و مدیدی گذشت تا آزمونهای آنها هم متناسب با مهارتهایی چون زوبیناندازی شود و این بار کودکان سفیدپوست در مقایسه با ایشان ضریب هوشی ضعیفی را به نمایش بگذارند. حتی استفاده از اصطلاحاتی چون منازعه و مجادله و مشاجره فلسفی، حملات لفظی و امثالهم میتواند عنصری از خشونت مذکر را نهفته داشته باشد که از ملایمت و لطف زنانه خصوصاً در آموزش به ضعیفترها فرسنگها فاصله دارد. (Rooney, ۲۰۱۰) عجیب این است که انگار علت هم نیرویی به معلول وارد میکند و باید آن را در قبال حجیتهای رقیب به کرسی اثبات نشاند و در این راه هم نه رگهای گردن که دلایل باید قوی و معنوی باشد. در این صورت مدیدی طول کشید تا افاضه فلسفه علم مبنی بر سلطهطلبی بر طبیعت یا مقاومت گزارههای علمی در برابر ابطالپذیری هم جایش را به هماهنگی با جهان یا تکمیلگرایی در جامعنگری آنها نسبت به ابعاد واقعیت بدهد یا شهود اشراقی مکمل استدلال مشایی واقع شود. چنین است که فلسفه زمانی طولانی را در مرزبندی گزارههای تحلیلی و تألیفی از سر گذارند تا سپس جزم آن مشخص شود و همپوشانیشان برملا گردد یا قطعیت استنتاج صوری را با دیالکتیک به حرکت آورد و در طیفینگری منطق فازی با واقعیت انطباق بیشتری بخشد. ادغام آفاق ناظر بودن و تماشاگری صرف با کنشگری نیز پس از پرداخت هزینه اعمال تصورات دریافتی محققان به واقع جهت خرید متاع برساختگرایی و نقش مشارکتی سوژهها در شناخت همیارانه با محقق بدست آمد.
اگر زنان مجبور به طی مدارج مردانه فلسفهورزی نظیر گذراندن مراحل تحصیل در مدارس علمیه یا آکادمیهای جدید باشند، قبل از فیلسوفشدن باید سیرت مردانه خویش به اثبات رسانند تا شایستگی چنین کاری را مثلاً بنا به رعایت ارزشهایی چون بیطرفی احراز نمایند. علیرغم تعبیه چنین پاداشی اما باز هم چندان زنان فلسفهپردازی یافت نمیشوند که باب میل مردان باشند. مثلاً در روانشناسی و جامعهشناسی، مقوله میل و بدن تا همین اواخر غایب بوده و در تحلیل سیستمی نظام اجتماعی هم بنا به کنترل سیبرنتیکی انرژی با اطلاعات تنها گوشهای از آن یعنی ارگانیسم رفتاری مطمح نظر قرار گرفته و بعید است زنان بتوانند در این عرصه جز با پا گذاشتن روی بدنشان، اهلیت خویش را برای نظریهپردازی در این حوزه اثبات نمایند. فلاسفه زن یا معلمین فلسفه زن انگشتشمارند و این مکمل وضعی است که اثبات توان آموزشی آنها را منوط به گردننهادن به آمریت مرجعی موثق در نقل او یا رعایت موازین استنتاجی وی در این عرصه بهمنزله تداوم روابط نابرابر قدرت چه در فراگیری درسی و چه در تبعیت از حلقه فلسفی ساخته و البته بیرعایتشان هم برچسب "شکاکیگری اخلاقی یا نیهیلیسم" (Singer, ۲۰۰۵: ۳۴۹) در انتظارشان است.
حجم
۱۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۱۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
نظرات کاربران
ببینید ، این کتاب یه جور حمایت از فمینیسمه . مثل این میمونه که من بیاد کتاب بنویسم : چرا زنان اقبال به کار در معدن ندارن ؟ چون معدنچی های بانو در طول تاریخ نداشتیم ؟ و سرخورده میشن