کتاب غلبه بر شیطان
معرفی کتاب غلبه بر شیطان
کتاب غلبه بر شیطان نوشته ناپلئون هیل است که با ترجمه حامد اسماعیلی منتشر شده است. این کتاب به شما راز ثروت و آزادی را یاد میدهد. کتاب غبله بر شیطان راهی است برای رسیدن به آزادی و موفقیت. ناپلئون هیل در این کتاب عنوان میکند که چگونه شرایط و محیط اطرافش باعث شد که او به شهرت و موفقیت برسد. ناپلئون هیل کتاب غلبه بر شیطان را در سال ۱۹۳۸ به اتمام رساند، اما به دلیل یکسری از مخالفتهایی که برای این کتاب بود، این کتاب ۷۳ سال بعد منتشر شد.
درباره کتاب غلبه بر شیطان
مردم به خودشان اجازه میدهند تا توسط ترس که یکی از ابزارهای خطرناک شیطان است، کنترل شوند. ترس باعث جلوگیری از رشد شخصی و حرفهای افراد میشود. به عنوان یک احساس منفی ترس باعث ایجاد شرایط و انرژی منفی میشود که تنها شرایط را بدتر میکند. برای موفقیت لازم است که ترس را کنار بگذارید و با ایمان و اعتقاد راسخ به افکار مثبت روی آورید.
ناپلئون هیل میگوید، به طور کلی مردم باید شجاعت کافی برای غلبه بر موانع زندگی را داشته باشند. آنها باید در مواقعی خودشان را کنترل کنند و شفاف بیاندیشند. افکار منفی شرایط بد را به دنبال میآورد و افرادی که افکار مثبت خود را حفظ میکنند، در زندگی موفق هستند و از حیلههای شیطان در امان میمانند.
افرادی که میخواهند زندگیشان را تغییر دهند، باید ابتدا از افکارشان شروع کنند و این نیازمند سه گام است: در خواست، اعتقاد و دریافت.
خواندن کتاب غلبه بر شیطان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داشتن یک زندگی موفق پیشنهاد میکنیم.
درباره ناپلئون هیل
ناپلئون هیل نویسنده آمریکایی یکی از پیشگامان در زمینه کتابهای موفقیت بود. ۲۶ اکتبر ۱۸۸۳، ناپلئون هیل در «ویرجینیای» آمریکا به دنیا آمد. ناپلئون در وایز کانتی ایالت ویرجینیا، در منطقهای متولد شد که بیسوادی و خرافات در آنجا بیداد میکرد. پدرش آهنگر بود. خانهای که در آن متولد شد، اتاقی کوچک در کنار رودخانه «پراد» در منطقه «وایس کانتی» ویرجینیا بود و همه اعضای خانواده در خانهای که یک اتاق بیشتر نداشت و کوچکترین توجهی به نظافت آن نمیشد زندگی میکردند.
از این لحاظ خانه آنها برای همه ساکنین منطقه شناخته شده بود. نه ساله بود که مادرش بر اثر بیماری و تغذیه ناسالم از دنیا رفت. او همیشه به کودکان هم سن و سال خود که لباس خوب میپوشیدند و خوراکیهای متنوعی میخوردند، با حسرت نگاه میکرد. بعد از مرگِ مادرش، زندگی برای ناپلئون سختتر شد، زیرا با پدری که سر رشته زیادی از تربیت یک پسر بچه نداشت تنها ماند و پدرش بدون توجه به وضعیت مالی خود، دو سال بعد از مرگِ همسرش، ازدواج کرد و ناپلئون را به حال خود رها کرد.
ناپلئون از همان دوران کودکی به مطالعه کتابهای داستان و همچنین، خلاصهنویسی و داستاننویسی علاقه داشت. او در سیزده سالگی، خبرنگار روزنامه «ویرجینیا» شد و نام «گزارشگر کوهستان» را برای خود انتخاب کرد. هیل با پولی که بدست میآورد، هزینه تحصیل خود را پرداخت میکرد.
ناپلئون هیل در ۱۸ سالگی به این نتیجه رسید، که به وکالت علاقهمند است و این میل در او به وجود آمد که میتواند از فعالان حقوق بشر شود. به همین خاطر تصمیم گرفت وارد دانشکده حقوقِ دانشگاه جورج تاون شود، او برای ادامه تحصیل وارد مدرسه حقوق شد، ولی از عهده هزینههای آن برنیامد، از این رو زمانِ بیشتری را صرف فعالیت در روزنامه و کسب درآمد کرد.
ناپلئون، جوانِ بسیار سرکش، شیطان و پرخاشگری بود و از آزار و اذیت همسایهها لذت میبرد. آنچنان که با خودش اسلحه حمل میکرد. او از جسی جیمز، یاغی معروفِ آن زمان برای خودش یک بت ساخته بود. خشنترین پسر منطقه به حساب میآمد و ازین لحاظ به خودش افتخار میکرد.
ناپلئون استعدادِ خوبی در نوشتن داشت و سردبیرِ روزنامه با استقبال از نوشتهها و مقالههایش، سرپرستی مصاحبه با افراد برجسته و معروف را به او واگذار کرد. او در هنگام مصاحبه با افراد نامدار، از تجربیات آنها درس میگرفت و آن را در زندگی خود به کار میبرد.
سال ۱۹۲۸، کتابی با نام «قوانین موفقیت» نوشت که با استقبال خوبی روبرو شد. از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰ در مجله «قوانین طلائی هیل»، سردبیر بود و در سال ۱۹۳۰ کتابی در زمینه راهیابی به موفقیت نوشت. کتابهای هیل هر روز بیشتر از روز قبل به فروش میرفت. به طوری که، کتاب علوم موفقیتش را که سال ۱۹۶۰ نوشت با بیش از ۳۰ میلیون جلد به فروش رساند.
میگویند سال ۱۹۶۹ هنگامی که خبرنگار نیوزویک در مصاحبهای از او خواست که درباره آرزوهایش سخن بگوید درجواب گفت: « زمانی که مرد جوانی بودم، آرزو داشتم نویسنده شوم و برای رسیدن به این آرزو میدانستم باید در کاربرد کلمات خبره شوم، اما چون پسر فقیری بودم و قادر به تحصیل در دانشگاه نبودم از درس محروم شدم. دوستانم توصیه میکردند از آرزوهایم بگذرم و به کار در معدن بپردازم، اما عشق به نوشتن در من وجود داشت. بالاخره با تلاش شبانه روزی توانستم به آرزویم برسم و در کنار کار به نوشتن نیز بپردازم. اکنون آرزویی ندارم زیرا به اهدافم دست یافتهام.»
ناپلئون هیل در سال ۱۹۷۰ در جنوب کارولینا در حالیکه مشغول نوشتن کتاب «تو میتوانی کار کنی و معجزه ببینی» بود، در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
بخشی از کتاب غلبه بر شیطان
بر اساس قانون جذب، افکار انرژیهایی دارند که میتوانند در دنیای واقعی به واقعیتهای مادی تبدیل شوند. هنگامی که مردم با افکار منفی خود دست و پنجه نرم میکنند، آنها در حال جذب شرایط بدی هستند و هنگامی که مردم افکار مثبتی را در خود پرورش میدهند، وقایع مثبتی را به همراه خواهند آورد. برای مثال، فردی را تصور کنید که بسیار باانگیزه است و نگاه مثبتی نسبت به آیندهٔ خود دارد. شانس این فرد برای پیدا کردن شغل رویایی خود، بسیار بهتر از فردی است که منفی نگر است و عزت نفس خود را از دست داده است. این افراد همیشه افراد گوشهگیری هستند که از رفت و آمدهای اجتماعی امتناع میکنند و همیشه احساسات بدی را در خود پرورش میدهند.
افرادی که میخواهند زندگیشان را تغییر دهند، باید ابتدا از افکارشان شروع کنند و این نیازمند سه گام است: در خواست، اعتقاد و دریافت.
برای مثال، فردی که میخواهد ثروتمند شود باید در ابتدا درخواست ثروت فراوان کند و این درخواست باید همیشه با عبارتهای مثبت انجام شود. اگر فرد با عبارتهای منفی این درخواست را انجام دهد، این سیستم برای او کار نمیکند. همچنین اگر این فرد درخواست کند که نمیخواهد دیگر فقیر باشد، این سیستم برای او کار نخواهد کرد.
دومین گام این فرایند، باور و اعتقاد است. یعنی اینکه شما باید اثبات کنید که به این واقعیت ایمان دارید. فردی که درخواست ثروت میکند، باید ایمان داشته باشد که به آن ثروت خواهد رسید، حتی اگر یک سال هم طول بکشد، باز هم باید ایمان داشته باشد. اعتقاد و باور برای این فرایند بسیار ضروری است و بدون آن درخواست شما ممکن است بدون پاسخ باقی بماند.
گام سوم، دریافت کردن است. در این گام شما باید طوری رفتار کنید که گویی از قبل شما به درخواستتان رسیدهاید.
حجم
۱۹٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۲ صفحه
حجم
۱۹٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۲ صفحه
نظرات کاربران
توصیه نمیشه